حلقه ی گمشده در زندگی کودکان کار و خیابان کرج!!
به نقل از دانش روز، 12 ژوئن، روز جهانی منع کار کودک تنها یک شعار و مناسبت تقویمی نیست، فرصتیست برای آنکه کودکان کار، همانهایی که از شادی و تفریح محرومند را دریابیم. کودکانی که به بهای فروش کودکی خود، با دستمزدهای ناچیز به کارهای طاقت فرسا تن می دهند. خبرنگار ما به میان کودکان کار و خیابان در گروه فرهنگی – اجتماعی کیانا رفته و نظر آنها را درباره این مهم جویا شده که در ادامه می خوانید:
شجاع احمدی دانش آموز کلاس چهارم در گروه فرهنگی اجتماعی – کیانا در کرج با اعلام اینکه روز جهانی منع کار کودک زمانی مناسب برای ممانعت از کار کودکان است می گوید: بچه ها نباید کار کنند، آنها باید تحصیل کنند تا در آینده پیشرفت هایی را در زندگی خود شاهد باشند. برای سلامتی خود لازم است ورزش کنند و به باشگاه بروند. احمدی در اشاره به حق و حقوق کودکان افزود: بچه ها حق دارند به مدرسه بروند تا در آینده برای خانواده هایشان افتخار بیافرینند و نباید در این سن در خیابان کار کنند.
سمیه احمدی ۱۴ ساله از گروه کیانا با اعلام اینکه بچه ها نباید کار کنند نیاز کودکان را مدرسه رفتن، پوشیدن لباس تمیز، پوشیدن کفش نو، خانواده خوب و تامین مخارج آنها، خواب آسوده در کنار بخاری یا کولر می داند و درباره حق و حقوق کودکان اعلام می کند: کودکان لازم است درس بخوانند و من نیز آرزو دارم ادامه تحصیل دهم.
جاوید تاجیک در حالیکه ۱۶ ساله است و در کلاس چهارم تحصیل می کند کار کردن کودکان را صحیح نمی داند و می گوید: کار در خیابان لطمه ای به آینده کودکان است و به جسم آنها آسیب خواهد زد. کار در خیابان و مشقت های آن برای یک کودک ممکن است راهی برای آشنایی آنها با معتادین و به خطر افتادن زندگی آنها باشد و آنها را با آسیب های اجتماعی مواجه کند.
از بزرگترها می خواهم که کودکان را به کار اجباری نفرستند، من خودم کار می کنم تا خرج خانواده ما تامین شود اما از خانواده ها خواهش می کنم تا جایی که می توانند کودکان خود را وارد کار و سختی های آن نکنند. آرزو دارم هیچ کودکی کار نکند، به ورزش و سلامتی و به تحصیل بپردازند.
شکیبا قربانی ۱۵ ساله که در مقطع چهارم ابتدایی تحصیل می کند با کار کودکان مخالف است و درس خواندن را تنها راه موفقیت برای آنها می داند. شکیبا که خودش به مدت سه سال در یک تولیدی و مانتو دوزی مشغول به کار است به تنها جمله ای که اکتفا می کند این است که ” از بزرگترهای می خواهم به ما کمک کنند ” و فکر می کنم به حدی رسیده باشم که هیچ درخواستی ندارم!
و اما سخن آخر...
نهادهای اجرایی، مردم و هر دل دردمندی لازم است دریابد دستهای کوچک کودکانی که از شدت سرما و سخت شده و زیر آفتاب سوزان تابستان پوستشان تیره شده و در برابر سختیها با جثه کوچکشان قد علم کرده اند.