خلسگی شمنیسم در فرقه های تصوف (2)
3. تفاوت ها و شباهت های دستیابی به خلسه و جذبه در آیین شمنیسم و مکتب تصوف
بی گمان با مطالعه ی آیین ها و عقاید صوفیان و شمن ها ، نقاط مشابه فراوانی یافت می شود که هرکدام، ظرفیت بررسی جداگانه ای دارد. از اصول مشترک و اساسی بین تفکرات شمنیستی و تصوف ، تلاش برای رسیدن به خلسه و نشئه است. خلسه که در عرفان و تصوف، گاه همپایه ی مکاشفه و واقعه دانسته شده است، در اصل به حالتی بین خواب و بیداری اشاره دارد که منجر به کشف حقایق معنوی می گردد. ایجاد خلسه، گاه مورد توجه و علاقه ی صوفیه بوده است، اما اهل طریقت به ایجاد آن، از راه های انحرافی و ریاضت های مرتاض گونه و شمن وار هشدار داده اند، چنان که عزالدین محمود کاشانی در این باره آورده است: «
مرید صادق، آن است که خلوت او به طلب امثال این کشوف و کرامات معلول و
مدخول نبود و همت و نیت او بر نیل آن مقصور نه، چه این نوع کشف از براهمه و
رهابین که نه بر جاده ی شریعت و سنن اسلام اند، ممنوع نیست و ظهور امثال
این چیزها در حق ایشان محقق است که جز مکر و استدراج نیست.» ( مصباح الهدایه ، ص 179 )
گاه برخی از صوفی نماها - به زعم خویش برای رسیدن به فنا و کشف حجاب ها و مشاهده ی حقایق - با اقتباس از روش های متکلفانه، به ویژه آیین شمنی، به ایجاد خلسه در خود روی آوردند، که از منظر عرفای حقیقی مطرود و مذموم است.
در آیین شمنی، دستیابی به حالت یاد شده - که گاه از آن به « مشاهده » تعبیر می شود - همانند عقیده صوفیه، کاملاً شخصی و متفاوت از تجربه ی دیگری دانسته شده است.
« کارلوس کاستاندا »، مردم شناس پرویی - که توجه به آیین شمنیستی و افکار و اعمال آنان در عصر حاضر را باید بیشتر حاصل تلاش وی در شناسایی و معرفی تعلیمات شمنیستی سرخپوستان مکزیک به ویژه استاد و مراد خود، دون خوان بدانیم - از زبان دون خوان می نویسد: « شرح
این معرفت ممکن نیست، زیرا برای هر کس به گونه ای است ... این نکته ای است
که فقط خود او می تواند دریابد و این دریافت، همان معرفتی است که تا به
حال درباره اش حرف زده ام.» ( تعلیمات دون خوان ، ص 78 )
شمن ها نیز تجارب شخصی و حاصل مشاهدات خود را همچون صوفیه، توصیف ناپذیر و غیر قابل فهم می دانند. این نکته ای است که از گفتگوهای« دون خوان » و « کاستاندا » به وضوح آشکار می شود: « تو از من می خواهی که این را برایت توضیح دهم تا بتوانی به فکر کردن در این باره بپردازی، درست به همان طریق که درباره ی هر چیز دیگر فکر می کنی. در باب دیدن، اما اندیشیدن مطرح نیست. و از این روست که نمی توانم برایت بگویم که دیدن چگونه چیزی است...» ( همان، ص 98 )
نکته ی مورد توجه و مهم، نحوه ی دستیابی شمن ها به این حالت، یعنی خلسه است که مورد اقتباس صوفی نمایان و گاه توجه برخی از صوفیان به آن شده است. شمن ها همچون اغلب اقوام ابتدایی از دو راه به خلسه و نشئگی - که به زعم آنها مقدمه ی معرفت و بصیرت است - دست می یابند: یکی رقص و موسیقی است و دیگری بهره گیری از مواد وهم آور و مخدر و مشروبات مسکر. در هر دوی این موارد پس از ورود به عالم خلسه، حرکاتی از آنان بروز می کند که شباهت به نوعی هیستر و اپی لپسی (Epilepsy و Hysteria = بیماری های روانی، غش و صرع ) دارد. ( عرفان ، ص 95 - 96 ) شاید اقتباس برخی از صوفیان متأخر به ویژه برخی از پیروان فرقه های ملامتیه و قلندریه از شمن ها برای ایجاد جذبه و خلسه باعث گردید که این دو گروه از دیدگاه اغلب مردم، مجنون و از نظر برخی محققان، بیمارانی روانی محسوب شوند. البته الیاده ، نه تنها با توجه به تحقیقات خود، این مسئله را رد می کند، از قول نادل ( nadel ) - که به تحقیق در میان شمن های قبایل سودانی پرداخته - می آورد: « شمنی
وجود ندارد که در زندگی روزمره اش فردی نابهنجار، بیمار نورآستنی یا
پارانویی باشد، در غیر این صورت، در میان ابلهان جای می گرفت و به عنوان یک
عالم روحانی مورد احترام واقع نمی شد.» ( اسطوره، رؤیا، راز، ص 76 )
3-1. خلسگی از طریق موسیقی و رقص
گرچه راه های خلسه آفرینی در میان شمن های مناطق مختلف جهان اندکی متفاوت است، در اغلب موارد اعتقاد بر این است که دل سپردن به حرکات یکنواخت و گوش دادن به آهنگ های ریتمیک موجب وجد و خلسه می شود ( نمایش های آیینی ، ص 532 ) موضوعی که در تصوف نیز سابقه دارد.
از نظر اغلب مشایخ صوفیه ، به جز مشایخ فرقه های خرازیه و نقشبندیه و برخی صوفیان شیعه مذهب، سماع از مستحسنات تلقی می گردد، چنان که گویند: « ابوسعید چنان به وجد و سماع اعتقاد داشت که مریدان را گفته بود، اگر صدای مؤذن بشنوید، هم از رقص باز نایستید.» ( ر.ک: ابوسعیدنامه ، ص 63 ) باورداشت درویشان مولویه ( چرخ زن ) و در رأس آنان مولانا، نمونه ی دیگری از توجه عرفا به وجد و بی خودی حاصل از موسیقی است. البته افراط برخی از صوفیه در رقص و سماع به قبل از فرقه ی مولویه برمی گردد، چنان که هجویری در کشف المحجوب آورده: « و من دیدم از عوام گروهی می پنداشتند که مذهب تصوف جز این (رقص) نیست، آن بر دست گرفتند، و گروهی اصل آن را منکر شدند.» ( ص 605 )
نگرش صوفیان نسبت به سماع یکسان و هماهنگ نیست. دسته ای، خلسگی حاصل از سماع موسیقی را مطرود و محظور و آن را مقدمه یا محرک فعل حرام دانسته اند، چنان که فضیل عیاض گفته است: « الغنا رقیة الزنا »
( اوراد الاحباب ، ص 229 ) و دسته ای دیگر مانند صوفیان عشق مسلک، سماع را
مقدمه ی وجد و تواجد و وسیله ی رفع قبض و ملال تلقی نموده اند:
پس غذای عاشقان آمد سماع
که در او باشد خیال اجتماع
قوّتی گیرد خیالات ضمیر
بلکه صورت گردد از بانگ و صفیر
(مثنوی، 4 / 742 – 743 )
و گروهی اعتقادی میانه به آن دارند، چنان که ذوالنون مصری گفته: « سماع وارد حق است بر دل ها که بدو برانگیزد و بر طلب وی حریص کند. هرکه آن را به حق شنود، به حق راه یابد، و هرکه به نفس شنود، اندر زندقه افتد...» ( کشف المحجوب ، ص 589 )
سخنان خواجه عبدالله انصاری ، گواه خوبی برای نمایش عقیده ی برخی از صوفیان، در باب فواید سماع است: « بنده
سماع همی کند تا وقت وی خوش گردد، جان وی فرا سماع آید، دل وی فرا نشاط
آید، سروری فرا کار آید، از تن زبان ماند و بس، از دل نشان ماند و بس، از
جانْ عیان ماند و بس. تن در وجد واله شود، دل در شهود مستهلک شود، جان در
وجود مستغرق گردد، دیده آرزوی دیدار ذوالجلال کند، دل آرزوی شراب طهور کند،
جانْ آرزوی سماع حق کند.» ( جلوه های تصوف و عرفان در ایران و جهان، ص 591 - 592 )
با همه ی این اوصاف، توصیفات گوناگون و مختلف مشایخ صوفیه درباره ی سماع،
اختلاف آرا و تشتت در نظر مشایخ، منتقدان و نظریه پردازان تصوف در کنار
مخالفت های شدید متشرعان و فقها به عقاید و اعمال برخی از صوفیان در حلال
بودن سماع و برگزاری مراسم سماع - که غالباً آن را با رقص
یکی می پنداشتند - اغلب مشایخ صوفیه را به موضع گیری محتاطانه درباره ی
سماع کشاند. لذا خود مشایخ صوفیه به عنوان نخستین منتقدان این اعمال، از
همان آغاز با ایجاد شروطی برای سماع و سماع کننده، و تفاوت قائل شدن بین
سماع و رقص با عنوان « سماع راست » و « سماع کژ »، در برابر هرگونه انحراف از اصول و قواعد هشدار دادند. سخنان جامی به عنوان یکی از میراث داران اندیشه ی مشایخ گذشته، می تواند گواه چنین دغدغه ای باشد:
رقص ناقص به سوی نقص بود
جنبش کاملان نه رقص بود
می زند مرغ جانشان پر و بال
تا رهد باز از این حضیض وبال
گرچه هر دو ز یک صدا و ندا
به هوای سماع جسته ز جا
آن یکی بر فلک کشیده ردی
وآن دگر رفته تا تحت ثری
( هفت اورنگ ، مثنوی سبحۀ الابرار ، ص 552 )
در نظرگاه صوفیه، سماع معطوف به آدابی است که می توان سخنان سیف فرغانی را مبین آن دانست: «
و ادب در سماع آن است که به هیئت سکینه و وقار باشند و هیچ نگویند و باد
نزنند و نخورند و نیاشامند و به شغلی برنخیزند. مادام که قوّال در گفتن
باشد و باید که چنان بنشینند که در تشهد نماز، و دل را با حق جمع کنند،
منتظر حصول جمعیت باشند از حضرت حق تعالی. در مجلس سماع، هیچ لهو و آلت
خنده و بازی نباشد و مغنی، زن یا امرد نبود و ابتدا و انتهای سماع به قرائت
قرآن کنند...» ( ر.ک: اندر غزل خویش نهان خواهم گشتن ، ص 271 – 272 )
همان گونه که در سخنان سیف فرغانی دیده می شود، سماع صوفیه موقوف به رعایت آداب خاصی بوده است. اما بی توجهی و گریز از آداب فوق، برخی صوفیه را به اهمال و تسامح در سماع کشاند و درست اینجاست که می توان یکی از نشانه های تأثیر آیین شمنیسم را در تصوف دید. خوردن و آشامیدن اعم از مسکرات یا غیر آن، دل سپاری به امردان و زنان مغنی، وارد نمودن دف و ساز در سماع و بی تابی و غش کردن در حال سماع، از نشانه های انحراف از آداب صوفیه است که در مراسم سماع به خوبی مشهود است. امام محمد غزالی، در این باب اشاره کرده است: « آنکه
با سرود و رباب و چنگ و بربط بود... به سبب آنکه این عادت شرابخوارگان است
و هرچه به ایشان مخصوص باشد، حرام کرده اند به تبعیت شراب.» ( ر.ک: سماع در تصوف، ص 38 )
و این مطلب بیش از هر مسلکی از آیین شمنیسمی متأثر است، زیرا « جلسات
شمنی عموماً از موضوعات زیر تشکیل می شود: ابتدا روی آوردن به روح های
امدادگر که بیشتر روح های جانوران هستند و گفت وگو با آنها به زبان سری،
دوم نواختن طبل و اجرای رقص به عنوان مقدمات سفر روحانی و سوم حالت خلسه (
واقعی یا کاذب ) که گمان می رود، طی آن شمن، جسمش را ترک می کند.» ( اسطوره، رؤیا، راز، ص 59 ) از منظر شمن ها، رقصیدن و آوازخوانی های یکنواخت، مکرر و بی وقفه گونه ای از تمرینات شمن ها برای رسیدن به بی حسی و نشئگی است. ( ر.ک: همان، ص 83 )
از اقتباس های کج راهانه، برخی صوفیه از آداب و رفتار شمنی، بی تابی نمودن، تغاشی و حتی جان دادن در حال سماع است که به سختی از طرف بزرگان صوفی تخطئه شده است: « و
معروف است جنید را مریدی بوده است که اندر سماع اضطراب بسیار کردی و
درویشان بدان مشغول شدندی، پیش شیخ - رضی الله عنه - شکایت کردند. وی را
گفت: بعد از این اگر اندر سماع اضطراب کنی، نیز من با تو صحبت نکنم. ابو
محمد حریری گوید: در سماعی من اندر وی نگاه می کردم، لب بر هم نهاده بود و
خاموش می بود تا از هر مویی از اندام وی چشمه ای بگشاد تا هوش از وی بشد و
یک روز بیهوش بود. پس من ندانم وی اندر سماع درست تر بود یا حرمت شیخ بر
دلش قوی تر. و گویند که مریدی اندر سماع نعره ای بزد. پیر ورا گفت: خاموش.
وی سر بر زانو نهاد، چون نگاه کرده بودند، مرده بود.» ( کشف المحجوب، ص 595 )
در روش های شمنیسمی،
زنان نقش فعالی دارند (ر.ک: معرفی آیین شمنی در آمریکای جنوبی، ص 159 -
160 )
چنان که در مراسم آیین آموزش اسرار مذهبی در میان شمن های استرالیا،
رسم بوده پسران را در هنگام ختنه زیر پتو می کردند که نمایان گر مرگ
نمادین و تولد دوباره بود آنگاه زنان پیرامون آن ها به رقص می پرداختند تا
بیماری از آنها دور شود. ( ر.ک: انسان و سمبول هایش، ص 209 ) در حالی که
مشایخ صوفیه حضور زنان را در سماع
حتی برای نظاره ممنوع و موجب مفسده می دانستند، امری که گویا از سوی برخی
از صوفیه رعایت نمی شد و این یکی دیگر از دغدغه های مشایخ صوفیه بود. غزالی در این باره معتقد است: « بدان
آنجا که سماع مباح گفتیم، به پنج سبب حرام شود، باید که از آن حذر کند :
سبب اول آنکه از زنی شنود، یا از کودکی که در محل شهوت است، که این حرام
بود...» ( ر.ک: اندر غزل خویش نهان خواهم گشتن، ص 171 ) شیخ نجم الدین کبری نیز در این باره می گوید: « آفت صوفی در سماع سه چیز است : مجالست اضداد و صحبت اضداد و موافقت زنان.» ( ر.ک: همان، ص 232 )
از آسیب ها و انحرافات دیگر در حوزه ی سماعِ صوفیه که آن نیز بی شباهت به روش شمن ها نیست، استفاده از سماع برای رسیدن به وجد است، در حالی که بنا بر نظر غالب مشایخ، سماع را باید ثمره ی وقت و وجد دانست نه وجد و وقت را محصول آن. از این رو مشایخ صوفیه، وجدی را که از سماع برآمده باشد، مقرون به هوا و هوس و مطرود می دانند، چنان که احمد جام ژنده پیل، استاد جامی، تصریح کرده است: « وقت
سلطان قاهر است، و سلطان نه به مراد کسی رود. هر وقت و حالی که آن از سماع
خیزد، آن را از هوا خالی نباشد، و هرچه در آن نصیب هوا باشد حق را، بازان
کار نیست.» ( همان، ص 194 )
علاءالدوله سمنانی نیز به مریدان خود توصیه می کرد که «
بی وجد سماع مکن که در ورطه ی اظلمیت نیفتی که حق تعالی ( انعام / 21 ) می
فرماید: "ومنْ أَظْلَم ممنْ افْتَرَى علَى اللَّه کَذباً أَو کَذَّب
بِآیاته"» ( همان، ص 284 ) گرچه برخی از بزرگان صوفیه برای رفع اشتغال ذهنی در موقعیت خاص به برخی از مریدان اجازه ی سماع
می دادند (ر.ک: سماع در تصوف، ص 84 ؛ اندر غزل خویش نهان خواهم گشتن، ص 52
)
توصیه های بزرگان صوفیه در خودداری از سماع بدون وجد و وقت، نشانه ی تخطی از دستور پیران، در بین برخی از صوفیه است. بی گمان، وجد نتیجه ی طریقت و سیر و سلوک و ریاضت است و برای صوفی ای که به قصد طی طریق به جامه ی تصوف درنیامده، بهره ای از وجد نیست. روشن است چنین کسی برای جلب توجه یا اغراض دیگر، از سماع برای ایجاد وجد بهره گیرد، درست مانند شمن که هدفش از برگزاری جلسات رقص، دست یافتن به وجد و خلسه بود، « زیرا تنها در وجد است که شمن می تواند در هوا پرواز کند یا در جهنم فرود آید، یعنی مأموریت درمان بیماری و هدایت جان ها را به انجام رساند.» (اسطوره، رؤیا، راز، ص 59 )
اساساً برای شمن، عروج به معراج آسمانی ( اتصال با خدا ) و دستیابی به مشاهده و معرفت، لازمه ی اعمال طبابت و کهانت است و یکی از راه های اصلی برای رسیدن به این حالت، رقص مخصوص به خود است تا در غلبه ی سکر و وجد به جذبه و بیخودی برسد و بپندارد با خدا اتصال یافته است. ( حقیقتی دیگر ، ص 16 ) همچنان که صوفیه نیز سماع را « نوعی عبادت و وسیله ی تزکیه ی نفس و تطهیر روح و انقطاع از ماسوی الله و پیوستن به حق و فنا » می دانند. ( ابوسعیدنامه ، ص 64 )
مشابهت دیگر سماع صوفیه با رقص شمنی، حدودی است که برای سماع کننده و رقاص قائل شده اند. همان گونه که شمن ها رقص را از نشانه های رسیدن به پختگی و کمال شمنی ( مقام پیری ) می دانند: « تا زمانی که تو طریق اهل معرفت را ندانی، گفتگو درباره ی رقصیدن یا دیدن محال است » ( حقیقتی دیگر ، ص 16 ) صوفیه نیز سماع را جز برای کسی که از حظ نفس فانی گشته و نفس خود را کشته درست نمی دانند. (ر.ک: اندر غزل خویش نهان خواهم گشتن، ص 222 ) بزرگان صوفیه چون باخرزی سماع را برای «
مریدانی که در مبادی ارادت اند و نفوس ایشان بر صدق مجاهده نیارامیده و
علم صفات نفس و احوال قلب در باطنشان به ظهور نیامده و حرکات ایشان به
قانون علم مضبوط نشده و آنچه مضر و نافع است، نشناخته » حرام می شمرند. ( اوراد الاحباب ، ص 221 ) بدان سبب کسانی چون هجویری، همواره مبتدیان را از پرداختن به سماع برحذر داشته اند: « من
که علی ابن عثمان جلابی ام، آن دوس تر دارم که مبتدیان را به سماع ها
نگذارند تا طبع ایشان بشولیده نشود که اندر آن خطرهای عظیم است. » ( کشف المحجوب، ص 610 )
همانند شطح های کفرآلود صوفیان در حالات وجد و خلسه که پر از دعوی حلول، اتحاد و اتصال آنهاست، در خلسه ی شمن ها
نیز سخنان و حالات عجیب و غریب فراوان است، با این تفاوت که صوفیه غالباً
به روح پیر خود متوسل می شوند اما شمن ها بیشتر از روح حیوانات ( توتم های قبیله
) استمداد می طلبند، زیرا همگی آنها بر این باورند که در حالت یادشده،
مانند پرنده ای هستند که بر پشت اسب یا پرنده، یا بر طبلشان پرواز می کنند.
( اسطوره ، رؤیا ، راز ، ص 98 ) آنان با سکوت و ادراکشان در بحر تفکر فرو
می روند و یا فکرشان را بر روی نواهایی موزون ، مانند طبل یا خواندن آواز
متمرکز می کنند تا به زعم خویش پیامی دریافت کنند، پیامی که ممکن است آن ر ا
به صورت آواز عبادت و یا اوراد مذهبی بازگو کنند. ( اسرار ذهنی ، ص 94 - 95 ) « مراسم
و مناسک این جادو - پزشکان، همان طور که « و. راتلو » در اواخر سده ی
نوزدهم وصف کرده است، نشان دهنده ی تلاش پر زحمت شمن برای برقراری ارتباط
با مقام الوهیت است. حالات خلسه ی شمن که به واسطه ی رقص های مذهبی به او
دست می دهد، بر نوعی تجربه ی عرفانی دلالت دارد. پس عجیب نیست که در ادبیات
صوفیانه و حتی غیرمذهبی و کفرآلود فارسی از شمن یا شامان، بارها و بارها
برای نمونه عابد شیفته ای در سرزمین های غیر اسلامی یاد می شود که شاعران
ایرانی احتمالاً با او آشنا بوده اند.» ( تصوف در منظر تاریخی آن ، ص 20 )
ادامه دارد...