۱۷ شهید در منزل یک جانباز کرجی!/ گفتگویی خواندنی با یک جانباز هنرمند
فتح الله واثقی متولد ۲ خرداد ۱۳۴۵، این جانباز و هنرمند گمنام البرزی به خبرنگار دانش روز می گوید: کار من در ارتباط با فرهنگ ایران و ۸ سال دفاع مقدس است و مجسمه فرماندهانی که شهید شدند را می سازم. مدت ۲۴ سال در این حرفه فعالیت داشته و آثارم در موزه همدان، موزه عبرت، کاخ سعد آباد و … به نمایش گذاشته شده و حداقل ۸۰۰ اثر در کارنامه هنری خود دارم.
۲۷ سال بسیجی فعال دارم و سرگروه شجره طیبه صالحین در مهرشهر هستم. از دولت حقوق دریافت نمی کنم و حتی بچه هایی که عضو بسیج هستند اگر ترم ۳ ماه از افراد آزاد یک میلیون و دویست هزار تومان می گیرم از بسیجیان ۴۰۰ هزار تومان دریافت می کنم.
این هنرمند ادامه می دهد: بنده شاگرد استاد میر بابا و استاد ناصر جباری بوده ام. دیپلم اقتصاد دارم، دانشگاه نرفته و عملی کار کرده و دوره گذراندم. در مدت زمان یکسال این هنر را فرا گرفتم. مجسمه هایی که کار می کنم از جنس برنز، فایبر و الیاف شیشه است که ۹۰۰ سال طول عمر دارند اما مجسمه هایی که برای موزه آماده می کنم از جنس موم است که لازم است در سایه باشد. زمانیکه خرمشهر آزاد شد من در منطقه نبودم و کار می کردم و ۱۶ ساله بودم، پدرم فوت شده بود و خرج سه خواهر و یک برادر و مادرم را می دادم. در یک کارخانه واقع در تهران کار می کردم. بسیار خوشحال بودم و با شیرینی به منزل رفتم.
خاطراتی از ۸ سال دفاع مقدس:
سال ۶۴ عازم خدمت سربازی شدم و ۳ ماه فشرده در پادگان عجب شیر دوره دیدم و از آنجا به کردستان اعزام شدم و مدت ۵ ماه آنجا بوده و زمان قادر ۵ که عملیات بود و بعد از این مدت به فکه رفته و ۵ ماه در جزیره مجنون و در دیده بانی بودم. بین خرمشهر و اهواز در پاسگاهی استراحت کردیم و برای والفجر ۸ عملیات شروع شد، من هدایت آتش بودم و ۲۴ ساعت قبل از عملیات اطلاع داشتیم. ساعت ده و بیست دقیقه عملیات شروع شد که می توان گفت بزرگترین عملیات کشور بود و تا آنجایی که اطلاع داشتم ۲۵۰۰ عدد کاتیوشا، ۲۵۰۰ توپ ۱۰۵، ۲۵۰۰ عدد توپ ۱۳۰، که شلیک شد زمین می لرزید و موفقیت آمیز بود.
ایران هواپیماهای عراق را ضد هاک می کرد و حتی به عینه دیدم که ۸ هواپیمای عراق منفجر شد و البته آنها نیز یاد گرفته بودند و زمانی به سایت موشکی ما می رسیند تورهای حلبی مانند به سمت سایت موشکی می فرستادند که موشک ها اثر نداشته باشد. هواپیمای توپولوف عراق که شوروی به آنها داده بودند که میتوانست ۹۰ تن بمب حمل کند با آن اجر بر سر ما می انداختند. عراق که حمله شیمیایی کرد بعد از ۱۵ روز متوجه شدم شیمیایی هستم و بعد از ۴۵ روز که این عملیات تمام شد و بعد از استراحت به سمت سومار در قصرشیرین رفتم. موفقیت در والفجر ۸ خاطره شیرین من بود، تمام آن سال ها تلخ بود، یک چشمم ۹۰ درصد بینایی خود را از دست داده، یک گوشم شنوایی ندارد و یک بار هم عمل باز داشتم.
به جعبه های مهمات که مشت میزدم دستم داخل جعبه می رفت!
من حدودا ۱۷ سال و تا سال ۱۳۷۱ ورزش کار کردم، شاگرد استاد پر دل و فرید خطیبی که داور بین المللی هستند بوده و در رشته شوتو کان مبارزه می کردم. اگر با عراقی ها تن به تن می جنگیدم به تنهایی ۵ الی ۶ نفر را حریف بودم، حیاط منزل مادرم که می رفتیم نردبان نمی گذاشتم و از دیوار صاف روی پشت بام می رفتم. آن زمان از منزل تا کاخ شمس با ۱۷ دقیقه می دویدم، آجر می شکستم. در جنگ هم چاشنی کنار توپ یک مهره داشت با دست مهره ها را باز می کردم. در جنگ به من پهلوان می گفتند، به جعبه های مهمات که مشت میزدم دستم داخل جعبه می رفت. در عرض ۱۰ دقیقه ۹۰ گلوله ۸۲ کیلویی در قادر ۵ در توچ جنگی کار می گذاشتم. جنگ بدترین چیزیست که به فکر انسان می رسد چون یا باید کشته شوی یا بکشی. حتی ترکش از کلاه خودم رد میشد و بدون بی حسی برایم بخیه می زند. امروز ۲ خرداد تولدم است و هر سال به عشق ابا عبدا… یک نمایشگاه نذری دارم.
۱۷ شهید در منزل یک جانباز!
۱۷ شهید در مجموعه مجسمه هایم ساخته ام. من با این مجسمه ها حرف می زنم و رفقای من هستند. سردار شهید حاج محمد ابراهیم همت، امیر سپهبد شهید علی صیاد شیرازی، شهید سید احمد پلارک که قبر این شهید بوی عطر میدهد. سردار سرلشکر پاسدار حسن تهرانی مقدم، شهید مجید شهریاری استاد دانشگاه شهید بهشتی فیزیک دان و دانشمند هسته ای، سردار سرلشگر شهید حسن شفیع زاده، شهید محمد متوصلیان فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله، شهید سید مرتضی آوینی، شهیدان احمد و ناصر کاظمی، شهید غلامحسین افشردی معروف به حسن باقری، شهید مصطفی مازح شهید لبنانی اولین شهید اجرای حکم تاریخی امام خمینی رحمه الله علیه در خصوص ارتداد سلمان رشدی ، شهید مطهری و … اما در نظر دارم ۱۰۰ مجسمه کار کنم که هزینه آن را نداشتم. هر مجسمه ۸۰ هزار تومان هزینه و ۱۰ روز زمان خواهد برد.
و اما مجسمه مادر:
در حالی که با فنجان های یادگار مادر برای ما چایی می ریخت گفت: مادر تنها کسی است که دوستت دارم و عاشقتم را به لفظ واقعی می گوید. مادر فرشته است و زمانی که فوت کرد بسیار وی را دوست داشتم مجسمه مادر را ساختم. لباسهای واقعی خودش را بر تن ایشان کردم همیشه اینگونه بود و تسبیح در دست داشت. بچه های ما از ما یاد می گیرند اگر من به ایشان احترام بگذارم فرزندم نیز به من احترام خواهد گذاشت.
از یاد رفته ایم:
الان ۴۸ ساله هستم، یک دختر دارم. امثال ما که در شرایط خاص روانی و جسمی هستند در گوشه و کناری زندگی می کنند و از یاد رفته اند و کسانی که از دور فقط جنگ را می دیدند ادعای نمایندگی فلان جا را دارند. من حتی در راه رفتن از بلندی نفسم می گیرد. همسرم از شغل من ناراضی بوده و از من جدا شدند و مهریه ایشان را هم پرداخت کردم و هزینه های دخترم را پرداخت می کنم و درآمدم به تنها واسطه تدریس خصوصی است.
سخن آخر ….
به فکر گمشده ها باشند، ما دست گدایی به سمت کسی دراز نمی کنیم اما کارهای هنری و گالری ها را به ما ارائه کنند نه به افرادی که میلیاردی هزینه می کنند. برای روزیم حتی کارگری می کنم چون کلاه برداری و دزدی و … بلد نبوده و از زحمت خودم روزی می خورم.