«تیتر یک»/
فرازهایی از وصیتنامه شهید حسین قدمی
در این یادداشت به بیان فرازهایی از وصیتنامه و زندگینامه شهید حسین قدمی میپردازیم.
به گزارش گروه استانی «تیتر یک»؛ در این یادداشت به بیان فرازهایی از وصیتنامه و زندگینامه شهید حسین قدمی میپردازیم.
فرازهایی از زندگینامه شهید
«شهید حسین قدمی» در سال ۱۳۴۱ در روستای واریان از توابع شهرستان كرج در خانوادهای مؤمن و متعهد دیده به جهان گشود.
او به مانند سایر همسالانش درسن ۷ سالگی وارد مدرسه شد. بعد از اتمام دوره ابتدایی از آنجایی كه روستائیان فاقد مدرسه راهنمایی بودند، ناچار شد جهت ادامه تحصیل به شهرستان كرج نقل مكان كند.
در این شهر به علت برخی مسائل و مشكلات زحمات فراوانی را تحمل کرد، ولی چون طبعی مطیع و روحی بلند داشت، هیچگاه از كثرت مصائب نهراسید و با اندک سرمایهای كه داشت، زندگی رضایتبخشی مهیا کرد.
هنگامی كه اولین جرقه و بارقه امید از سوی محرومان و مستضعفان گیتیزده شد، شهید قدمی نیز همانند سیل عظیم ملت مسلمان در اكثر تظاهرات و راهپیماییها شركت فعال و چشمگیر داشت و برای افشای چهره كریه رژیم ستمشاهی از هیچ كوششی فروگذار نمیكرد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی موفق به اخذ مدرک دیپلم در رشته اقتصاد شد و با شروع جنگ تحمیلی خود را برای خدمت سربازی معرفی کرد.
او نیز یكی از هزاران رزمجوی ارتش توحید بود كه در سال ۶۱ به خدمت شریف سربازی اعزام شد و پس از اتمام دوره آموزشی در ارومیه جهت آزادسازی مناطق محروم كردنشین كشورمان از لوث عوامل وابسته به استكبار جهانی به شهرستان پیرانشهر رفت و پس از گذشت ۵ ماه فعالیت چشمگیر و كمک بیوقفه به مردم محروم، و ابراز رشادتهای فراوان سرانجام در تاریخ هفتم خرداد ۱۳۶۱ در حین پاكسازی منطقه از منافقین كوردل در جاده سردشت بانه به درجه رفیع شهادت نائل آمد و به لقاءالله پیوست.
فرازهایی از وصیتنامه شهید
اینک به یاد خدا به جبهه میروم نه برای انتقام بلكه برای احیای دینم.
پدر و مادر عزیزم مرا حلال كنید تا با كولهباری سبک به درگاه خداوند راه یابم و مرا ببخشید و از سر کوتاهیهایی که عمدی نبوده، درگذرید تا در پیشگاه باریتعالی رو سپید گردم.
خداوندا میدانم كه بنده گناهكارت هستم و حال با حال زار و استغفار به دیدارت آمدهام و برای رضای تو تلاش میكنم و تمام وجودم و هستیام را در طبق اخلاص نهادهام در پیشگاه با عظمتت ابراز ندامت میكنم تا شاید كرم و لطفت شامل حالم گردد، توبه میكنم و با تمام توان و رمقم با دشمنان قرآنت با ستمگران و جباران زمان ستیز میكنم.
آرزو میكنم تا شاید از قطرات خونم لالهای بدمد و گلستان خونبار را نوید پیروزی دهد...
از پدر و مادرم میخواهم كه برای من نگریند بلكه برایم دعا كنند و به خود ببالند كه سهمی در نبرد حق علیه باطل دارند.
معصومه میرحسینی - تیتر یک
انتهای پیام/
خبرهای مرتبط
ارسال نظر
اخبار برگزیده