نكتهاي كه عسگراولادي از آن غافل است
وی ادامه داد: من در متن تمام قضایا هستم و معتقدم نباید به خاطر یک سری ضعفها تاریخ را زیر سوال ببریم. من چیزی از نظام نمیخواهم و حیثیت خود را برای اسلام گذاشتهام.
عسگراولادی با اشاره به انتخابات 88 گفت: پس از انتخابات با موسوی ملاقات داشتم. در جلسهای که آقایان باهنر، آلاسحاق، کوهکن حضور داشتند. من به آقای موسوی گفتم برنامه شما برای ادامه اعتراضات خود چیست؟ موسوی از من نظر مشورتی خواست و من هم به ایشان گفتم هیاتی را انتخاب و از این هیات در بازشماری آراء استفاده کن. موسوی به من گفت که این هیات را تشکیل میدهد. هنگامی که جلسه تمام شد، عدهای اطراف موسوی را گرفتند و او را با خود بردند. فردای آن روز اعلامیه شماره 10 را که تندترین بیانیه او بود منتشر شد.
این فعال سیاسی ادامه داد: مشابه همین اتفاق برای آقای کروبی افتاد. کروبی از من نظر مشورتی خواست و من به ایشان گفتم وزارت کشور و شورای نگهبان انتخابات را تایید کرده است و اگر شما همچنان اعتراض دارید افرادی برای بازشماری اراء بفرستید. من به آقای کروبی همچنین گفتم به دیدار آیتالله مهدوی کنی برود که آقای کروبی قبول کرد اما پس از جلسه فتنهگران ایشان را محاصره کردند و با خود بردند.
وی با تاکید بر اینکه "فتنهگر اصلی آمریکا و انگلیس است"، گفت: موسوی و کروبی فتنهساز نیستند اما فتنهگران اطراف آنها را گرفتهاند. موسوی و کروبی باید از فتنهگران تبری بجویند و رابطهشان را با رهبری و نظام قابل قبول کنند.
اين موضوعات موجب شد تا دامنهي انتقادات و واكنشها نسبت به اين سخنان افزايش پيدا كند. اما در اين مجال، پيش از آنكه به هدف اصلي از نوشتن اين مطلب بپردازيم، ذكر دو مقدمه ضروري است:
مقدمه اول: سخن عسگراولادي مبني بر اينكه "فتنهگر اصلی آمریکا و انگلیس است"، سخن درستي است. چنانچه رهبر انقلاب نيز بارها بر اين موضوع اشاره كردهاند كه برنامهريزي اصلي فتنه 88 توسط سرويسهاي اطلاعاتي و امنيتي غربي صورت پذيرفته است. اما از اين نكته نيز نبايد غافل شد كه امريكا و انگليس همواره براي پياده ساختن برنامهها و طرحهاي خود نيازمند نيروهاي داخلي و بومي هستند و چه بهتر كه اين افراد، جزو افراد موجه و شناختهشده كشور نيز محسوب شوند. بنابراين نقس نيروهاي رده دوم و سوم و در نهايت پيادهنظام كه اجراكنندهي برنامهي سيستمهاي اطلاعاتي غربي هستند نيز بر كسي پوشيده نيست. چه آنكه اگر نيروهايي از داخل به برنامهريزان غربي روي خوش نشان ندهند و با آنان همراهي نكنند، به هيچوجه امكان وقوع حادثهاي اجتماعي در داخل كشور ميسر نخواهد شد.
مقدمه دوم آنكه متأسفانه بسياري از سايتها و رسانهها كه نام "اصولگرا" را نيز يدك ميكشند مانند هميشه با "نيتخواني" سخنان آقاي عسگراولادي اتهاماتي غير قابل اثبات را به ايشان وارد ساختهاند كه به نظر ميرسد از نظر "اخلاقي" و "رسانهاي" امري مذموم و ناپسند باشد. مخصوصا آنكه رهبر انقلاب همين چند روز پيش، مجددا هشدارهايي را به اهالي رسانه مبني بر رعايت اخلاق دادند و بر همهي ما فرض است كه اوامر ايشان را اطاعت كنيم.
و اما در مورد سخنان عسگر اولادي، به نظر ميرسد نكتهاي كه ايشان از آن غفلت كردهاند آن است كه در مباحث ديني و آموزههاي اسلامي، چند دسته از افراد هستند كه همواره مورد "غضب"، "لعنت" و حتي "عذاب" خداوند قرار گرفتهاند. اول آن دسته از افرادي كه "گردانندگان اصلي" يك حادثهي اجتماعي غير الهي و مذموم محسوب ميشوند و موجب پديد آمدن حادثهاي چون "عاشوراي سال 61 هجري" و "شهادت امام عصر" خود ميشوند، و دوم آن دسته از افرادي كه در مقابل اين حادثه "سكوت" اختيار كرده و هيچ عملي انجام نميدهند. در حقيقت اين دسته از افراد با سكوت خود، تلويحا "رضايت" خود را نشان داده و موجب شدند كه سر امام عصر خود، از بدن جدا شده و بر فراز نيزهها شود.
در ادبيات و ادعيهي ديني، هر دو دستهي اين افراد مورد لعنت قرار گرفتهاند. چه آنهايي كه مستقيما در مقابل حضرت سيدالشهداء قرار گرفته و با وي جنگيدند و چه آنها كه در برابر اين ظلم، سكوت اختيار كرده و به آن "راضي" شدند. هر دو دسته به يك اندازه در شهادت امام حسين(ع) سهم دارند. بديهي است اگر دستهي دوم، در مقابل اين حادثه سكوت نميكردند و به حمايت از امام حسين(ع) ميپرداختند، اساسا چنين واقعهاي اتفاق نميافتاد. براي همين است كه در روايات آمده است كسي كه در برابر عمل قومي، سكوت اختيار كند، در حقيقت جزو آن گروه محسوب ميشود. عذابهايي كه خداوند بر اقوام گذشته نازل كرده است و بد و خوب را با هم شامل شد به همين علت است كه انسانهاي خوب آن قوم در برابر اعمال بد افراد قوم، سكوت اختيار كرده و امر به معروف را فراموش كردند.
با اين توضيح مختصر، بر فرض هم كه بپذيريم موسوي و كروبي و خاتمي و مابقي افرادي از اين دست، "فتنهگر اصلي" نبودند، سؤال آن است كه آيا با سكوت خود، تلويحا راضي به اقدامات و اعمال وحشيانهي فتنهگران نشدند؟ آيا اين بدان معنا نيست كه از اعمال فتنهگران رضايت دارند؟
البته موسوي و كروبي حتي به سكوت هم راضي نشدند و از آن وقيحتر، دست به "حمايت" از فتنهگران زدند و آنان را "مردم خداجوي سبز" ناميدند. اما آيا اين توقع از موسوي و كروبي و امثالهم كه هنگامي كه ديدند فتنهگران شعار "مرگ بر اصل ولايت فقيه" و "جمهوري ايراني" را سر ميدهند، يا هنگامي كه به دسته عزاداران حسيني حملهور شده و بيرق عزاي سيدالشهداء را به آتش كشيدند، از عمل آنان برائت جويند، توقعي زيادي بوده است؟ و آيا نميتوان گفت كه اين افراد با سكوت خود، در حقيقت جزو قوم فتنهگر محسوب شدهاند؟