"تیتر1" گزارش میدهد؛
روایت تاریخچه انقلاب از زبان زنان ساده دل روستایی/ عزت ایرانی قیمت ندارد که بخواهد روی آن معامله شود
این زنان ساده دل و مهربان روستایی روایات شنیدنی و شیرینی را از مبارزات انقلابی خود تعریف میکنند و میگویند زنها هم در آن زمان مبارزات انقلابی داشتند منتها به شیوه خود عمل می کردند.
گروه استانی «تیتریک»؛ اینجا روستایی در دل البرز است، روستایی که مانند دیگر مناطق روستایی ایران خیزشهای انقلابی را حس کرد و دست در دست مبارزان پیروزی عظیمی را به رهبری امام خمینی(ره) رقم زد.
امروز با گذشت بیش از 35 سال از عمر پرشکوه انقلاب، درست است که زنان روستا پیر و خموده شده اند ولی کدام تاریخ است که نقش آنان را در تحرکات انقلابی و سهمشان را در پیروزی انقلاب اسلامی انکار کند.
صفحات طلایی تاریخچه انقلاب داستانهایی شنیدنی از زنان ساده دل و عفیفه روستایی دارد که گرچه نامی از تک تک آنان برده نمیشود ولی نقششان در پس لرزه هایی که بر جان حکومت طاغوتی انداخت به راستی بی بدیل و اساسی است.
صفحات طلایی تاریخچه انقلاب داستانهایی شنیدنی از زنان ساده دل و عفیفه روستایی دارد که گرچه نامی از تک تک آنان برده نمیشود ولی نقششان در پس لرزه هایی که بر جان حکومت طاغوتی انداخت به راستی بی بدیل و اساسی است.
دیوارهای فروریخته ای که این دو زن بدان تکیه داده اند گذر زمان را یادآوری میکند و خیرالنساء بانو یکی از دو زن روستایی، تلاش میکند به حافظه خود فشار بیاورد و در گفتگو با خبرنگار "تیتر1" از بیان خاطرات سالهای دور کم نگذارد.
شکر خدا دیوار حافظه وی مستحکم و ثابت است و خیرالنساء هم با لحنی که افتخار درآن موج میزند اینگونه شروع به سخن گفتن میکند: کدخدای روستا را می دیدیم که با ژاندارم های شاه خیلی خوب رفتار میکند و هوایشان را زیاد دارد، حرف حرف کدخدا بود و رعیت ها زیاد جرأت حرف زدن نداشتند، مردان و زنان روستا در مناسبتهای عزاداری محرم و یا مراسمی از این دست در تنها مسجد روستا جمع میشدند و آنجا گاهی زمزمه ای از حرفها و کارهای امام خمینی(ره) میشنیدیم و کم و بیش میدانستیم که چه کسانی طرفدار او و فکرش هستند و حرفها و عقایدش را به گوش روستاییان می رسانند.
این زن مهربان روستایی ادامه میدهد: ما زنان هم زیاد جرات سوال و جواب از مردانمان را نداشتیم و فقط جسته و گریخته اخبار را میشنیدیم و دلمان میخواست ما را بیشتر در جریان اخبار بگذارند، رادیو و تلویزیون هم که نداشتیم تا بفهمیم اوضاع از چه قرار است، از آنجایی که حکومت شاه و ژاندارم ها با مبارزان سیاسی به سختی برخورد میکردند و آن ها را جانی و مجرم معرفی میکردند، حتی جرأت نداشتیم در موردشان سوال کنیم.
خیرالنساء نفسی از ته دل میکشد و با همان چهره خندان و مهربانش ادامه میدهد: تا اینکه یادم نمی آید چه سالی بود ولی شنیدیم ، پسر امام خمینی را شهید کرده اند، از آن پس ما هم به نوعی مبارزه را شروع کردیم، حتی چند بار هم مردان روستا تصمیم گرفتند تا در مسجد برای پسر امام خمینی (ره) عزاداری کنند ولی با آنها به سختی برخورد شد، ما هم چون نمی توانستیم نظر بدهیم فقط و فقط در درون خودمان می سوختیم و سعی می کردیم به نوعی لجبازی کرده و کارشکنی کنیم، نمی دانستیم که اینها خوش نوعی مبارزه بود، مثلا در برگزاری جشنهای ملی شرکت نمی کردیم، سعی می کردیم از هرچیزی که نشانه طاغوتی داشت و مد بود دوری کنیم و به بهانه تمیز کردن دیوار های اماکن بزرگ روستا و یا کارهای دیگر قاب عکس شاه را پایین می آوردیم و در دل خودمان احساس شیرین پیروزی می کردیم.
گوشه دیگری از روستا هم دو مادر مهربان با چهره های دوست داشتنی با ما همکلام شدند و از آن روزها گفتند.
قمر تاج در این رابطه به خبرنگار ما میگوید: روستا محیط کوچکی دارد و کسی نمی توانست روی دیوار شعار بنویسد، چون سریع او را می شناختند ولی همه به پیش نماز مسجد نگاه می کردند و هرکجا که حس می کردیم باید پای صحبتهایش حاضر شویم می رفتیم.
وی ادامه می دهد: بچه های کوچک خود را بغل می کردیم و پای سخنرانی های عالم و روحانی روستا پای منبر می نشستیم و از لابلای حرفهایش از مبارزات در تهران و دیگر شهرهای بزرگ می شنیدیم و ته دلمان دوست داشت که ما هم مبارز باشیم، ولی نمی دانستیم که چه کار باید انجام داد، گاهی کسانی از شهر به روستا می آمدند که مثلأ به ما سواد یاد بدهند یا مریضی ها را در مان کنند ولی رفتارشان با روستایی ها بد بود و بی احترامی می کردند، به نظر آنان روستاییها مشتی آدم بی ارزش بودند و ظاهر چادری و محجبه خانمها را دوست نداشتند و آن را نشانه بی فرهنگی و دهاتی بودن می دانستند.
قمر تاج با بیان اینکه ما هم تلاش می کردیم تا با آنان رفتاری مخالف داشته باشیم و چادرهایمان را محکم بر سر نگه داریم و این خودش نوعی مبارزه بود اظهار داشت: امام خمینی(ره) و مبارزان انقلابی آن روزها خیلی مقدس بودند و هر لحظه با وجود کارهای زیادی که در روستا داشتیم به آنان فکر میکردیم، از کشته شدن مبارزان در شهرها، میشنیدم و برایشان گریه میکردیم، تا اینکه انقلابی ها به اوج مبارزات رسیدند و پیروز شدند.
وی در پایان حرفهای خود تأکید کرد: خیلی خونها ریخته شد تا انقلاب پیروز شد و امروز نباید یادمان برود که چه بودیم و چه شدیم، کشور همان کشور و رهبر همان رهبر است، نباید مشکلات کشور باعث شود که مبارزاتمان یادمان برود، بلکه باید وحدت بیشتری پیدا کنیم و پشت دشمن را بر زمین بزنیم.
حرف قمر تاج بانو درست است، نباید یادمان برود که چه دستاوردهایی بعد از پیروز شدن در مبارزات سخت آن سالها با دستان خالی بدست آوردیم.
عزت ایران و ایرانی قیمت ندارد که بخواهد با چیزی معامله شود.
خبرهای مرتبط
ارسال نظر
اخبار برگزیده