شاعری جیب مارو نزنه، درآمدش پیشکش/ مسئولین به شاعران و نویسندگان گمنام بهاء دهند
ابتدا خودتان را معرفی کنید و مختصری از سوابق کاری تان بفرمایید؟
با نام و یاد خدای بزرگ که یادش مظهر امید و لطف و احسان است و سپاس و ثنای بی حد بر آستان بی همتای احدیت که رخصت سخن گفتن بر بندگان خود عطا فرموده است. بهروز قاسمی هستم با تخلص رها زادگاهم سوادکوه مازندران و محل سکونتم کرج در البرز همیشه استوار و زیباست. از سوابق پرسیدید، شرکت در نشست های ادبی مختلف و عضویت در انجمن های شعر همچون انجمن شعر ققنوس و عطار در تهران و عضویت در سایتهای مختلف ادبی همچون شعر نو، شعر ناب، تبیان و مانند اینها را اگر بتوان به عنوان سابقه ذکر کرد و در همایش های مختلف در مازندران و تهران و کرج به عنوان مجری برنامه حضور داشتم.
از دنیای شعر و شاعری تون بفرمایید؟ از چند سالگی شعر سرودن رو شروع کردید؟ چگونه این استعداد رو کشف کردید؟
در این دنیای قشنگ که مملو از احساس و سرشار از لذت است، روح و جانم عجین و آمیخته هست. وصفش از توان خارجه، در یک کلام دنیای شعر و شاعری دنیای قشنگی است. باید در این دنیا زندگی کرد تا حس یک شاعر درک شود. البته اگر بشه تا نام شاعر بر خود نهم. پدربزرگوارم مرحوم حسن قاسمی چالی از شعرای به نام استان مازندران بودند و هر روز چند بار از صدای استان مازندران شعرهایش با صدای رسایش پخش می شد و من نیز از همان اوان کودکی با این دنیا آشنا شدم و کمابیش واژه هایی را کنار هم قرار می دادم تا رنگ و بوی شعر به خود گیرد و در این مسیر، در محضر پدر آموختم. روحش شاد.
محتوای کتابهایتان بیشتر شعر است یا داستان؟
تا کنون سه کتاب شعر را به زیور طبع آراستم و هنوز فرصت نشد داستانهایم را به چاپ برسانم. کتاب اولم با نام (بوی سبز انتظار)، مجموعه غزلهاییست که به پیشگاه مقدس آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف تقدیم کردم. کتاب دومم با نام (مرگ پرواز)، که مجموعه شعرهای سپیدم بود و کتاب سومم با نام (عاشورای نماشون)، مجموعه نوحه ها و مراثی سالار شهیدان اباعبدالله الحسین(ع) به زبان مازندرانی هست.
کدام شعر یا داستانتان رو بیشتر دوست دارید و هر وقت می شنوید،دوستش دارید؟
از میان دو سه داستانی که نوشتم و هنوز به چاپ نرسوندم، داستان (به یاد آن روزها) که بر می گرده به زمان خدمتم در جبهه جنگ و نائل شدن به درجه جانبازی، که هر وقت آن را می خوانم و مرور می کنم، اشکم جاری میشود و باز خود را در میان سنگر و کنار همسنگری هام میبینم. از میان غزلهایم غزلی با نام (انتهای افق) را خیلی دوست دارم.
در امتداد نگاهم به خانه ميآيي
ز انتهاي افق عاشقانه ميآيي
چو تك سوار غريبي ز سنگر غيبت
شدي به جانب رفتن روانه ميآيي
ميان دست قشنگت شكوه بيداري
نشسته بر لب نازت تـرانه ميآيي
سبدسبد گل عشقم به پاي تو ريزم
كنون كه از ره دوري شبانه ميآيي
پر از شكوفه خوبي نجابت چشمت
ز شهر عاطفه با صد نشانه ميآيي
تمام عشق خدايي نهفته در قلبت
به سرزمين دلم جاودانه ميآيي
تو با حضورطلايي«رها» شدي درمن
كه در مسـير نگاهم به خانه ميآيي
در میان شعرای گذشته و معاصر با کدامشان بیشتر ارتباط برقرار کردید؟
شعر کهن را خیلی دوست دارم و هر از گاهی لحظاتم را با حضرت حافظ، حضرت مولانا، حضرت سعدی و حضرت فردوسی می گذرانم و درکنار این بزرگواران به استاد شهریار و استاد نیما یوشیج، استاد سهراب سپهری، استاد فریدون مشیری و استاد قیصر امین پور، بیشتر ارادت دارم.
درآمد شاعری چگونه است ؟ آیا گذران یک زندگی است؟
ممنونم که با این سئوال لبخند را بر لبانم نشاندید. شاعری اگر منبع درآمد بود که همه سرمایه داران در این صنعت به تلاش و سرمایه گذاری می پرداختند. به قول آن مثل معروف (شاعری جیب مارو نزنه، درآمدش پیشکش) الان حداقل سه کتاب شعرم به خاطر نبود اعتبار کافی، مدتهاست در حال خاک خوردنه و قادر به چاپشون نیستم. نه انتشاراتی ها به خاطر هزینه ی بالای مواد چاپ و کاغذ قادر به همکاری مشارکتی با ناشر هستند و نه سرمایه دارها راغب به سرمایه گذاری در این مسیر. اگر حقوق کارمندی نبود که قید سرودن را هم باید می زدم. تنها عشق و علاقه هست که بنده و سایر عزیزان شاعر رو در این راه پر فراز و نشیب نگه داشته وگرنه شاعری نمی تواند درآمدزا باشد.
اگر کسی بخواهد مثل شما شعر یا داستان بگوید و ذوق هنری نداشته باشد،آیا می تواند؟
شاید بشود نوشتن و نویسندگی را با تمرین و ممارست و یادگیری فنون این هنر ارزنده، فرا گرفت ولی سرایش شعر یک ودیعه ی خدادادی است و ذوق و شعوریست که خداوند در نهاد شاعر قرار داده است. بنده معتقدم هنر سرودن جوششیه نه کوششی و بعید میدانم کسی با مطالعه و یادگیری فنون شعری بتواند شاعر شود.
صحبت پایانی تان را بفرمایید؟
سپاس ویژه ام تقدیم شما که این چنین به هنر شاعری و نویسندگی بها می دهید و به سراغ ناشناخته های اجتماع می روید. سالها در خلوت خود سرودم و این روزها که تکنولوژی سبب ارتباط بیشتر افراد در جوامع شده، باب آشنایی ام با شما عزیزان فراهم شده و بعد از سالها خوشحالم که در مصاحبه ای شرکت کردم تا اندکی از مکنونات قلبی ام را تقدیم شما خوبان و عزیزان خواننده نمایم. دلم میخواد عزیزان مسئول ارشاد و امور فرهنگی استان و کشور، دست شاعران و نویسندگان گمنام را بگیرند و با صرف هزینه ای اندک آنها را در چاپ اثرهایشان یاری کنند تا سرمایه عظیم شعور و ادب و معرفت بکر و دست نخورده باقی نماند و همگان بتوانند از آن بهره ببرند.
خداوند منان همه را در پناه خود حفظ فرماید و ایران عزیز را از شر دشمنانش در امان دارد. ان شاالله