تبیین بیانات رهبر انقلاب در جمع مردم خراسان شمالی(1)
آیا میل به مادر شدن در کشور کاهش پیدا کرده است؟
چرا کودکان دههی شصت یا نمیخواهند فرزندی داشته باشند یا به بیش از یک فرزند فکر نمیکنند و تنها درصد کمی صاحب 2 یا 3 فرزند هستند؟ آیا درست است که بگوییم میل به مادر شدن در زنان دههی 60 کاهش یافته است؟
گروه اجتماعی«تیتر یک»/زهرا شعبانی؛
«کشتن فرزندان» به خاطر «ترس از فقر» یکی از تلنگرهایی است که به «انسان» در معنای وسیع آن، بدون هیچ مرز جغرافیایی و زمانی، زده میشود.
«کشتن فرزندان» به خاطر «ترس از فقر» یکی از تلنگرهایی است که به «انسان» در معنای وسیع آن، بدون هیچ مرز جغرافیایی و زمانی، زده میشود.
این
تلنگر از سوی کسی است که قسم خورده است «روزی» تمام مخلوقاتش را میدهد تا
مبادا غصهی نان آنها را از مسیر رسیدن به آنچه برایش خلق شدهاند دور
کند. اینکه منظور از «فقر» در این آیهی شریف چیست و چگونه برای خانوادهی
ایرانی دههی 90 تفسیر میشود و چگونه میتوان از روشهای غلط برنامههای
«تنظیم خانواده» به سنت «کشتن فرزندان» در دورهی جاهلیت تعبیر کرد و اینکه
از نگاه قرآن و مفسران معصوم آن، در خانوادهی ایدهآل تعداد فرزندان
چگونه تعیین میشود جای مطالعه و گفتوگو دارد.
در نهایت آنچه امروز با آن مواجهیم و نامش را به درست یا غلط «بحران جمعیت» گذاشتهایم حق ملت مسلمان ایران نیست.
اگر
تحلیل نهایی بررسیهای جمعیتشناسی را به «بحران جمعیت» تعبیر کنیم و
مطمئن باشیم آنچه در انتظارمان است افزایش جمعیت «غیرفعال» است، پس
میتوانیم بر خلاف گذشته که در حال سقوط از آن سوی بوم بودیم و دستپاچه به
شعار غیراسلامی «فرزند کمتر، زندگی بهتر» مشروعیت بخشیدیم و با تأکید بر آن
فرزند چهارم خانواده را بیهویت گذاشتیم و بحران روانیـعاطفی خانوادهها
را ندیدیم، این بار چارهجویی کنیم و در راستای اطاعت از رهنمودها و توصیه
های فرهیختهی مقام معظم رهبری اجازه دهیم در این تصمیمگیری کلان،
فرهیختگان علوم اسلامی، نخبگان و پژوهشگران جایگاه خود را داشته باشند.
سعی
شده است پس از «بیان مسئله» و «ارائهی دورنمای وضعیت موجود»، مقالهی
حاضر در مسیر ایدهپردازی متخصصانی که میخواهند گوشهای از این موضوع را
به پژوهش بگذارند یک همراه باشد و بر این مطلب تأکید کند که جایگاه یک
نظریهپردازی عمیق اسلامی و تعریف الگوی خانوادهی فرهیختهی اسلامی در حل
این مسئله خالی است.
اگر
تحلیل نهایی بررسیهای جمعیتشناسی را به «بحران جمعیت» تعبیر کنیم؛
میتوانیم بر خلاف گذشته این بار چارهجویی کنیم و اجازه دهیم در این
تصمیمگیری کلان، فرهیختگان علوم اسلامی، نخبگان و پژوهشگران جایگاه خود را
داشته باشند.
شاید کمی زود باشد
اصطلاح
«سرگذشت طبیعی جمعیت» بر فرآیند تولد، کودکی، نوجوانی، بلوغ و رسیدن فرد
به مرتبهای از رشد جسمانی و عقلانی گفته میشود که طی آن افراد جامعه به
مرحلهی باروری میرسند و نسل جدید را تولید میکنند و اصطلاح «سرگذشت
اجتماعی جمعیت» نیز اقتصاد، فرهنگ، سیاست و همهی آن چیزی است که در فرد و
خانوادهاش تأثیر میگذارد تا تعداد فرزندان خانواده را تعیین کند.
در
واقع در مطالعات جمعیتشناسی، این 2 نوع سرنوشت تحلیل میشوند. بعید به
نظر میرسد که جمعیتی از نظر تعداد و سن برای مدت طولانی در مرزهای تعادل
بماند. همیشه بحران میزان جمعیت و سن آن وجود داشته است.
بر
همین اساس، هدف سیاست جمعیتی نیز حفظ تعادل پویای ساختار کلی جمعیت است.
معمولاً کشورهای توسعهنیافته یا در حال توسعه پرجمعیت و جواناند و بعد از
رسیدن به مرزهای توسعه، به بحران کاهش جمعیت فعال و سالمندی دچار میشوند.
شاید
برای ایران کمی زود باشد تا طبق پیشبینیها، جمیعت آن در سال 1420، در
شرایطی که هنوز «در حال توسعه» میباشد و برای رسیدن به اهداف بلندمدت به
جمعیت جوان و فعال نیاز دارد، به سالمندی برسد. گفته میشود ایران در سرعت
رسیدن به مرزهای سالمندی سومین رتبهی جهانی را دارد. هرچند هشدار کاهش
جمعیت فعال یک هشدار بینالمللی است.
اجازه
دهید چند قدمی به گذشته بازگردیم. در بررسیهای جمعیتشناختی 1985 نشان
داده شد که در کشورهای اروپایی 230 سال طول میکشد تا جمعیتشان 2 برابر
شود. جمعیت یک کشور آفریقایی در 24 سال و ایران در 22 سال 2 برابر شده است.
این افزایش جمعیت در دهههای 50 و 60 صورت گرفته است.
در
برنامهی اول توسعه، یکی از اهداف سیاستهای تعدیل موالید رساندن تعداد 6
فرزند برای هر خانواده در سال 67 به 4 فرزند در سال 90 بود. در نتایج یک
بررسی آمده است که زودتر از زمان پیشبینیشده، یعنی در سال 71، به نتیجهی
مطلوب رسیدهایم، اما هیچ نهاد یا سازمان تخصصی که متولی رصد باشد وجود
نداشته است تا این نتیجه را به موقع اعلام کند تا اینکه میزان فرزندآوری در
سال 75 به 2.1 و امروز به کمتر از 2 فرزند برای هر خانواده رسید. در واقع
در موقعیتی قرار گرفتهایم که نسل آینده حتی جایگزین نسل پدر و مادرشان هم
نخواهند بود.
پدر
و مادر این تکفرزندان کدام نسل هستند که حاضر نیستند حداقل جایگزین نسل
خود را تولید کنند. نقطهی اوج جمعیت ایران 20 تا 23 سالهها، یعنی دههی
شصتیها، هستند. چرا کودکان دههی شصت یا نمیخواهند فرزندی داشته باشند یا
به بیش از یک فرزند فکر نمیکنند و تنها درصد کمی صاحب 2 یا 3 فرزند
هستند؟ آیا درست است که بگوییم میل به مادر شدن در زنان دههی 60 کاهش
یافته است؟ آیا این میل «ذاتی» میتواند کمرنگ شود؟
حتی
کشورهای توسعهیافتهای مانند روسیه، که با مسئلهی کاهش شدید جمیعت فعال
روبهروست، دلیل این بحران را کاهش میل مادری زنان جامعه نمیداند، زیرا
هنوز هم علیرغم بحرانهای شدید مالی و اخلاقی، از دیدگاه مردمش، فرزند به
خانواده هویت میدهد و آن را محترم و مقتدر میسازد. میل به مادر و پدر شدن
ریشه در ذات انسان دارد. این ترس از آیندهی خود و کودکان است که موجب شده
است در برخی از کشورهایی که هزینههای زندگی در آنها بالاست، خانوادهها
نمیخواهند فرزندی داشته باشند. در ایران این مسئله دربارهی فرزند دوم و
بالاتر صدق میکند.
گفتمان حاکم بر اندیشهی دههی شصتیها
حال
اگر عامل مؤلفهی «ترس از آینده» را «اقتصاد» فرض کنیم و آن را با
مؤلفههای «اقتصاد اجتماعی»، «اقتصاد سیاسی» و غیره بسنجیم، ممکن است به
نتایج قابل توجهی برسیم.
در
ارتباط معنادار «اقتصاد خانواده» و «تعداد فرزندان» دیده شده است که در
گذشته هرچه خانوادهها مرفهتر بودند، تعداد فرزندانشان کمتر بود، اما به
کمتر از 3 فرزند نمیرسید. در حالی که در دههی اخیر بین این 2 مؤلفه
ارتباط معنادار دیده نمیشود. اکثر دههی شصتیها در هر موقعیت اقتصادی، چه
خوب چه بد، یک یا 2 فرزند دارند. در
بررسیها آمده است تعداد خانوادههای 5 نفره در سال 85، از 32.2 درصد به
21 درصد در سال 90 کاهش یافته است و خانوادههای 3 نفره از 22.9 درصد در
سال 85 به 27.1 درصد در سال 90 افزایش یافته است.
تحصیل،
اشتغال و ازدواج کودکان دههی 50 و 60 برای خانوادهها و دولت یک معضل
اجتماعی به حساب میآمد و ترفندهایی که برای حل آن به کار گرفته میشد
اغلب به بنبست میرسید یا یک معضل جدید میآفرید. محیط اجتماعی، اقتصادی و
فرهنگی آن زمان، که شخصیت کودکان این دورهها در آن شکل گرفت، به گونهای
بود که نمیتوان انتظار داشت آنها تحت تأثیر چند برنامهی رفاهی دولت
متقاعد شوند فرزند دوم یا سوم داشته باشند.
باید
دید چرا این نسل زاد و ولد را از مسیر طبیعی خارج کرده است. در یک طرح
پژوهشی در سطح ملی میتوان گفتمان حاکم در این نسل را یافت و با توجه به آن
برنامهریزی کرد. در یک رهیافت نظری، که برای اثبات آن، مطالعه و تحقیق
عملی لازم است، میتوان یک عامل را تغییر «فرهنگ مصرف» در خانوادهها دانست
که توانسته است با یک تغییر جهشی، هویت نسل جوان را تا جایی که حاضر نیست
نسل جایگزین را تولید کند، به چالش بکشاند.
این
نسل با این توهم که «رفاه» همان «خدمات» بیچونوچراست و باید به هر قیمت و
حتی با چنگ و دندان به خانه آورده شود، به نوعی خود را به زحمت انداخته
است. پدر خانواده با اضافهکاری یا دستوپا کردن شغل دوم و مادر با فراهم
کردن شغلی در خارج از خانه، به این خیال که آیندهی فرزندشان را میتوانند
با درآمد بالاتر تضمین کنند، از مسیر طبیعی زندگی خارج شدهاند و مادر
خانواده به این خاطر که کارش را از دست ندهد، از موهبت داشتن فرزند دوم نیز
گذشته است.
تحصیل
دختران تا مقاطع عالی از شاخصهای توسعهی کشور است، اما گویی فراموش
کردهایم وقتی زیرساختها را به گونهای تعریف میکنیم که دختران هم
بتوانند تحصیل کنند، شغلی داشته باشند و به رشد اقتصادی کشور کمک کنند،
باید به این موضوع مهم و حیاتی هم توجه داشته باشیم که روند زندگی طبیعی را
مختل نکنیم. وقتی سن ازدواج برای اینکه تحصیلات فرد به سرانجام برسد و شغل
مناسبی پیدا کند بالا میرود، بدیهی است برای باروی دوم و سوم زمان محدود
میشود.
هدف
از اشتغال زن خانواده، که برای اقتصاد بهتر خانواده است، به پاسخگویی به
نیازهای کاذب ناشی از تغییر «فرهنگ مصرف» منحصر شده است. چرا هدف از کسب
درآمد بالاتر فقط تأمین هزینههایی است که حاصل تبعیت از یک «الگوی اشتباه»
است؟ تا همین چند دههی قبل کودکان در یک محیط آرام و طبیعی و البته با
دغدغهها و گرفتاریهایی که باز هم درصد بالایی از آنها طبیعی بودند درس
میخواندند، شغلی دستوپا میکردند، ازدواج میکردند و فرزندانشان را به
دنیا میآوردند، اما امروز در یک محیط غیرطبیعی با امکانات فانتزی ـکه
فقط کودک را از درک سختیهای زندگی واقعی دور میکندـ افراد درس
میخوانند و تا بخواهند وارد دانشگاه شوند و به فکر یافتن شغلی باشند، سن
ازدواجشان بالا میرود.
چرا
خانوادهها در برآورد هزینههای نگهداری و تحصیل کودکان از این الگوی غلط
پیروی مینمایند و طوری رفتار میکنند که گویی چارهای جز این ندارند؟
الگوی مصرف یک خانوادهی ایدهآل ایرانیـاسلامی دههی 90 را چگونه باید
تعریف کرد و چگونه آن را به طیفهای مختلف فرهنگی ارائه داد؟
در
ارتباط معنادار «اقتصاد خانواده» و «تعداد فرزندان» دیده شده است که در
گذشته هرچه خانوادهها مرفهتر بودند، تعداد فرزندانشان کمتر بود، اما به
کمتر از 3 فرزند نمیرسید. در حالی که در دههی اخیر بین این 2 مؤلفه
ارتباط معنادار دیده نمیشود. اکثر دههی شصتیها در هر موقعیت اقتصادی، چه
خوب چه بد، یک یا 2 فرزند دارند.
شک
نداریم که قبل از تعریف الگوی جدید، باید الگوهای جاری را ـکه به نوعی
پنهان هستندـ بشناسیم. چه کسانی از چه زمانی این الگوها را ارائه میدهند،
کدام طبقهی اجتماعی و از کدام فرهنگ بیشتر تحت تأثیر قرار گرفته است؟
تغییر سبک زندگی فقط به خاطر تغییر فرهنگ مصرف است یا اینکه این زندگی سخت و
پرآشوب دههی شصتیهاست که از آنها پدر و مادرهای نگران و مضطرب ساخته
است.
باید
دید گفتمان حاکمی که الگوی مصرف را به خانوادهها معرفی میکند چیست که
آنها به خود اجازه نمیدهند به فرزند دوم یا سوم فکر کنند. تغییر «الگوی
مصرف» در دراز مدت یکی از راهکارهای تغییر رفتار باروری خانودهها خواهد
بود، اما با توجه به اینکه فرصت باروری مجدد دههی شصتیها محدود است، چه
باید کرد؟
یک
مطالعهی همهجانبه مؤلفههایی را که نگاه این نسل را به مسئلهی باروری
نشان میدهد مشخص خواهد کرد. مؤلفهی «منزلت اجتماعی»، که با شاخصهای شغل،
تحصیلات، محل زندگی، قومیت و چند عامل دیگر رصد میشود، میتواند گوشهای
از مسئله را روشن کند.
بررسی
مؤلفههایی مانند سطح اعتماد فرد به عنوان سرپرست خانواده نسبت به
برنامههای رفاهی دولت برای نسل آینده، به ویژه اگر در خانوادههای یک تا
چند نفره به طور جداگانه و مشخص و با توجه به مؤلفههایی مانند تحصیلات،
شغل، قومیت، دوری و نزدیکی به شهرهای بزرگ، جنسیت فرزند یا فرزندان، چگونگی
تجسم آیندهی فرزندان و چند نمونهی دیگر انجام شود، کاربردیتر خواهد
بود.
از
پاسخهای بهدستآمده میتوان ویژگیهای گروههای سنی را که لازم است در
برنامهریزیهای سیاستهای جمعیتی هدفگذاری شوند یافت. ممکن است لازم باشد
فقط یک یا 2 گروه سنی از چند قومیت در برنامههای باروری هدفگذاری شوند،
اما روشن است که باید نقش همهی ساختارهای جامعه در سیاستهای جمعیتی از نو
تعریف شوند. شاید خطای نهادی مانند سینما یا سازمانی مانند آموزش و پرورش
در جهتگیری به سوی انتخاب یک الگوی اشتباه نقش داشته است.
فرایند حل این مساله، پاسخگویی به یک بحران انسانی است که بنا بر تفکر ناب شیعه نباید پیش میآمد . نظریهپردازی
اسلامی در مطالعههای کاربردی ـکه درآنها تمام مؤلفهها جایگاه خود را
دارندـ قدم بلندی خواهد بود و مسیر راه را کوتاهتر خواهد کرد. درست است
که این مسئله مشکل بینالمللی است، اما هیچ دلیل قانعکنندهای وجود ندارد
که این بار هم مانند قبل، که با بحران افزایش جمعیت روبهرو بودیم، از
الگوهای تنظیم خانواده در سایر کشورها استفاده کنیم.
باید
کمی هوشیارانهتر عمل کنیم. در حل بحران افزایش جمعیت آن قدر شتابزده عمل
کردیم که ظرف چند سال در سطح بینالمللی به عنوان الگوی مدیریت توسعهی
جمعیتی معرفی شدیم و امروز تبعات آن دامنگیرمان شده است. فراموش نکنیم
هنوز جمعیت کشورمان جوان و فعال است و میتوان برنامههای توسعه را، با در
نظر گرفتن قدرت تحمل اقتصادی و اجتماعی ملی، سریعتر پیش برد. (*)
خبرهای مرتبط
ارسال نظر
اخبار برگزیده