اندراحوالات سریالهای مورد دار صدا و سیما/ کیمیای پدری
گروه گوناگون "تیتریک"؛ این روزها برخی از سریالهای شبکه ملی بر روی آنتن است که مانند سریالهای ماهواره ای بدآموزی داشته و با حاشیه هایی که در شبکه های مجازی براه انداخته حسابی روی زبان است.
به عقیده عده ای از والدین این سریالها به هیچ عنوان برای سنین نوجوان و جوان مناسب نیست و بر روی رفتار آینده آنان تأثیر منفی خواهد گذاشت.
نوشته طنز زیر در خصوص یکی از این سریالها است....روی زمین لم داده
بودم و همین طور که در فکر فرو رفته بودم کانال های تلوزیون را بالا و پایین
میکردم.به این فکر میکردم که چه خوب میشد که یک چند هفته ای هوا آلوده بشود و با
رفقا بند و بساط را جمع کنیم و بزنیم به دل جاده چالوس.در همین حس و حال بودم که
پدر وارد خانه شد. بلند شدم و به او سلام کردم.اما از سردی جواب سلام او متوجه شدم
که از چیزی عصبانی است.سردی صدایی که با نگاه هایی متعجب همراه بود.متوجه شدم که
چیزی درون خانه او را رنجانده است.ولی هر چه دور و اطراف را گشتم دلیلی برای
ناراحت شدن وجود نداشت. پوست تخمه ای هم روی زمین نبود و حتی پایم هم بو نمیداد.این
موضوع ساعت ها مرا درگیر خود کرد.هر چه خودم را برانداز میکردم عیبی نمیافتم.نگاه
های مشکوک پدر تا جایی ادامه یافت که من از روی کلافگی به اتاق خودم رفتم .
چند دقیقه بعد در اتاقم به آرامی باز شد. پدر بود با چاقویی در دست.آن جا بود که میتوانستم قلبم را در دهانم حس کنم.پدر آرام وارد شد و در را پشت سر خود قفل کرد.من به سختی و با خنده ای مصنوعی خودم را به گوشه ترین نقطه تخت رساندم.از ترس داشتم میمردم.پدر که روی تخت نشست چاقو را بالا آورد و من شروع کردم به فریاد کشیدن.او با نگاهی نافذ به من فهماند که نباید سر و صدا کنم و در جا با عصبانیت از من پرسید:"این چیه تو دست من ؟"من با صدایی بریده و حفظ آن لبخند مصنوعی گفتم :"چاقو"پدر بلافاصله گفت:"آفرین ،آدما باهاش چی کار میکنن؟"گفتم:"بچه هاشونو میکشن ؟ببخشید یعنی بچه های بقیه رو میکشن"با لحن تند تری گفت:" چاقو رو فقط واسه کشتن میدونی و اصلا یادت نمیاد که با چاقو میوه هم میشه پوست کند،من تو رو اینجوری ادب کردم؟تو چجوری میخوای وارد جامعه بشی؟همش تقصیر اون مادرته که حواسش به تو نیست.من چطوری جلو در و همسایه سرمو بالا بگیرم؟"بعد از این حرف های پدر کمی آرام گرفتم و متوجه شدم او در حال نصیحت کردن من است.این یک امر طبیعی در خانواده ماست که پدر هر چند روز یک بار باید تک تک اعضا را نصیحت کرده باشد و در غیر این صورت مطمعنا یکی را در خیابان گیر آورده و نصیحت کرده است. اما هنوز متوجه نبودم که چه چیزی باعث این رفتار او شده است.
گفتم:"خب ببخشید، حواسم نبود،میشه بپرسم چرا اینارو دارین میگین؟"پدر که از جواب من بسیار تعجب کرد گفت:"پسره چشم سفیدو نگاه کن!!!با این ریش و سیبیلت خجالت نمیکشی سریال صداوسیما رو میبینی؟آخه من کی در حق تو کم کاری کردم که کارت به این جاها بکشه؟پسرای همکارای من الان دارن دکتر مهندس میشن بعد تو واسه من سریال نگاه صداوسیما نگاه میکنی؟"عرق شرم روی پیشانیم نشست.نمیتوانستم سرم را بالا بگیرم.تازه فهمیدم همان زمانی که در فکر فرو رفته بودم تلوزیون داشت یکی از سریالای شبکه دو را پخش میکرد.زبانم بند آمده بود و نمیتوانسم حرفی بزنم.تا به حال اینقدر جلوی پدرم شرمنده نشده بودم.آن جا بود که فهیدم پدرم چقدر آدم بزرگیست چون اگر من جای او بودم و پسرم را در چنین شرایطی میدیدم همان جا خاکش میکردم.بعد از چند دقیقه به حرف آمدم و سعی داشتم به پدر بفهمانم که همه ی این ها سو تفاهم بوده و من اتفاقی داشتم آن سریال کذایی را تماشا میکردم.اما پدر هیچ جوره نمی پذیرفت.فردای آن روز بود که او روی تمام شبکه های صدا و سیما قفل گذاشت وکنترل تلویزیون را در گاوصندوق گذاشت.
شایگان ابراهیم پور 17 ساله ازکرج - تیتریک