بخش چهارم روایت "تیتر۱"/ البرز در ایستگاه ۵۷؛
شیخ حسن، روستایی که در تظاهرات علیه رژیم پهلوی پیشتاز بود/ از مخالفت با کشف حجاب تا قیام دانش آموزان در بهمن ۵۷
همزمان با ورود امام خمینی به وطن، اهالی روستای شیخ حسن از توابع نظرآباد تظاهراتی را علیه حکومت پهلوی برگزار کردند.
به گزارش گروه استانی تیتریک، شیخ حسن از روستاهای دهستان نجم آباد از توابع شهرستان نظرآباد است که در ۹ کیلومتری جنوب شهر نظرآباد قرار دارد. ایت الله سید موسی حسینی نجم آبادی معروف به آقانجفی (م ۱۳۱۴ش) از روحانیون مخالف با کشف حجاب و یکسان سازی لباس ایرانیان، متولد این روستا است. او به جهت در امان ماندن از آزارهای حکومت پهلوی، مدتی را مخفیانه در زادگاهش گذراند.
تصویری از روستای شیخ حسن در سال ۵۷
صبح روز ۱۲ بهمن با ورود امام خمینی به وطن، اهالی این روستا تظاهراتی را علیه حکومت پهلوی برگزار کردند. بعدازظهر همان روز در مسجد روستا، حجت الاسلام احمد انصاری سخنرانی کرد. شهیدان محسن حسنی، کرمعلی آزادفلاح، محمدعلی پوردشت و علی اصغر بذرپاج" از حاضران در آن تظاهرات و دیگر فعالیتهای انقلابی بودند که بعدها در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به شهادت رسیدند.
فعالیت های انقلابی در مدارس و مساجد
سید علی حسینی (متولد ۱۳۴۲ش) روحانی مقیم قم، نقش حمید فضیلتی معلم انقلابی روستای شیخ حسن را در ایجاد فعالیت های مذهبی و سیاسی، مهم ارزیابی می کند و اشاره به دیدار و گفت و گویش با او در مهر ۱۳۵۷ش، در مسجد روستا می گوید: «آقای فضیلتی از شغل و تحصیلاتم سوال کرد.
گفتم: اول دبیرستانم و درس می خوانم. چند سوال دیگر هم کردند و من هم جواب دادم. از [شهید] کرمعلی ازادفلاح پرسید: ایشان همان دوستان است که می گفتید. کرمعلی گفت: بله آقا. آقای فضیلتی خواست خداحافظی کند از ایشان کتاب خواستم. گفت چه کتابی؟ گفتم: سیاسی. گفت: الان در دسترسم نیست.
نشریات مبارزان استان البرز در اوایل انقلاب
فردا می دهم کرمعلی برایتان بیاورد اما نباید کتاب را به کسی نشان دهید و باید مخفیانه مطالعه کنید. قبول کردم و برای اینکه اطمینان خاطری داده باشم گفتم اولین تظاهرات نظر آباد دیروز از دبیرستان ما شروع شد و بچه ها به خیابان ریختند و شعار دادند. بعد به سمت مدرسه ی راهنمایی رفتیم.
ابتدا آقای تبریزی، مدیر مدرسه، درب مدرسه را باز نمی کرد. یکی دو تا از بچه ها ، آجر و سنگ پرت کردند. آقای مدیر هم مجبور شد در را باز کند و بچه های راهنمایی هم به ما ملحق شدند تا چهارراه (بیمارستان امام حسن مجتبی علیه الاسلام فعلی) آمده بودیم که یک مغازه دار با موتور سیکلت به جلوی صف آمد و گفت: بچه ها پراکنده شوید که ارتشیها دارند می آیند و الان رسیده اند به کارخانه مقدم.
در یک لحظه همه بچه ها طوری فرار کردند که گویی اصلا کسی در آنجا نبوده است... فردای آن روز شهید کرمعلی کتاب ازادی را که درباره سرگذشت زندانی و تبعید مرحوم آیت الله طالقانی بود را برایم اورد. بعد از آن، رابطه ما با آن معلم بیشتر شد و کتاب های بیشتری را برای مطالعه از ایشان گرفتم.
ستاره احمدی - تیتریک
انتهای پیام/س
خبرهای مرتبط
ارسال نظر
اخبار برگزیده