به عنوان اولين سوال و طبق روال هميشه ابتدا خودتان را معرفي کنيد و مختصري از سوابق کاري تان بفرماييد؟
من يه نيمچه بيوگرافي طنزي در اول كتاب "رودخانه اي در آپارتمان شماره دوازده” نوشته ام ولي در كل به بقول بيژن نجدي به طرز غم انگيزي محمد رضا اميري هستم و تازه سه چهار ماهيست كه وارد دوران چل چلي شده ايم كه البته ديديم كلا سر كاري است .سالها پيش يک مدرك كارشناسي زبان انگليسي گرفتيم كه يک زماني مي شد باهاش پز داد ولي الان ديگه جواب نمي دهد و اصالتا اذربايجاني هستم و خوب اين هم به نوبه خودش خوشبختي بزرگي است كه با زبان و ادبيات و فرهنگ مادري نيز سر و كاري نسبتا جدي دارم.از سال هفتاد و هفت در انجمن شعر كرج حضور دارم و مشغول تلمذ هستيم همچنان هم در كنار دوستان و هم به تنهايي …كه بيشتر حديث نفس است.
فرمودید به طرز غم انگيزي ،چرا غم انگيز؟
اينم دنيايي است كه به ما رسيده ديگه گاها مي گويند و يا مي پرسند كه چرا شاعران اكثرا افسرده يا شكست خورده و يا نا اميد و…هستند من درجواب مي گويم هيچ آماري تا به حال چنين چيزي را ثبت نكرده كه مثلا تعداد خودكشي در هنرمندان بيشتراست تا مثلا فلان طيف كاري يا بيكاري يا فلان طيف اجتماعي اما به قول ژان پل سارتر شاعر راوي شكستهاست و اينرا در كتاب ادبيات چيست خودش به خوبي توضيح داده كه چرا.
وقتي بسياري ازسياست مدارن جهان را با زير سيگاري اشتباه مي گيرند شاعر مجبور است از جهاني سوخته حرف بزند وگرنه ما بدمان نمي آيد جهان پيرامونمان مثل جهان شعر قدما پر از گل و بلبل باشد و تنها مشكل باقي مانده رسيدن مجنون به ليلي.
از دنياي نويسندگي تان بفرماييد؟ از چند سالگي نويسندگي را شروع کرديد؟ چگونه اين استعداد را کشف کرديد؟
راستش اگر خيلي چيزيها اكتسابي باشد يقينا هنر پر قنداقيست كه البته در كنار اين جوشش كوشش نيز به طور مداوم و جدي لازم است و گرنه انهم خيلي زود خواهد خشكيد.يادم است من بچه بودم احساس مي كردم كشش خاصي به اهنگين كردن هر چيزي داشتم از اسم بگو تا اتفاقات ديگر مثلا دوم راهنمايي بوديم و ما تو فوتبال باخته بوديم و من براي اين باخت شعري گفته بودم.
آيا شما تعريفي خاص از شعر داريد؟
ما ديگه بي خيال شديم والله از زمان ارسطو تا الان و بعد از گذشت قرنها و هزاره ها هنوز تعريف شعر مورد مناقشه است و در برهه اي تاريخ تعريفي ارايه شده اما ظاهرا تكميل نشده است چون اگر چنين اتفاقي بيافتد احتمالا ميتوان بر پايان شعر نقطه اي گذاشت .هرچند كه وقتي شما شعري مي گوييد ممكن است از نظر قالب و ژانر و خيلي چيزهاي ديگر قابل تفكيك و دسته بندي باشد اما در نهايت به قول پست مدرنها open endingهست.
شما گفتيد زبان مادريتان تركيست زبان دانشگاهي انگليسي و زبان رسمي كشور هم كه فارسييست .آيا دانستن اينها كمكي به شما ميكند و خودش را در شعر نشان ميدهد؟
يقينا به نظر من تك فرهنگي و تك زبانه بودن فرد يا جامعه اسيب هاي وحشتناكي به ما ميزند و به نظر من ذهن ما را به شدت ضعيف بار مي اورد و افق ديد ما را كم مي كند.
تصور كنيد شما مثلا مسخ كافكا را به زبان اصلي خودش بخوانيد يا مثلا شعرهاي اميلي ديكنسون يا تي اس اليوت را كه البته مقاله ي تحقيقي بنده براي كارشناسي ادبيات انگليسي در مورد ايشان بوده است
يا مثلا راميز روشن شاعر باكويي را در نظر بگيريد كه جدا شعرهاي بسيار قدرتمند ي دارد لذا وقتي من اينها را مي خوانم و زندگي مي كنم يقينا در ديد و بينش ادمي تاثير شگرفي دارد.
ايا تاثير پذيري هم اتفاق مي افتد؟
بزرگي كه الان اسمش يادم نيست مي گفت شاعران بد تقليد مي كنند و شاعران زرنگ يا خوب مي دزدند .راستش من در هيچ كدام از دو دسته نيستم نه شاعر به ان معنا شايد بد باشم كه مقلد بشوم و نه ان قدر خوب كه بتوانم بدزدم(البته به كسي بر نخورد اين حرف اين بزرگ كلي جاي تاويل دارد) اما يقينا تاثير خود در لايه هاي هستي شناسي و نه الزاما كلمات مي گذارند .داوينچي ميگفت كسي به چشمه دسترسي دارد از كوزه اب نميخورديقينا دانستن زبانهاي متفاوت امكان خودرن آب از چشمه را فراهم مي كند.ضمن اينكه اشنايي با فرهنگ ادبيات و شعر جهاني به ما مي اموزد :كه هنر نزد جهانيان است و بس و همه سهمي و دستي دارند حتي سرخ پوستاني كه بعدها فهميدند گنجينه اي از ادبيات و هنر بكر هستند.
در مورد كتاب تازه چاپ شده خود توضيحي بفرماييد؟
راستش بنده چند كتاب اماده چاپ دارم كه همين الان كه با شما صحبت مي كنم يكيش در اختيار يكي از چاپ خانه هاست و يكي دو مورد هم انشالله به زودي اماده مي شود .اما در حوزه شعر كرج بنده را به عنوان شاعري كلاسيك سرا مي شناختند و شايد بشناسند اما بنده با چاپ اين مجموعه شعر سپيد خواستم نگاهها را به نوعي عوض كنم(بعد از حضوري تقريبا دو دهه اي) و در اين كتاب تلاش كرده ام كه در ژانر سپيد داشته هايم را عرضه كنم اينكه چقدر موفق بوده باشم يا نه به عهده ي مخاطبان طيف مختلف شعر است هر چند كه نظر كلي من اينست كه اگر شعر باشد قالب خيلي تعيين كننده نيست اما خب جاي بحث در اين حوزه بسيار زياد است چون زبان سرمايه اصلي شعر است و مقوله اي بسيار مهم است.
به عنوان كسي كه حدود دو دهه در شعر كرج حضور داريد نظرتان درباره انجمن هاي اينچنيني چيست؟
راستش نمي خواهم تعريفي افراطي كنم اما كرج واقعا يكي از قطب هاي شعر ايران خصوصا غزل وكلاسيك بوده است و راستش دليل اينكه خيلي از ما در شعر كرج به سمت غزل و رباعي و شعر كلاسيك رفتيم؛ پر رنگ بودن اين ژانر در اين شهر بوده است تقريبا از بزرگان معاصر اكثرا سر و سيري با شعر كرج داشته اند ،هر چند چيزي كه گاها سكسكه هاي جدي در حوزه شعر كرده حاشيه هايي بوده است كه چندان ربطي هم به ادبيات نداشته است.
کدام نوشته هايتان را بيشتر دوست داريد و هر وقت مي شنويد،دوستش داريد؟
در كنار ترجمه هاي پراكنده و پرداخت به مقوله نقد در حد وسع و نوشتن و پاك كردنهاي متعدد نوشته هاي اصلي من شعر است . شعرها بخشي از وجود شاعرند و هيچ شاعري دوست ندارد بخشي از خودش را ناديد بگيرد و هر كدام در جاي خودشان دوست داشتني يست .اما مثل همه ي تجربه ها گاهي برخي از شعر ها از نظر خودم متوسط گاهي قوي و گاهي هم ضعيف است كه خب يقينا احساس من هم نسبت به هر كدام از اينها متفاوت است ولي دركل شعرها كودكان شاعرند كه براي هر كدام زحمت به خصوص خود را كشيده است.
در ميان نويسندگان گذشته و معاصر با کدامشان بيشتر ارتباط برقرار کرديد؟
خيلي سخت است انتخاب از ميان اينهمه بزرگان شما اگر بخواهيد انتخاب كنيد مجبوريد كه بقيه را فاكتور بگيريد و اين ظلم بزرگيست مثلا تصور كنيد كه حافظ شيراز از شهر خودش خارج نشده اما ببينيد قدرت تخيل اين انسان را كه به نوعي جهاني شده است.يا مثلا در ادبيات تركي يا انگليسي كه بنده با انها هم سركاري دارم واقعا انتخاب سخت است مثلا به جان كيتس فكر ميكنم كه عجوبه اي درجواني بود رابرت فراست جا مي ماندبه ناظيم حكمت و يا شهريار در تركي فكر ميكنم راميز روشن راسيم كاراجا .يوسوف حايال اوغلي از قلم مي افتد
درآمد نويسندگي چگونه است ؟ آيا گذران يک زندگي است؟
بنده در امدم از راه هنر نيست و كمتر كسي را حداقل در وطن خودم ديدم كه در اين ساحه بخواهد به درامدي انچناني دست يابد مگر در مواقعي نادر ممكن است . درست است اكثر اينها متاسفانه فيش حقوقي ندارند كه بشود رسانه اي كرد اما از سبك و سايق زندگي مي شود فهميد كه به قول شاعر عليرضا حسيني اكثرا تكه اي نان سرباز گمشده ي شطرنجيم.
اگر کسي بخواهد مثل شما نويسندگي کند و ذوق هنري نداشته باشد،آيا مي تواند؟
ما در تركي ضرب المثلي داريم كه معناي فارسيش اينست كه با ريختن اب در چاله اي يا جايي چشمه درست نمي شود لذا امكان ندارد بدون ذوق و قريحه در اين وادي قدم گذاشت نمونه های زيادي هم داشتيم كه پا گذاشتند اما نشد.هانس گئورگ گادامر ميگفت دوست دارم اديب باشم تا فيلسوف و شايد با ان اعتبار جهاني اگر در اين وادي قدم مي گذاشت به مراتب بهتر از من و خيليها بود اما خط قرمز خود را ميدانست .كسي ميتواند بخت خود را ازمايش كند اما الزاما اين به معناي باز شدن بخت نيست و اگر هم باز شود يقينا به معناي خوشبخت و عاقبت به خير شدن در اين ساحه نيست.دنياي هنر تركيبي از دهها پارادوكس است كه گاهي حتي با داشتن تمامي ايتمها ممكن است روزي به اين نتيجه برسي كه همان بهتر كنار بروي و بيخيال قيل و قالها بشوي .
رابطه شعر و جهان امروزي ما چيست و آياشعر ميتواند تاثيري در جهان ما ايجاد كند؟
زماني كه محمد علي كلي فوت كرد يك رسانه اي حرف جالبي زد و گفت :محمد علي كلي به بهتر شدن جهان كمك كرده است مي خواهم بگويم وقتي مشت زدن (البته اگر پشت اين مشت انسان ايستاده باشد) به بهتر شدن جهان كمك مي كند يقينا شما با مطالعه اي گذرا به راحتي ميتوانيد اين تقابل و رابطه شعر و تاثير ان بر جهان پيراموان را حس كنيد البته شعر و ادبيات هم بر جهان تاثير گذاشته و هم از ان تاثير پذيرفته .شما به نحله هاي هنري و سبكهاي بعد از دو جنگ ويرانگر جهاني نگاه كنيد وچقدر بروي جهان شاعران تاثير گذاشته از دادايسم تا سورئاليسم و بالعكس تلاش شاعران و هنرمندان را در دوره هاي مختلف بر عليه جنگ ..ويراني استبداد و مبارزه انها از تبعيد و زنداني شدنها و…يقينا دوخته شدن لبهاي فرخي يزدي و كنده شدن پوست نسيمي و شليك به مغز ميرزاده عشقي شاعر نمونه هايي از اين مبارزه و تاثير گذاريست وگرنه اگر تاثيري نداشتند كسي كاري به كارشان نداشت
نظرتان در مورد تنوع فرهنگي اقوام مختلف خصوصا در شهر كرج چيست؟
من به شدت موافق اين تنوع فرهنگي هستم و از ان دفاع مي كنم و معتقدم بايد بسترهاي لازم براي حضور همه ي زبانها و فرهنگها و اقوام و ملتها ايجاد شود اين موضوع به قويتر شدن ادبيات ما و فرهنگ اجتماعي ما كمك مي كند .ناديده گرفتن بخشي از جامعه به بهانه هاي مختلف به نفع هيچ گروه و يا حزب و طيفي نيست.
صحبت پایانی تان را بفرمایید؟
راستش خودتان بهتر ميدانيد كه بسياري از حرفها و صحبتها در مصاحبه ها نا تمام مي ماند اما چند نكته را بگويم :خيلي از انسانها تصور مي كنند شاعران مثل پر پروانه نازك و نارنجي هستند ميخواستم بگويم ممكن است در احساسات و عواطف شاعران كمي بالاتر باشد اما اين در احساسات در اميختگي با جهاني به نامي هنر تبديل به چيزي مي شود كه حضرت حافظ مي گويد:آنان كه خاك را به نظر كيميا كنند .لذا عواطف و احساسات شاعرانه مثل خيلي از هيجانات آني و گاها غير ضروري چيزي دور ريزي نيست بلكه خمير مايه ي خلاقيت است.هرچند كه شعر تلفيقي از خيلي چيزهاست و فقط احساس صرف نيست چون احساس صرف را خيلي ها دارند اما شاعر نيستند ما هم مثل بقيه زندگي مي كنيم با دهها مشكل، اشكها و خنده ها و لبخند ها ولي به نظر تنها چيزي كه انسانها و خصوصا هنرمندان را با بقيه متفاوتر مي كند نه نوع پوشش يا كلا كج گذاشتن و يا سيگار برگ كشيدنشان است نه چيز ديگر تنها تفاوتشان علاوه بر داشتن ذوق و قريحه و ….داشتن ديدي متفاوت به زندگيست .هر لحه هزاران اتفاق در جهان مي افتد كه خيلي از كنارشان به اساني رد مي شوند اما وقتي شما ديد هستي شناسانه به جهان داشته باشي يقينا ميتواني از كوچكترين اتفاقات پيرامون به شعري بزرگ دست پيدا كني.
انتهای پیام/