زیر سقف دودی فیلم یا پیام اخلاقی؟!/ اثر سینمایی که به شدت بد و شعاری است
نمیدانم چرا فیلمسازان زن سینمای ما در اکثریت فیلمهایشان قصد دارند به نوعی حتی در لفافه زنان را شخصیتی فریبخورده و مظلوم نشان دهند که همواره حق آنان پایمال میشود و مورد ظلم قرار میگیرند، این رگه ی فمینیستی فیلمساز که سعی هم کرده در فیلمش آن را پنهان کند و در پاره ای از اوقات فیلم شخصیت زن را هم مقصر بداند، از کجا می آید؟! چرا باید شخصیت زن فیلم هم از فرزند خود آسیب ببیند هم از همسر خود؟! شخصیت مریلا زارعی که اتفاقا بازی خوبی هم ارائه نمیدهد چرا باید اینقدر ناپخته و خام باشد که مخاطب نتواند او را درک کند؟ مخاطب با شخصیت زن فیلم ارتباط برقرار نمیکند، چرا که توالی اتفاقات از روابط علی و معلولی درستی برخوردار نیست و منطقی پیش نمیرود، پر واضح است که شخصیت مرد فیلم که نقش آن را فرهاد اصلانی به خوبی ایفا میکند، در حال خیانت به همسر خودش است و قطعا با شخص دیگری در رابطه است، حال چگونه است که شخصیت زن فیلم از درک این موضوع عاجز است؟! آیا شخصیت زن نمیداند وقتی همسرش اتاق خوابش را از او مدتهاست که جدا کرده، معنی آن چیست؟! حتما باید خانم مشاور به او بگوید که دچار طلاق عاطفی شده اید؟! آیا بنظر نمیرسد که شخصیت مشاور خانواده به صرف یک پیام اخلاقی در فیلم گنجانده شده؟! اینها سوالاتی است که خانم درخشنده در همان مرحله ی فیلمنامه باید به آن میرسید و پاسخی برایشان پیدا میکرد تا خروجی فیلم اینقدر تصنعی و گل درشت بنظر نرسد! از این دست سوالات در فیلم بسیار است و متاسفانه فیلم زیر سقف دودی در فیلمنامه و شخصیت ها به شدت بد است و حتی در حد یک فیلم تلویزیونی درجه دو هم نیست و متعجبم که چگونه میشود که این فیلم در جشنواره فیلم فجر اینهمه مورد اقبال قرار میگیرد و در رشته هایی سیمرغ میبرد که اتفاقاً ضعیف عمل کرده، سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن به مریلا زارعی رسید که کاملا بازی متوسطی ارائه میدهد و با ارفاق شاید در حد کاندیداتوری باشد و سیمرغ دیگر برای چهره پردازی میبرد که از قضا آنهم چندان تعریفی ندارد آنهم در حضور رقبایی مثل عبدالله اسکندری برای فیلم بدون تاریخ بدون امضا!
علی ایحال فیلم زیر سقف دودی به شدت از ناحیه فیلمنامه مشکل دارد و اساساً فیلمنامه در حد یک طرح باقی میماند و فراتر نمیرود و فراز و فرودی در فیلم نمیبینیم و فیلم با روایتی یک خطی که اتفاقاتی که در آن میفتد هم بی ربط به هم هستند و همه چیز به شکلی چیده شده اند که مدام به ما پیام اخلاقی بدهد و این روند آنقدر بد پیش میرود که در جاهایی از فیلم تحمل آن سخت میشود، رابطه ی همسر و فرزند بد است، رابطه ی فرزند و مادر بد است، رابطه ی فرزند با دختر مورد علاقه اش بد است، فرزند خانواده به راحتی سرش کلاه میرود و مرد خانواده زندگی پنهانی ای با زن دیگری دارد و آن زن دیگر مشتاق مادر شدن است و این وسط هم خانم مشاور خانواده ای وجود دارد که مثل آگهی های تلویزیونی هرزگاهی یک پیام اخلاقی خانوادگی به شخصیتها میدهد و… همه ی این موارد را کنار هم بچینیم به یک داستان واحدی که آغاز و میانه و پایان مشخصی داشته باشد و از روند فرمال کلاسیک سینما بهره ببرد، نمیرسیم و فیلمِ خانم درخشنده در یک سردرگمی عجیب بی سر و ته و شعاری باقی میماند که نه پیام درستی به مخاطب میدهد نه داستان خوبی برایش تعریف میکند و زیر سقف دودی تبدیل میشود به یک فیلم بیمار.
از مسئله ی فیلمنامه که بگذریم میرسیم به بازیگر ها که نمیدانم اینبار خانم فیلمساز، بازیگر شخصیت فرزند را از کجا یافته که اینقدر بد بازی میکند و درک درستی از شخصیت ندارد و بازی غلو شده ی او به شدت بد است به شکل فاحشی از فیلم بیرون زده، ابوالفضل میری که ظاهراً اولین بار است که بازیگری را جلوی دوربین تجربه میکند تحصیلات معماری دارد و پیش از این در زمینه مدلینگ فعالیت داشته و به سبب علاقه اش به بازیگری دوره هایی در زمینه بازیگری دیده و خانم درخشنده به او اعتماد کرده و نقش سخت و تا حدی اصلی فیلم را به او داده و او آنقدر در اجرا ضعیف است که تبدیل به یکی از بزرگترین نکات منفی فیلم میشود و این دومین بار است که خانم درخشنده به شخصی نقشی مهم میدهد که پیش از این تجربه ای در بازیگری نداشته است و پیش از این در فیلم هیس دخترها فریاد نمیزنند هم با بازی بد نیما صفایی رو به رو شده بودیم و این تکرار اشتباهِ دوباره از فیلمساز با تجربه ای مثل خانم درخشنده تا حدی عجیب است تا آنجایی که ناخودآگاه این تصور ایجاد شود که شاید مسئله ی دیگری در میان است که این بازیگرها در فیلم خانم پوران درخشنده جای میگیرند و همانطور شخصیت دختری که نقش رو به روی آن را بازی میکند، یعنی خانم لاله مرزبان که پیش از این بازی کوتاهی در فیلم هیس دخترها فریاد نمیزند داشته هم بازی به شدت بدی ارائه میدهد و مابقی بازیگر ها بر حسب تجربه شان بازیهای خوبی ارائه میدهند و قابل قبول هستند.
فیلم در کارگردانی هم چنگی به دل نمیزند و دکوپاژ بعضی صحنه ها واقعا به گونه ای انجام شده که گویی در حال تماشای صحنه ای هستیم که مربوط به فیلمی ست که بیست سال است از تولید آن گذشته، نمونه ی بد آن صحنه ی عطر فروشی و شوخی و خنده ی دو بازیگر دختر و پسر جوان فیلم و در جایی از فیلم با نمایی هلی شات مواجه میشویم که هیچ توجیهی برای آن وجود ندارد و اساسا نه به فضای فیلم کمکی میکند نه در جریان روال دکوپاژ فیلم است و اساساً همین نکات جزئی است که فضای فیلم را برهم میزند و متاسفانه بنظر میرسد که فیلمساز توجه عمیقی به آنها نداشته و در میزانسن هم به شکلی تصنعی با الگوهایی که سالهاست تاریخ مصرفشان تمام شده پیش میرود و اینها نکاتی است که جز به جز در روند فیلم تاثیر منفی میگذارد و فیلم را به سوی هر چه شعاری تر شدن به پیش میراند.
فیلم زیر سقف دودی تجربه ی موفقی برای فیلمسازش نیست و فیلم همانطور که در روند داستانی خود بی هدف پیش میرود و خط داستانی مشخصی را روایت نمیکند، در پایان بندی هم همانگونه بی هدف و بدون پایان بندی مشخصی به پایان میرسد و تکلیف شخصیتها و داستان مشخص نمیشود، هر چند که میتوان برای این پایان بندی تحلیلهایی فرامتنی و محتوایی قائل شد، اما پر واضح است که برای ایجاد یک فضا و یک فیلم درست باید با تکیه بر الگوهای کلاسیک سینما، روایتی مشخص با خط داستانی ای مشخص و جذاب برای مخاطب ارائه داد و نهایتا در لایه های زیرین فیلم به مباحثی تحلیلگرانه و فرامتنی پرداخت اما در زیر سقف دودی بنظر میرسد که فیلمساز بیش از هر چیز دیگری، پیش از آنکه حتی به این فکر کند که یک داستان برای مخاطبش تعریف کند! به این فکر کرده که یک پیام اخلاقی برای مخاطبش ارسال کند، اینکه یک فیلم دارای پیامی برای مخاطبش باشد، آنهم یک پیام اجتماعی که فیلم زیر سقف دودی آن را ارائه میدهد، پیامی که مشکل روز جامعه ی ایرانی است، بد نیست اما به شرطی که فیلمساز فراموش نکند که سینما؛ تلویزیون نیست و مدیوم سینما را به صرف یک رسانه نپندارد و فراموش نکند که جایگاه یک فیلم سینمایی در ابتدا چیست و بتواند در وهله ی اول توقع مخاطبش را در ارائه ی داستان برآورده کند و سپس به فکر پیام و محتوای آن باشد.
منتقد: محسن سلطاندوست