معرفی کتاب برای نوجوانان؛
«یک روز و نیم» را از دست ندهید
کتاب «یک روز و نیم» داستانی عبرتانگیز است و نوجوانان باید آن را بخوانند.
آناهیتا نجفی منتقد کتاب در نقد «یک روز و نیم» در یادداشتی اختصاصی برای «تیتر یک» نوشت: کتاب «یک روز و نیم» به نوشته منصور حیدری کتابی انگیزشی است که در این اثر از آرزوهایی به معنی واقعی کلمه کوچک و دستنیافتنی میگوید.
این کتاب با داستانی ساده و با ادبیاتی سادهتر میتواند گواه این باشد که هرکس در هر شرایطی میتواند به همه آرزوها و خواستههایش جامعه عمل بپوشاند.
گره آغازین و پایانی این کتاب همانند نام کتاب در یک روز و نیم خلاصه میشود و نشان از این دارد که اگر پشتکار و عزم راسخ در وجود هر انسانی باشد، هیچ اتفاق خوبی دور از دسترس نیست.
در این داستان فراز و نشیبهای یک پسر در سن ۱۵ سالگی را میخوانیم که در روستایی زندگی میکند و با سن کمی که دارد مجبور به تحصیل و کمکخرج بودن پدر خود نیز است، همان طور که تمام نوجوانان در این سن پر جوش و خروش هستند، نوجوان داستان هم عواطف و احساساتش و همین طور شرایط زندگیاش دستخوش اتفاقات فراوانی میشود.
جمله زیبایی در کتاب هست که مکالمه این پسر با خدای خود است: «من با خدا معامله کردهام» که اشاره به توکل به خدا کردن وی در انجام کارهایش است.
سطری در کتاب از روزی میگوید که این پسر از یکی از دوستانش در شرایط بد درخواست مبلغی پول میکند، اما دست رد به سینهاش میخورد و بعد از گذشت چند سال همان دوست این بار از نوجوان داستان که حالا پسری جوان و پخته شده درخواست کمک دارد و او بدون تعلل به درخواست کمک دوست قدیمی خود جواب مثبت میدهد.
کتاب یک روز و نیم با اینکه داستانی طولانی و پر رمز و راز نیست اما میتواند مؤثر باشد، زیرا عبرتانگیز است.
برشی از کتاب را به اشتراک میگذاریم: «صدای قصاب محل که بانگ گوشت تازه، گوشت تازه، سر میداد خواب رو از چشمانم پراند، از نسیم خنک صبح و بانگ آشنا و همیشگی قصاب محلهمان فهمیدم که الان حوالی ساعت ۶:۳۰ صبح است، امروز جمعه است و من قصد داشتم تا پاسی از روز بخوابم ولی برعکس همه روزهای مدرسه زودتر از خواب بیدار شدم، با صدای مادرم از جایم برخواستم آبی به صورتم زدم و صبحانه مختصری که البته اصلیترین و پای ثابت سفره صبحانه خیلی از اهالی روستا تخم مرغ بود صبحانهای خوردم، پدرم در انتهای حیاط به امورات نخل میرسید، آروم با خودش زمزمه میکرد، زمزمه که نه غرولوند. خجالت نمیکشی تا لنگ ظهر خوابی، همه مشغول کارند و تو همش خواب بیتوجه به حرفهای پدر به خوردن صبحانهام پرداختم.
امروز عصر مسابقه فوتبال داشتیم. و در تمرین دیروز لنگه کفشم پاره بود، اینقدر که این کفش رو دوخته بودم که دیگر جای دوختن نداشت، از یک طرف فکر فوتبال امروز و از سمتی وضعیت نامناسب مالی خانواده کلافهام کرده بود، نمیتوانستم تو این شرایط بد بار مالی بیشتری به پدرم که بیمار نیز بود تحمیل کنم. به هر سختی که بود یکبار دیگر کفشهای پارهام رو دوختم و مسابقه فوتبالم انجام شد. سر شب در فکر اتفاق امروز و صحبتها و اعتراضهای پدرم بودم درست میگفت. وضعیت جسمانی من شبیه یک نوجوان ۱۵ ساله نبود بازوان قوی هیکل درشت، پس باید فکری میکردم.»
این کتاب با وجود تعداد صفحات کمی که دارد، میتواند عزم راسخی را برای خوانندگان نوجوان به همراه خود داشته باشد. مطالعه کتاب یک روز و نیم برای کسانی که نیاز به انگیزه برای شروع راه و تلاش برای رسیدن به هدف خود را دارند، خالی از لطف نیست.
الهه ملاحسینی _ تیتر یک
انتهای خبر/
خبرهای مرتبط
ارسال نظر
اخبار برگزیده