"تیتر1"/ روایتی از یک قهرمان مهربانی؛
پدری جوان برای کارتن خواب های کرج/ مهرافروزی بی چشم داشت در سیاهی روزگار بی خانمان ها
در دنیای سیاه و دهشتناک معتادان کارتن خواب در کرج، مردی هر صبحگاه تا شام می چرخد و به رسم میزبانی از حال آنان پرس و جو می کند، شکمشان را سیر و زخمهایشان را درمان می کند.
به گزارش گروه استانی«تیتریک»، اینجا مرکزی امن برای معتادان کارتن خواب در منطقه ملک آباد ساوجبلاغ است، افرادی که به معنی واقعی بیمار و رنجور از زخمهایی هستند که خود به جسم و روح خود وارد کرده اند، انسانهایی که نه به شیوه معمول می توانند زیر سقف جایی به نام خانه بخوابند، استحمام نموده و یا لباس کثیف را با رخت پاکیزه تعویض کنند، این انسانها سقفشان آسمان و بالش زیر سرشان از سنگ است، تنها همدم و هم خوراکشان سگهای ولگرد بیابان هستند و تنها هدفشان از زندگی، استعمال گرد سفید و بازدم نمودن پالپهای مه گرفته مخدر است.
روان و روح این هلاک شدگان به دست افیون چنان زخمی و خراب گردیده که در برابر خوش نشینی زخمهای کرم دار پیکرشان هیچ است و احدی از بستگان و خانواده حاضر به پذیرفتن آنان در کنار خود نمی باشند و هر دو طرف به انتظار از پا افتادن حرکت ساعت شنی عمری که به سمت انتها معکوس شده می باشند.
حال در این وانفسای سیاهی روزگار چنین افرادی، مردی جوان، انسان دوستانه و فرشته صفت، عمر و زندگی خود را وقف تیمارشان نمود، بر زخمهایشان مرهم می گذارد، پای در دلهایشان می نشیند، از بیراهه رفتن ها بازشان می دارد و برای اینکه به خاطر لقمه ای غذا شرافت خود را بیشتر از این هراج نکنند، شکمشان را سیر می کند، او مسئول مرکزی است که به ساماندهی معتادان کارتن خواب در ملک آباد کرج مشغول می باشد و این مرد هر صبحگاه تا شام به رسم میزبانی در کوچه پس کوچه های شهر میان دنیای سیاه و دهشتناک این اسیران به دست شیطان افیون، می چرخد و به رسم میزبانی از حال و روزشان با خبر می شود، لقمه های صبحانه تحویلشان می دهد و بر زخمهای کرم خورده عفونی جای جای پیکرشان با دستان خود مرهم می نهد، او نه تنها حافظ زندگی بشر، بلکه قهرمان شهر در کاهش شیوع آسیبهای اجتماعی به دست بیماران معتاد است.
وی در این مرکز به همراه دوستان و یاری دهندگان خیر خود، از صبح تا پاسی از نیمه های شب، بدون هیچ چشم داشتی بیماران مذکور را تیمار می کند و آنها وی را یک انسان واقعی، مهربان و عاشق خدمت به هم نوع می شناسند و چنان دوستش می دارند که حرفش برایشان حکم قابل اجرا است.
مرد کرجی داستان ما همه زندگی خود را پای این آدمهای بیچاره و تنها گذاشته است و در حقیقت حکم پدری را برایشان دارد که بیشتر از این نمی تواند تباهی فرزندان آسیب پذیر خود را ببیند، انجام آزمایشات اچ آی وی ، پانسمان و شستشوی زخمهای کرم خورده، نامه نگاری به بهزیستی و مراکز مختلف، آماده سازی بستر و جا برای خواب و آرامش، گفتگوی مهربانانه برای بستری شدن در کمپهای ترک اعتیاد و دوری از مواد مخدر، تأمین کفش و لباسی که توسط خیرین تأمین می شود، بهداشت، درمان، رفع گرسنگی و اغلب نیازهای معمول را با دستان خود به انجام می رساند و گاهی آنقدر این فعالیتها وقتگیر است که مجبور می شود از زندگی خانوادگی و شخصی خود نیز هزینه کند.
آقای شهبازی چنان به تحت حمایت گرفتگان خود محبت هدیه می دهد که معتادان نزد او از اینکه مواد مخدر استعمال کنند شرم دارند و رعایت احترام او را به سختی درد خود ترجیح می دهند، این زن معتاد که از درد خماری مانند بید می لرزید و درد پیکر داشت تا لحظه ای که وی در کنارشان قرار داشت دست به مواد نزد، دقیقأ مانند فردی که از پدر خود شرم می کرد و این مسئله برای شاهدانی که به ثبت تصاویر مشغول بودند بسیار جالب و قابل تأمل بود.
تمام مشغولیت ذهنی وی را انجام کارهای مهم زیرساختی برای این معضل تشکیل می دهد، اینکه افراد معتاد بعد از ترک اعتیاد خود جایی برای سکونت و اشتغال ندارند و مجدد بخاطر فقر و نداری جذب دنیای تلخ قبلی خود می شوند، زندگی و آینده فرزندان آنان نیز برای مرد داستان ما آنقدر اهمیت دارد که یکی از دغدغه های ذهنی و مسئله ای برای فرار خواب راحت از چشمانش باشد.
امروز کسانی در این مرکز با شهبازی همکار هستند و وی را یاری می کنند که خود سالها کارتن خواب بودند و حالا در روزگار پاکی به سر می برند، از آنجا که درهای رحمت خدا همیشه باز است در این نقطه نیز خداوند فرشته ای برای نجات بندگان سرگشته از افیون خود مستقر نموده تا زخمهای سر باز کرده مرهم محبت ببیند، در دنیایی که سوء مصرف مواد برای مردم چنان مشمئزکننده است که مرگ انسان معتاد بر زندگی اش ترجیح دارد! دستی برای گرفتن دستان افراد از پا افتاده همت می کند و چیزی جز عشق به بشر به عنوان بهترین مخلوق خدا مسبب آن نیست.
در دنیای عده ای نفر که به شدت سیاه و دهشتناک است، مردی صبح به صبح از درب مرکز خود بیرون می آید تا حال تک تک مهمانان همیشگی خود را بپرسد و به دستشان بسته صبحانه بدهد، خونشان را آزمایش کند و برای مداوا به مراکز درمانی رهسپارشان کند، او نه تنها نمی گذارد امید به زندگی و بهبود در بیماران معتاد برای همیشه بمیرد، بلکه علاوه بر حفظ زندگی، این ودیعه شیرین خداوند، نقشی بسزا در کاهش آسیبهای اجتماعی دارد...او یک قهرمان است...قهرمان شهر ما در روزگار سخت.....
انتهای پیام/
در دنیای عده ای نفر که به شدت سیاه و دهشتناک است، مردی صبح به صبح از درب مرکز خود بیرون می آید تا حال تک تک مهمانان همیشگی خود را بپرسد و به دستشان بسته صبحانه بدهد، خونشان را آزمایش کند و برای مداوا به مراکز درمانی رهسپارشان کند، او نه تنها نمی گذارد امید به زندگی و بهبود در بیماران معتاد برای همیشه بمیرد، بلکه علاوه بر حفظ زندگی، این ودیعه شیرین خداوند، نقشی بسزا در کاهش آسیبهای اجتماعی دارد...او یک قهرمان است...قهرمان شهر ما در روزگار سخت.....
انتهای پیام/
خبرهای مرتبط
ارسال نظر
اخبار برگزیده