نشانه دشمن به سمت دو نقطه ی مهم
دو نقطه مهمّی که دشمن در تهاجم فرهنگى هدف قرار داده است
الف: عناصر سه گانه فرهنگ اسلامى
تهاجم فرهنگى در سه محور صورت مىگيرد:
1ـ بينشها و باورها
2ـ ارزشها و گرايشها
3ـ رفتارها و كردارها
بيگانگان براى از بين بردن باورهاى دينى ما، مانند اعتقاد به خدا، معاد، وحى، روح، فرشته و معنويات مىگويند: «اينها افسانه و خيالبافى است، انسان بايد واقع بين و تحصلّى باشد، اثباتى فكر كند. اعتقاد به ماوراى طبيعت و آنچه نامحسوس است، ايده آليستى است. انسان منطقاً نمىتواند به هيچ چيز اعتقاد جزمى و يقينى پيدا كند، هر كس چنين اعتقادى داشته باشد، دگماتيست است.»
امروز دنياى غرب مىگويد: «اصلاً اعتقاد به اين مطالب خرافات است. چيزى را كه نمىبينى و حس نمىكنى، نپذير؛ اگر بپذيرى خيالاتى و ايده آليست شده اى. اگر به چيزى اعتقاد پيدا كردى نسبت به آن تعصب نورز. هركسى براى خود عقيدهاى دارد، تو نيز اعتقاد خود را داشته باش؛ اما اصرار نكن كه حرف من حق است و حرف تو باطل. عيسى به دين خود، موسى به دين خود. حق ندارى به ديگران تحميل كنى تا اسلام را بپذيرند، حتى بت پرستى هم يك عقيده است. اگر كسانى بگويند كه فلان عقيده حق است و عقايد ديگر باطل و همه مردم بايد به حق ايمان بياورند وگرنه گمراهند و به عذاب آخرت مبتلا مىشوند همزيستى مسالمت آميز تحقق نمىيابد.»
اما قرآن چه مىگويد؟ به نظر قرآن يقين يكى از برترين ويژگيهاى انسانى و كمالات اخلاقى است. هنگامى كه صفات هدايت شدگان را برمى شمارد، آنها را داراى يقين مىداند: «و بالاخرة هم يوقنون».1 در مقابل، وقتى صفات مردمى را كه از هدايت به دور ماندهاند و راه ضلالت در پيش گرفته و سقوط كردهاند برمى شمارد، آنها را دچار شك و ترديد ذكر مىكند:«بل هم فى شك منها»2؛ كسانى را كه در مسائل دينى داراى روح تسامح و تساهل هستند، نكوهش مىكند.
چرا دشمنان با داشتن اعتقاد دينى توأم با يقين مخالفت مىكنند؟ اگر اين مسائل جدى گرفته شود شكل زندگى انسان عوض مىشود. نمونه هايى از جدى گرفتن ارزشهاى دينى را در زمان جنگ، در جوانان ديدهايم كه چه حماسه هايى در جبهه ها به وجود آوردند. دنيا هنوز هم از آن حماسه ها مىلرزد.
سخن ما اين است كه ما يك سلسله باورهاى درست داريم و مىخواهيم آنها را به ديگران عرضه و براى آنها اثبات كنيم؛ ولى آنها مىگويند: اولاً، دلايل عقلى اعتبارى ندارد و تنها بايد دلايل حسى را پذيرفت. ثانياً، هرگز حقيقت كشف نخواهد شد و آدمى نمىتواند منطقاً از شك پا فراتر نهد. اين سخنانى است كه مخالفان دين براى از بين بردن ايمان در زمينه شناخت مطرح مىكنند.
امروز دشمنان سعى دارند تا پاى بندى ما را نسبت به ارزشها سست كنند؛ لذا، مىگويند: «ارزشها اعتبارى است. يك روز مردم به چيزى دل مىبندند و روز ديگر به چيزى ديگر. نزد عده اى، شهادت طلبى، ايثار و... ارزش است، نزد عدهاى ديگر، كاخ، پول پرستى، رقاصى، خوانندگى، صنعت، تكنولوژى و... . تأثير فرهنگها باعث مىشود كه نظام ارزشى تغيير كند و اين مطلب در طول تاريخ بوده و خواهد بود. ارزشها قابل اثبات عقلانى نيست؛ به علاوه، دليل عقلانى اعتبارى هم ندارد. دلايل متافيزيكى نيز در زمينه ارزشها قابل قبول نيست؛ چون ارزشها اعتبارى است و اعتباريات برهان بردار نمىباشد.»
اگر اين افكار به مردم القا شود كه ارزشها اعتبارى است و ما «بايد» و «نبايد» نداريم مردم آن فداكاريها را، كه به نفع مستكبران نيست، نخواهند داشت؛ فداكاريها و پاى بندى به ارزشها بود كه باعث شد تمام قدرتهاى جهان، كه دست به دست هم داده بودند، نتوانند ملت ما را به زانو درآورند.
استكبار در مبارزات خود با ملت ايران از راههاى سياسى، نظامى و اقتصادى اقدام كرد. در مبارزه سياسى، گروهكها و تشكيلات حزبى درست كردند. در بُعد نظامى، جنگ تحميلى و فتنه هاى داخلى به راه انداختند. در زمينه اقتصادى هم، كشور ما را محاصره اقتصادى كردند و اجناس خريدارى شده و قطعات يدكى و پولهاى ما را تحويل ندادند. چون در همه ابن راهها شكست خوردند، راه «مبارزه فرهنگى» را انتخاب كردند.
تزريق افكار انحرافى، التقاطى و الحادى از حربه هاى آنهاست. اگر شرايط اقتضا مىكرد همه باورها و ارزشها را منكر مىشدند؛ اما چون زمينه را مساعد نمىبينند، به اسم «دين» و «تحقيقات جديد در اسلام نوين»، سعى مىكنند تا باورها و ارزشها را از بين ببرند. چرا كه، حيات و منافع آنها به خطر افتاده است.
مسأله انقلاب و ارزشهاى اسلامى به ايران منحصر نيست، بلكه به ساير كشورهاى اسلامى نيز سرايت كرده است و اين روند ادامه خواهد داشت. لذا، مخالفان تلاش مىكنند تا اين بينش الهى را در زادگاه خود مدفون سازند و به ما القا كنند كه اشتباه كردهايم و معرفت يقينى و نظام ارزشى حقيقى وجود ندارد. اين همان هجوم فرهنگى است؛ يعنى تحميل يك سلسله نظريات فلسفى، معرفت شناختى و هستىشناختى به عنوان «مسائل فلسفى نو».
در كنار سست كردن باورهاى دينى و ارزشها، استعمارگران مىكوشند تا از ميزان پاى بندى مردم به اعمال شرعى بكاهند: گناه و حرام را خوب جلوه دهند و تقيد به مسائل شرعى را «خشكِ مقدسى» تعبير مىكنند.
براى پيروزى در اين زمينه، از وسايل تبليغاتى و هنرى نيز استفاده مىكنند و حتى با برگزارى محافل علمى، افرادى را كه قدرت تحليل علمى ندارند تحت تأثير قرار مىدهند. لذا به تدريج، جهت فيلمها عوض مىشود و به جاى آنكه ايثار و فداكارى و... نشان داده شود، مسائل عشقى، جنسى و... مطرح مىشود.
در زمينه عمل، مهاجمان فرهنگى مردم را به تبعيت از خواستهاى خود نيز وادار مىكنند. به عنوان مثال، براى از بين بردن هويت ملى ما و تبليغ فرهنگ منحط خود، اقدام به ترويج مُد مىكنند. لذا، لباسهايى وارد بازار مىشود كه منقش به تصاوير حيوانات و خط بيگانه باشد. بدين وسيله و با استفاده از خود مردم، سعى در اشاعه فرهنگ، خط، زبان و علم خود دارند.
ب: حوزه و دانشگاه
نقطه ديگر كه مورد هجوم فرهنگى دشمن واقع مىشود مراكز فرهنگى است. مراكز فرهنگى در جامعه ما حوزه و دانشگاه است. دشمن براى اينكه به اهداف خود برسد، اين دو مركز مهم فرهنگى را نشانه مىگيرد تا بتواند اين دو را ـ كه براى جامعه ما به منزله روح و جسم هستند ـ از يكديگر جدا كند. راه تحقق آن نيز بدين صورت است كه آنها را بر عليه يكديگر تحريك مىكند كه هر كدام خود را بر حق بدانند و از اين راه ارزش ديگرى را ناديده بگيرند.
دانشگاهيان و حوزويان بايد حدود و حريم يكديگر را بشناسند و آن را حفظ كنند. حوزه و دانشگاه، هر دو، براى جامعه لازمند و در محدوده خود مورد احترامند.
1ـ بقره / 4.
2ـ نمل / 66.
منبع: تهاجم فرهنگى، محمدتقى، مصباح يزدى؛ تحقيق و نگارش عبدالجواد ابراهيمى، ص 158-