گزارش اختصاصی"تیتر1"؛
ناگفته هایی از سکونت امام خمینی (ره) درکرج/ ماجرای عاشقی که درخت آقا روح الله را کاشت + تصاویر
در اینجا ناگفته های سکونت موقت بنیانگذار جمهوری اسلامی را خواهید خواند و ماجرای درختی که به درخت امام خمینی (ره) موسوم است و بین اهالی محل محبوبیت دارد.
گروه استانی«تیتریک»، هنوز صدای قدمهایش را میشود در سکوت کوچه شنید...قدمهای سنگین و مطمئن....سنگین نه از شدت غرورر، سنگین از بار تواضع
کوچه باغی که قدم های خمینی کبیر (ره) را لمس کرده است
هنوز میشه اون رو دید که زمزمه کنان راه میره و فرزند کوچکش هم بازی کنان همراهیش میکنه....چی زمزمه میکرد رو نشنیدم ولی میدونم ذکر میگفت...یا کریم..یا رحمان.
حاج حسین زکی خانی یکی از همسایگان و اهالی محلی است که بنیانگذار نظام عظیم جمهوری اسلامی ، مدتی را به علت بیماری سخت در آن محل سکنی کرد ....هنوز هم حاج حسین امام خمینی(ره) را آقا روح الله خطاب میکند و چشمانش از خاطرات ان سالهای دور برق میزند.
کوچه باغی که قدم های خمینی کبیر (ره) را لمس کرده است
هنوز میشه اون رو دید که زمزمه کنان راه میره و فرزند کوچکش هم بازی کنان همراهیش میکنه....چی زمزمه میکرد رو نشنیدم ولی میدونم ذکر میگفت...یا کریم..یا رحمان.
حاج حسین زکی خانی یکی از همسایگان و اهالی محلی است که بنیانگذار نظام عظیم جمهوری اسلامی ، مدتی را به علت بیماری سخت در آن محل سکنی کرد ....هنوز هم حاج حسین امام خمینی(ره) را آقا روح الله خطاب میکند و چشمانش از خاطرات ان سالهای دور برق میزند.
آغاز شیفتگی و ارادت به یک فرد روحانی
این پیرمرد خوش سخن 90 ساله در آن روزها مردی بسیار جوان و کارمند اداره برق بود، جزو اولین کسانی که پایه اداره برق کرج را گذاشتند...
ظاهرا از نظر شغل و سن، تناسبی بین او و همسایه جدید وجود نداشت ولی میگوید: چنان محو شخصیت وزین و رفتار روحانی او شده بودم که ناخودآگاه در ساعتهای عبور و مرور این مرد متشخص از خانه بیرون آمده و با وی برخورد میکردم و مدتی که گذشت فهمیدم نامش آقا روح الله است...
با توجه به فرهنگ دوران طاغوت و تبلیغی که بر علیه روحانیت میشد، این شیفتگی تنها میتوانست از درون آغاز شده باشد و عاملش هم رفتار خداپسندانه و معنویت درونی امام خمینی(ره) بود و توانست مسیر یک جوان را تغییر دهد.
این پیرمرد خوش سخن 90 ساله در آن روزها مردی بسیار جوان و کارمند اداره برق بود، جزو اولین کسانی که پایه اداره برق کرج را گذاشتند...
ظاهرا از نظر شغل و سن، تناسبی بین او و همسایه جدید وجود نداشت ولی میگوید: چنان محو شخصیت وزین و رفتار روحانی او شده بودم که ناخودآگاه در ساعتهای عبور و مرور این مرد متشخص از خانه بیرون آمده و با وی برخورد میکردم و مدتی که گذشت فهمیدم نامش آقا روح الله است...
با توجه به فرهنگ دوران طاغوت و تبلیغی که بر علیه روحانیت میشد، این شیفتگی تنها میتوانست از درون آغاز شده باشد و عاملش هم رفتار خداپسندانه و معنویت درونی امام خمینی(ره) بود و توانست مسیر یک جوان را تغییر دهد.
آقا مصطفی و احمد آقا دو فرزندی که با محبت و صفا رشد میکردند
حاج حسین از آن روزها دویدن های کودکانه احمد آقا را که تنها 8 سال داشت به یادمی آورد ، گویا با اخلاق خوبی که داشت، در همین مدت کم که ساکن این محل شده بودند، دوستان زیادی از همسن و سالانش را به خود جذب کرده بود
وی تعریف میکند: آقا روح الله چنان با این کودک رفتار محترمانه و دوستانه ای داشت که باورم نمیشد، توی اون دوره و مقطع زیاد عادی نبود که بچه ها اینقدر محترم باشن و پسر دیگر آقا روح الله که طلبه بود و در قم درس میخوند و وقتی که به خانه خدمت پدر می آمد، این سه عضو خانواده ، با هم به مسجد می آمدند ، با هم برای پیاده روی به سوی نهر آب میرفتند و در راه با هم به مهربانی حرف میزدند و درددل می کردند.
نهر و صخره ای که مأمن و مونس شخصیت بزرگ تاریخ اسلام شده بود
مرید و همسایه امام از نهر آبی که انتهای کوچه باغ محل وجود داشت میگوید: نهری که صخره ای را در دل داشت و آقا روح الله صبح بعد از نماز و غروب ها قبل از اذان میرفت و بر روی آن مینشست، به جریان آب نگاه میکرد، درختها را میدید و با ذکر گفتن زیر لب، گاهی دستهایش را به آسمان بلند کرده و با خدا حرف میزد...گاهی هم دفتری کوچک به همراه داشت و در آن یاد داشت مینوشت.
مهمانانی که افرادی بزرگ از علما و سیاسیون بودند/مقلد آقا روح الله شدم
حاج حسین یادش میآید که امام مهمانانی از افراد بزرگ و سران مملکت داشت که برخی از آنها مخفیانه آمد و شد میکردند...و او تنها نام علما را به یاد دارد و میشناسد... او میگوید: بعدها که آقا روح الله را به نام امام خمینی(ره) خواندند و اتفاقات عظیمی مثل انقلاب اسلامی پیش آمد، معنی آن همه رفت و آمدهای افراد را به خانه وی فهمیدم، افرادی که از ظاهر و رفتارشان بزرگی و فهم مشخص بود و بعضی از انها مرجع تقلید بودند و من از حضورشان در این خانه ساده و بی پیرایه تعجب میکردم....
وی از روزی که مقلد امام شد اینگونه میگوید: محبت آقا روح الله جانم را به آتش کشیده بود و وقتی با پدرم که از سرشناسان و معتمدان محل بود صحبت کردم، با تعجب گفت ، خودت بزرگ و عاقل هستی ، اگر میخواهی مرجع تقلیدت را عوض کنی مختار هستی و من اینطور بود که یک دفعه و ناگهانی ، تنها از روی محبتی که در دل داشتم مقلد وی شدم.
نهال نارونی که به یاد امام کاشته شد و امروز ی درختی تنومند مانند انقلاب اسلامی است
حاج حسین زکی خانی پسر حاج حسن زکی خانی که 4 نسل پی درپی در این خانه بزرگ و با صفا اسکان دارند با ماجرای شیرین کاشت نهال به اسم آقا روح الله داستانش را به پایان میبرد....
او با گفت اینکه هنوز هم با نام آقا روح الله قلبم به تپش و از دوریش به درد میافتد میگوید: آنها همانگونه که بی سرو صدا آمده بودند، همانطور هم محترمانه و بی حاشیه از محل اسباب کشی کردند و دل من هم با آقا روح الله رفت و بعدها تنها از طریق تلویزیون و اخبار ایشان را میدیدم و افسوس میخورم که چرا دانش استفاده از آن موقعیت و محضر این مرد بزرگ را از دست دادم...
حاج حسین به یاد امام خمینی(ره) در کنار صخره و نهری که مدتی از همنشینی با وی بهره برده است، نهال جوان نارون میکارد و میگوید امروز این نهال درختی تنومند و بزرگ شده است، درست مثل انقلاب اسلامی....
امروز این درخت که راوی داستان ما آن را درخت آقا روح الله مینامد در سایه ساختمانها و دیوارکشی ها محصور شده و به راحتی دیده نمیشود، ولی در این محل صمیمی و با صفا، هنوز هم کودکان با توپ پلاستیکی و بازی با حیوانات اهلی وقت میگذرانند، نمازهای اهل محل در مسجد قدیمی و سنتی آن صبح و شب اقامه میشود و بوی ایمان و نذری و حق همسایگی در کوچه پس کوچه های باریک آن به مشام می رسد.... به خصوص خانه و کوچه ای که بنیانگذار جمهوری اسلامی مدتها در آن ساکن بوده ، میتواند قدمهای آقا روح الله و دویدنهای کودکانه احمدآقا و بحثهای علمی آقا مصطفی شهید با پدر مهربان را به خوبی در ذهن ها متصور شود.
کوچه باغی که به نهر آب منتهی میشد و سابق بر این دیوار نداشت
درب بیرونی حیاط خانه امام خمینی(ره)
درب ساده و کوچک اندرونی خانه
داخل خانه
شکل ظاهری خانه تغییری نکرده است
اتاق ساده این خانه که خانواده امام راحل(ره) ساکن آن بودند
حیاطی که از بالکن مشاهده میشود و در فصل بهار تماشایی است
کوچه حاج حسین زکی خانی
پیرمرد مهربان 90 ساله که عاشق و مرید امام است
طاقچه خانه حاج حسین با عکس امام (ره)
شعری که مقلد برای مرجع تقلیدش نوشته است
نهر و نارونی که اکنون دیگر به راحتی دیده نمیشود
خط چهار حصار که افتخار اسکان موقت بزرگ مرد تاریخ اسلام را بر پیشانی خود همچون تاجی زرین دارد
حاج حسین از آن روزها دویدن های کودکانه احمد آقا را که تنها 8 سال داشت به یادمی آورد ، گویا با اخلاق خوبی که داشت، در همین مدت کم که ساکن این محل شده بودند، دوستان زیادی از همسن و سالانش را به خود جذب کرده بود
وی تعریف میکند: آقا روح الله چنان با این کودک رفتار محترمانه و دوستانه ای داشت که باورم نمیشد، توی اون دوره و مقطع زیاد عادی نبود که بچه ها اینقدر محترم باشن و پسر دیگر آقا روح الله که طلبه بود و در قم درس میخوند و وقتی که به خانه خدمت پدر می آمد، این سه عضو خانواده ، با هم به مسجد می آمدند ، با هم برای پیاده روی به سوی نهر آب میرفتند و در راه با هم به مهربانی حرف میزدند و درددل می کردند.
نهر و صخره ای که مأمن و مونس شخصیت بزرگ تاریخ اسلام شده بود
مرید و همسایه امام از نهر آبی که انتهای کوچه باغ محل وجود داشت میگوید: نهری که صخره ای را در دل داشت و آقا روح الله صبح بعد از نماز و غروب ها قبل از اذان میرفت و بر روی آن مینشست، به جریان آب نگاه میکرد، درختها را میدید و با ذکر گفتن زیر لب، گاهی دستهایش را به آسمان بلند کرده و با خدا حرف میزد...گاهی هم دفتری کوچک به همراه داشت و در آن یاد داشت مینوشت.
مهمانانی که افرادی بزرگ از علما و سیاسیون بودند/مقلد آقا روح الله شدم
حاج حسین یادش میآید که امام مهمانانی از افراد بزرگ و سران مملکت داشت که برخی از آنها مخفیانه آمد و شد میکردند...و او تنها نام علما را به یاد دارد و میشناسد... او میگوید: بعدها که آقا روح الله را به نام امام خمینی(ره) خواندند و اتفاقات عظیمی مثل انقلاب اسلامی پیش آمد، معنی آن همه رفت و آمدهای افراد را به خانه وی فهمیدم، افرادی که از ظاهر و رفتارشان بزرگی و فهم مشخص بود و بعضی از انها مرجع تقلید بودند و من از حضورشان در این خانه ساده و بی پیرایه تعجب میکردم....
وی از روزی که مقلد امام شد اینگونه میگوید: محبت آقا روح الله جانم را به آتش کشیده بود و وقتی با پدرم که از سرشناسان و معتمدان محل بود صحبت کردم، با تعجب گفت ، خودت بزرگ و عاقل هستی ، اگر میخواهی مرجع تقلیدت را عوض کنی مختار هستی و من اینطور بود که یک دفعه و ناگهانی ، تنها از روی محبتی که در دل داشتم مقلد وی شدم.
نهال نارونی که به یاد امام کاشته شد و امروز ی درختی تنومند مانند انقلاب اسلامی است
حاج حسین زکی خانی پسر حاج حسن زکی خانی که 4 نسل پی درپی در این خانه بزرگ و با صفا اسکان دارند با ماجرای شیرین کاشت نهال به اسم آقا روح الله داستانش را به پایان میبرد....
او با گفت اینکه هنوز هم با نام آقا روح الله قلبم به تپش و از دوریش به درد میافتد میگوید: آنها همانگونه که بی سرو صدا آمده بودند، همانطور هم محترمانه و بی حاشیه از محل اسباب کشی کردند و دل من هم با آقا روح الله رفت و بعدها تنها از طریق تلویزیون و اخبار ایشان را میدیدم و افسوس میخورم که چرا دانش استفاده از آن موقعیت و محضر این مرد بزرگ را از دست دادم...
حاج حسین به یاد امام خمینی(ره) در کنار صخره و نهری که مدتی از همنشینی با وی بهره برده است، نهال جوان نارون میکارد و میگوید امروز این نهال درختی تنومند و بزرگ شده است، درست مثل انقلاب اسلامی....
امروز این درخت که راوی داستان ما آن را درخت آقا روح الله مینامد در سایه ساختمانها و دیوارکشی ها محصور شده و به راحتی دیده نمیشود، ولی در این محل صمیمی و با صفا، هنوز هم کودکان با توپ پلاستیکی و بازی با حیوانات اهلی وقت میگذرانند، نمازهای اهل محل در مسجد قدیمی و سنتی آن صبح و شب اقامه میشود و بوی ایمان و نذری و حق همسایگی در کوچه پس کوچه های باریک آن به مشام می رسد.... به خصوص خانه و کوچه ای که بنیانگذار جمهوری اسلامی مدتها در آن ساکن بوده ، میتواند قدمهای آقا روح الله و دویدنهای کودکانه احمدآقا و بحثهای علمی آقا مصطفی شهید با پدر مهربان را به خوبی در ذهن ها متصور شود.
تصاویری که می بینید در خصوص این گزارش است
مسجد قدیمی محل
کودکانی که هنوز با فضای مجازی و بازی های رایانه ای بیگانه اند
مسجد قدیمی محل
کودکانی که هنوز با فضای مجازی و بازی های رایانه ای بیگانه اند
کوچه باغی که به نهر آب منتهی میشد و سابق بر این دیوار نداشت
درب بیرونی حیاط خانه امام خمینی(ره)
درب ساده و کوچک اندرونی خانه
داخل خانه
شکل ظاهری خانه تغییری نکرده است
اتاق ساده این خانه که خانواده امام راحل(ره) ساکن آن بودند
حیاطی که از بالکن مشاهده میشود و در فصل بهار تماشایی است
کوچه حاج حسین زکی خانی
پیرمرد مهربان 90 ساله که عاشق و مرید امام است
طاقچه خانه حاج حسین با عکس امام (ره)
شعری که مقلد برای مرجع تقلیدش نوشته است
نهر و نارونی که اکنون دیگر به راحتی دیده نمیشود
خط چهار حصار که افتخار اسکان موقت بزرگ مرد تاریخ اسلام را بر پیشانی خود همچون تاجی زرین دارد
ارسال نظر
اخبار برگزیده