زندگینامه شهید دانشآموز «محمدحسین فهمیده»
در خط مقدم تقاضای اسلحه میکند ولی فرماندهان از دادن اسلحه به وی خودداری میکنند و او سخت برآشفته و ناراحت میشود و میگوید: «خواهید دید که من اسلحه گیر میآورم.»
گروه فرهنگی «تیتر یک»؛ شهید «محمد حسین فهمیده» به سال ۱۳۴۴، در یک خانواده مذهبی در شهر خون و قیام قم دیده به جهان گشود. وی در دامان مادری بسیار پاک و عفیف و پدری مؤمن پرورش یافت، تحصیلات ابتدایی را در مدرسه روحانی با موفقیت پشت سر نهاد و از آن پس به همراه خانواده از قم به شهرستان کرج مهاجرت کرد و تحصیلات دوره راهنمایی را در مدرسه شهیدی کرج به اتمام رساند.
هنگامی که در مقطع سوم راهنمایی تحصیل میکرد، مصادف با قیام و اعتراضات امت شهیدپرور ایران اسلامی بر علیه رژیم دستنشانده و منحوس پهلوی بود.
شهید «محمدحسین فهمیده» به لحاظ تربیت در محیط مذهبی خانواده و حضور مستدام و مستمر در مجالس و محافل دینی به همراه پدر، از ویژگیهای اخلاقی خاصی برخوردار شده بود، پدر شهید در اینباره میگوید: «قبل از پیروزی انقلاب در راهپیماییها و تظاهرات شرکت میکرد و اعلامیههای امام (ره) را بین مردم پخش میکرد و شبها پشت بام رفته و فریاد الله اکبر سر میداد و به مردم محله میگفت: هر کس پشت بام نیاید و شعار الله اکبر ندهد و برای پیروزی انقلاب فعالیت نکند؛ ضد انقلاب است زیرا که با ما متحد نیست.»
علاقه خاصی نسبت به امام خمینی (ره) و فرمایشات ایشان داشت. بعد از پیروزی انقلاب نیز در فعالیتهای مسجد، انجمن اسلامی، و بسیج محل عاشقانه شرکت میکرد.
از گروهکهای ضد انقلاب متنفر بود، با شروع جنگ تحمیلی توسط مهره دستنشانده استکبار جهانی صدام عفلقی عراق و صدور فرمان مهم امام خمینی (ره) مبنی بر حضور جوانان در جبهههای جنگ و مقابله با تجاوز دشمن بعثی و دفاع از کیان هستی انقلاب اسلامی و کشور عزیز ایران، آتش عشق حضور در جبهه به جانش افتاد، او یکبار به دنبال شیطنتهای گروهکهای ملحد و محارب به کردستان عزیمت کرد، ولی به دلیل کمی سن و کوچکی جثه توسط سپاه پاسداران برگشت داده شده بود، اینبار نیز به بهانه خرید نان از منزل خارج و با گریه و اصرار فراوان توسط بسیج «دانشکده افسری تهران» عازم جبهه میشود و پس از مدتی حضور در جبهه زخمی شده و در بیمارستان اهواز بستری میگردد، ولی با اندکی بهبودی به همراه دوست و همسنگرش شهید «محمدرضا شمس» از بیمارستان فرار کرده و مجدداً به خط مقدم میرود.
به نقل از همسنگرانش، در خط مقدم تقاضای اسلحه میکند ولی فرماندهان از دادن اسلحه به وی خودداری میکنند و او سخت برآشفته و ناراحت میشود و میگوید: «خواهید دید که من اسلحه گیر میآورم.» به همین خاطر او با تلاش فراوان و سینهخیز خود را به سنگرهای دشمن میرساند و یک قبضه تفنگ با تعدادی نارنجک در بازگشت با خود میآورد و به فرماندهان میگوید: «گفته بودم اسلحه به دست میآورم.»
وی بالاخره پس از چند روز در حین عملیات و درگیری مشاهده میکند که خود و دوستان و همرزمانش مورد محاصره انبوه تانکهای عراقی قرار گرفتهاند و در این هنگام بسیار شجاعانه چندین نارنجک به کمر بسته و سینهخیز خود را به تانکهای دشمن میرساند و با کشیدن یک نارنجک خود را به زیر تانک میاندازد و با انفجار مهیبی که حاصل میشود محاصره شکسته شده و تانکها فرار را بر قرار ترجیح میدهند و او نیز به درجه رفیع شهادت نائل میآید.
پیکر مطهر این شهید عزیز در بهشت زهرای تهران در کنار برادر شهیدش (داوود فهمیده) میعادگاه عاشقان و عارفان دلباخته است.
انتهای پیام/ل
خبرهای مرتبط
ارسال نظر
اخبار برگزیده