رقص تماشایی و گریه دار چوپان ساده دل در خانه سالمندان + تصاویر
چوپان روستایی هرمهمانی که به خانه سالمندان وارد میشود، ساده دلانه به تماشای رقص گریه دار خود دعوت میکند، چون خوی مهمان نوازی اش به او هشدار میدهد که از مهمانش استقبال کند اما....
گروه اجتماعی «تیتریک»، به محض دیدن چهره بی غل و غش و آفتاب سوخته اش شعر خاطره انگیز خوشا به حالت ای روستایی به ذهن خطور میکند ولی زیاد طول نمیکشد که میفهمی این روستایی دیگر خوش و خرم نیست و اکنون ناجوانمردانه در میان دیوارهای شیشه ای خانه سالمندان خواب آسمان آبی روستا و سبزی سبزه زار گندم را میبیند.
رسم مهمان نوازی و استقبال گرم نمودن از حبیب خدا، در ذاتش است ولی، دستان خالی اش امکان پذیرایی ندارد، برای همین مهربانانه تازه واردین را به رقصی ساده دلانه دعوت میکند.... با لبانی که روزگار جوانی انیس نیلبک بود، آهنگی نا مفهوم ادا میکند و با چینهایی که بر پیشانی آفتاب سوخته می اندازد، دور خود میچرخد و میچرخد.....
دستمال میان دستش همچون اعدامی بر روی دار رقص گریه دار میکند، این رقص تتمه عمری را به یاد میآورد که باید در حسرت و رویای بوی کاهگل و مهر دست فرزند طی شود و به اتمام برسد.
خانه سالمندان کرج امروز پر است از روستازاده هایی همچون علی چوپان که از اطراف و اکناف به این سرا آمده اند و منش و اصالت شیرین روستایی در وجودشان موج میزند...لبانشان به رسم ادب میخندد ولی چشمانشان از ناجوانمردی روزگار همیشه نمناک است....
روستایی را با حصار چکار؟! دربهای شیشه ای و تخت فلزی فنر دار چه سنخیتی میتواند با اخلاق او داشته باشد، صرف طعامی که فاقد عطر و بو است روح و جسم او را به یغما میبرد.....
آیین مهر و وفاداری فرزند که سمبل آن در روستاها مثال زده میشد به کجا رفت که فرزند روستازاده پدر را در هیاهوی شهر میار دیوارها رها کرد و رفت.....
حرص و طمع و بی مهری از کجا وارد روستاها شد و معیارهای ارزشمند دیرین در پاسداشت مقام والدین را به دست باد سپرد.....
از چه زمان پدر و مادر روستایی طعم بی نقشی و مصرف کنندگی در زندگی فرزندان پیدا کرد که سر از سرای سالمندان در آورد....
چه بر سر تاریخ و فرهنگ ایران زمین زمین آمده است و سواره بر ریل تجدد به کجا میرویم......
این مسیر به هر مقصدی که ختم شود، شامل حال ما نیز میشود.....از هر دست که بدهیم با همان دست پس خواهیم گرفت....
ارسال نظر
اخبار برگزیده