گفتگوی "تیتر1 " با بانوی زحمتکش کشاورز
بانوی تولید کننده ای که برای فروش محصولاتش روزانه 5 ساعت راه تا کرج را طی میکند
بانوی تولید کننده روزانه 5 ساعت راه را از روستای خود تا کرج طی میکند تا محصولات فرآوری شده خود را بفروشد و لبخند سلامتی را بر لبان همسر بیمارش بنشاند.
گروه استانی "تیتریک"؛ محجبه است و نجابت زن مسلمان ایرانی در او موج میزند، هر روز در ساعت و مکانی معین میان یکی از میادین اصلی کرج بساط فروش محصولات فرآوری شده کشاورزی خود را پهن و به انتظار مشتری می نشیند.
همت و غیرت بانوی زحمتکشی که روزانه 5 ساعت راه را طی می کند تا چرخ زندگی خود را بچرخاند ستودنی است، بانو گل افشان شاقلانی، 57 ساله است و در این سن برای کسب درآمد و فروش محصولات باغ خود هر روز صبح از روستایی دور در البرز، به مرکز شهر کرج آمد و رفت می کند.
مدتی بود که حین عبور از این منطقه مرکزی شهر بانوی زحمتکشی که هر روز در مکانی ثابت بساط محصولات خود را گسترده بود، توجه ام را جلب می کرد، اینبار نزد او رفته و به گفتگو با وی پرداختم. در همان ابتدای صحبت علاوه بر همت والای این بانو، مهربانی و محبت در چشمان و صدایش به وضوح دیده می شد.
از وی خواستم در خصوص خود و چگونگی گذران زندگی اش بگوید، و بانوی غیور البرزی با خوش زبانی و سادگی گفتار لب به سخن گشود، اینکه از ابتدای ازدواج برای گذران زندگی همیشه پابه پای همسرش کار کرده، از کار در شالیزار گرفته تا درو و آرد کردن گندم و پخت نان، نگهداری از 5 گاو و دوشیدن شیر آنها از کارهایی بوده که خانم شاقلانی کنار خانه داری و بچه داری انجام داده است و در حال حاضر همسر وی بیمار است و در بستر خوابیده، حدود 6 ماه است که وی هر روز صبح ساعت 6 از روستای دورافتاده خود، به راه افتاده و ساعت 8 و نیم به این مکان می رسد تا گردو و کشمش هایی که دسترنج زحمات و محصولات باغ خودش است را به فروش برساند.
شاقلانی در ادامه افزود: این کاری که در حال حاضر می کنم برای من سخت نیست در قیاس با اینکه من قبلا در کنار کارهای خانه و بچه داری روزی 10 کیلو آرد را به تنهایی خمیر می کردم و نان می پختم، کاری نیست .آخر جایی که زندگی می کردیم نانوایی نبود و نان را خانگی تهیه می کردیم و می فروختیم.
خانم شاقلانی می گوید: 5 پسر و 2 دختر دارم که همه به لطف خدا سر و سامان گرفته و ازدواج کرده و فقط یکی از آنها دوران نامزدی را می گذراند. با افسوس و کمی تامل افزود: فقط توانستم همه آنها را تا دیپلم برسانم و نتوانستم آنها را به دانشگاه بفرستم ولی باز هم خدارو شکر که همگی سالم و سربه راه هستند و زندگی خود را دارند.
به این مادر مهربان گفتم: اینکه شما با شرایط سخت و با زحمت آنها را حتی تا دیپلم رسانده و فرزندان سالمی تحویل جامعه دادید کار بزرگ و قابل تقدیری است، وی در جواب گفت: در زندگی سختی زیادی کشیدم و تمام سعی خود را کردم تا همیشه در چرخاندن چرخ زندگی و اقتصاد خانواده کمک باشم و بچه هایم را به ثمر برسانم و امیدوارم هم فرزندان من و فرزندان ایران موفق و شاد باشند.
با احساس خوبی که از این بانوی بزرگوار گرفتم از وی خداحافظی کرده و به راه افتادم . با خود می اندیشم که به راستی اگر غیرت و همت این بانوی بزرگ در وجود تک تک جوانان ما وجود داشت، هم بسیاری از معضلات جامعه و بیکاری ها برطرف می شد و هم چرخه اقتصاد بر پایه تولید و خودکفایی می گشت.
انتهای پیام/
همت و غیرت بانوی زحمتکشی که روزانه 5 ساعت راه را طی می کند تا چرخ زندگی خود را بچرخاند ستودنی است، بانو گل افشان شاقلانی، 57 ساله است و در این سن برای کسب درآمد و فروش محصولات باغ خود هر روز صبح از روستایی دور در البرز، به مرکز شهر کرج آمد و رفت می کند.
مدتی بود که حین عبور از این منطقه مرکزی شهر بانوی زحمتکشی که هر روز در مکانی ثابت بساط محصولات خود را گسترده بود، توجه ام را جلب می کرد، اینبار نزد او رفته و به گفتگو با وی پرداختم. در همان ابتدای صحبت علاوه بر همت والای این بانو، مهربانی و محبت در چشمان و صدایش به وضوح دیده می شد.
از وی خواستم در خصوص خود و چگونگی گذران زندگی اش بگوید، و بانوی غیور البرزی با خوش زبانی و سادگی گفتار لب به سخن گشود، اینکه از ابتدای ازدواج برای گذران زندگی همیشه پابه پای همسرش کار کرده، از کار در شالیزار گرفته تا درو و آرد کردن گندم و پخت نان، نگهداری از 5 گاو و دوشیدن شیر آنها از کارهایی بوده که خانم شاقلانی کنار خانه داری و بچه داری انجام داده است و در حال حاضر همسر وی بیمار است و در بستر خوابیده، حدود 6 ماه است که وی هر روز صبح ساعت 6 از روستای دورافتاده خود، به راه افتاده و ساعت 8 و نیم به این مکان می رسد تا گردو و کشمش هایی که دسترنج زحمات و محصولات باغ خودش است را به فروش برساند.
شاقلانی در ادامه افزود: این کاری که در حال حاضر می کنم برای من سخت نیست در قیاس با اینکه من قبلا در کنار کارهای خانه و بچه داری روزی 10 کیلو آرد را به تنهایی خمیر می کردم و نان می پختم، کاری نیست .آخر جایی که زندگی می کردیم نانوایی نبود و نان را خانگی تهیه می کردیم و می فروختیم.
خانم شاقلانی می گوید: 5 پسر و 2 دختر دارم که همه به لطف خدا سر و سامان گرفته و ازدواج کرده و فقط یکی از آنها دوران نامزدی را می گذراند. با افسوس و کمی تامل افزود: فقط توانستم همه آنها را تا دیپلم برسانم و نتوانستم آنها را به دانشگاه بفرستم ولی باز هم خدارو شکر که همگی سالم و سربه راه هستند و زندگی خود را دارند.
به این مادر مهربان گفتم: اینکه شما با شرایط سخت و با زحمت آنها را حتی تا دیپلم رسانده و فرزندان سالمی تحویل جامعه دادید کار بزرگ و قابل تقدیری است، وی در جواب گفت: در زندگی سختی زیادی کشیدم و تمام سعی خود را کردم تا همیشه در چرخاندن چرخ زندگی و اقتصاد خانواده کمک باشم و بچه هایم را به ثمر برسانم و امیدوارم هم فرزندان من و فرزندان ایران موفق و شاد باشند.
با احساس خوبی که از این بانوی بزرگوار گرفتم از وی خداحافظی کرده و به راه افتادم . با خود می اندیشم که به راستی اگر غیرت و همت این بانوی بزرگ در وجود تک تک جوانان ما وجود داشت، هم بسیاری از معضلات جامعه و بیکاری ها برطرف می شد و هم چرخه اقتصاد بر پایه تولید و خودکفایی می گشت.
انتهای پیام/
خبرهای مرتبط
ارسال نظر
اخبار برگزیده