شرح اسم/14
نگو ايشان داشته با اتوبوس رد مي شده، ديده كه من دارم بي خيال مي روم. فهميده كه من خبر ندارم كه تحت تعقيب هستم . خودش را رسانيده به من كه بگويد ما تحت تعقيب هستيم
کد خبر: ۵۸۴۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۱/۰۹/۳۰
شرح اسم/11
من بردم منزل ميرزاجوادآقا. ظاهراً آقاي مرواريد هم آنجا بود ... اعلاميه را مفصلاً مطرح كرديم، مقدمات گفتيم. گفتم بخوانيد اعلاميه را كه ...
کد خبر: ۴۰۱۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۱/۰۸/۲۸
شرح اسم/6
"اين جلسه به طور مستمر ... تشكيل مي شد در قم . توي منزل دوستان مي نشستيم . خيلي با صميميت، با شور و هيجان بسيار، با اميد خيلي زياد... [تا] بتوانيم تشكلي درست كنيم؛ اول در سطح حوزه ها... بعد به تدريج در سطح امور جامعه."
کد خبر: ۲۲۴۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۱/۰۸/۰۳
شرح اسم/5
تا آن روز زندان براي سيدعلي خامنه اي يك اسم بود؛ نه ديده بود و نه وصفش را شنيده بود. او را به اتاقي بردند كه افسري جوان در آن نشسته بو د؛ و چه اندازه بداخلاق و ترش روي. هر آن چه همراهش بود گرفتند. "من درخواست كردم قرآن را بگذارند پهلوي من باشد. قبول كردند."
کد خبر: ۱۷۸۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۱/۰۷/۲۷
اخبار برگزیده