گزارش "تیتر1" از یک رفاقت دیدنی و کمیاب
اگه بمیری، با همین دستام میکشمت!
دو پیر مرد هشتادساله از دو قومیت متفاوت روزهای پیری را با رفاقت و علاقه ای دیدنی میگذرانند و میگویند، قشنگی زندگی به همین است که از تمام لحظات آن لذت ببری و خدارا شکر کنی.
گروه استانی«تیتریک»دور و بر 80 سال سن دارند ، با یکی دوسال اینور و آنور ، یکی بختیاری است و دیگری آذری، روز های پیری را با رفاقتی کمیاب و دیدنی میگذرانند و از لحظه به لحظه زندگی با وجود سختیهایی که دارد لذت میبرند.
از کنار پارک رد میشدم که چشمم به آنان افتاد ، دور تا دور پارک را میدویدند و سربه سر هم میگذاشتند ، درست مانند دو پسر بچه نوجوان ، صدایشان زدم و به گفتگو دعوتشان کردم، با اشتیاق و ذوق قبول کردند.
از کنار پارک رد میشدم که چشمم به آنان افتاد ، دور تا دور پارک را میدویدند و سربه سر هم میگذاشتند ، درست مانند دو پسر بچه نوجوان ، صدایشان زدم و به گفتگو دعوتشان کردم، با اشتیاق و ذوق قبول کردند.
رفیق آذری آسفالت کار و 40 سال سابقه در این حرفه دارد و دیگری بازنشسته یک شرکت تولیدی قدیمی است و هردو مستمری بخور و نمیری دارند و با سادگی و قناعت زندگی میکنند .
هیچکدام ثروتمند نیستند ولی یار سختیها و کمبودهای زندگی یکدیگرند، به هم پول قرض میدهند و اگر خریدی از جمله میوه و صیفی جات و حتی گوشت و مرغ، زیادتر از حد معمول داشته باشند، بدون هم مصرف نمی کنند و مشتاقانه به خانه هم میبرند.
خلاصه با اینکار باری از دوش هم برداشته و برادرانه زندگی میکنند ، غمها و شادی های زندگی را نیز مانند خوراکی ها با یکدیگر قسمت میکنند.
شوخیهایشان تماشایی است و مانند دو پسربچه شاد، مدام همدیگر را میزنند....
چیزی که عجیب است طرز فکر متفاوت این دو پیرمرد است که در هیچ مسئله ای یک نظر واحد ندارند ولی جالب هم اینجاست که جر و بحثشان از حد شوخی بیشتر نمی شود و تا کنون حتی از هم دلخور هم نشده اند.
هرکدام هفت ، هشت بچه پسر و دختر را با همین دسترنج کارگری به ثمر رسانده و راهی زندگی مستقل کرده اند.
حتی در تعداد بچه هم با هم هم عقیده نیستند و سر به سر هم میگذارند.
رفیق بختیاری میگوید بچه زیاد خوب است و دوست آذری اش میگوید : نه بابا....بچه کمتر زندگی بهتر...
مردآذری به دوستش میگوید: کلک نکند بازهم بچه دلت میخواد و تصمیم داری بیاری.....
دوست آذری اعتقاد به چندهمسری دارد و میگوید پشیمان است که چرا در طول زندگی زنهای متعدد از جمله زن شمالی نگرفته است و مرد بختیاری میگوید : عشق را نمیشود بین چند زن تقسیم کرد، برای اینکه هرکدام ناراضی میشوند و زندگی تلخ میشود، با یک زن زندگی کن ولی از زندگی لذت ببر.
هیچکدام ثروتمند نیستند ولی یار سختیها و کمبودهای زندگی یکدیگرند، به هم پول قرض میدهند و اگر خریدی از جمله میوه و صیفی جات و حتی گوشت و مرغ، زیادتر از حد معمول داشته باشند، بدون هم مصرف نمی کنند و مشتاقانه به خانه هم میبرند.
خلاصه با اینکار باری از دوش هم برداشته و برادرانه زندگی میکنند ، غمها و شادی های زندگی را نیز مانند خوراکی ها با یکدیگر قسمت میکنند.
شوخیهایشان تماشایی است و مانند دو پسربچه شاد، مدام همدیگر را میزنند....
چیزی که عجیب است طرز فکر متفاوت این دو پیرمرد است که در هیچ مسئله ای یک نظر واحد ندارند ولی جالب هم اینجاست که جر و بحثشان از حد شوخی بیشتر نمی شود و تا کنون حتی از هم دلخور هم نشده اند.
هرکدام هفت ، هشت بچه پسر و دختر را با همین دسترنج کارگری به ثمر رسانده و راهی زندگی مستقل کرده اند.
حتی در تعداد بچه هم با هم هم عقیده نیستند و سر به سر هم میگذارند.
رفیق بختیاری میگوید بچه زیاد خوب است و دوست آذری اش میگوید : نه بابا....بچه کمتر زندگی بهتر...
مردآذری به دوستش میگوید: کلک نکند بازهم بچه دلت میخواد و تصمیم داری بیاری.....
دوست آذری اعتقاد به چندهمسری دارد و میگوید پشیمان است که چرا در طول زندگی زنهای متعدد از جمله زن شمالی نگرفته است و مرد بختیاری میگوید : عشق را نمیشود بین چند زن تقسیم کرد، برای اینکه هرکدام ناراضی میشوند و زندگی تلخ میشود، با یک زن زندگی کن ولی از زندگی لذت ببر.
این دو رفیق گرمابه و گلستان حتی در مورد اوضاع روزگار قدیم هم نظری مشترک ندارند ، مرد آذری میگوید قدیمها ارزانی باعث میشد که زندگی بهتر باشد و الان سختیهای معیشت زندگی چند برابر است ولی دوست بختیاری اش میگوید : 40 سال پیش روی جل حیوانات میخوابیدیم ولی حالا لای تشک و پتوی نرم استراحت کرده و زیر باد کولر و خنکی یخچالها چیزی از سختی نمیفهمیم .
او اعتقاد دارد : زندگی این روزهای مردم با زندگی های دوران قدیم قابل مقایسه نیست و در حال حاضر با وجود سفره های ساده، بهترین وضعیت معیشت در خانواده های ایرانی حکمفرما است.
والبته این دو رفیق در یک نظر با هم اشتراک دارند و آن اینکه هرکدام حق ندارد زودتر از آن یکی بمیرد، و این مسئله را اینگونه با هم مطرح میکنند که اگر زودتر بمیری خودم با همین دستهایم میکشمت....
در سختی اینروزهای معیشت زندگی شکی نیست ولی تمام این صحبتها نشان از این مسئله دارد که هرچقدر زندگی را سخت بگیری همانقدر برایت سخت خواهد گذشت و قناعت و درکنارش شکرگذاری، موجب میشود،قدردان لحظه به لحظه زندگی باشیم، چه بسا همین قدردانی و شکرگذاری موجب سرازیر شدن نعمتهای خداوند به سوی ما باشد.
و اینکه این دو مرد ایرانی ازدو قومیت متفاوت و هرچند با دو دیدگاه فاصله دار ، توانسته اند با هنرمندی تمام روز و شبهای یکدیگر را با نشاط کرده و از هم دستگیری کنند ، چیزی که اینروزها به دلیل تغییر سبک زندگی بسیار کمرنگ شده و همه افراد جامعه را درگیر پرداختن به خود کرده است.
مصداق یار غار این دومرد ایرانی تبار هستند ، دوستی کودکانه، همراهی در گرمابه و گلستان و غم ها و شادی های تقسیم شده، زندگی را برایشان شیرین کرده است، کاش هرکدام از ما برای کاهش سختی های زندگی و فشارهای روانی راهی هنرمندانه پیدا کنیم.
درپایان از آنها خواستم رو به دوربینم با علامت دست خداحافظی کنند و این دو کودک با نشاط 80 ساله ، بدون اینکه با هم هماهنگ کنند دستهایشان را هم زمان و یک شکل به این صورت بالا گرفته و همان طور که شاد و خندان آمده بودند، همانطور هم با خنده و نشاط راه آمده را برگشتند.
کاش یادبگیریم که زندگی را میتوان آسان گذراند و از لحظه به لحظه اش لذت برد.
او اعتقاد دارد : زندگی این روزهای مردم با زندگی های دوران قدیم قابل مقایسه نیست و در حال حاضر با وجود سفره های ساده، بهترین وضعیت معیشت در خانواده های ایرانی حکمفرما است.
والبته این دو رفیق در یک نظر با هم اشتراک دارند و آن اینکه هرکدام حق ندارد زودتر از آن یکی بمیرد، و این مسئله را اینگونه با هم مطرح میکنند که اگر زودتر بمیری خودم با همین دستهایم میکشمت....
در سختی اینروزهای معیشت زندگی شکی نیست ولی تمام این صحبتها نشان از این مسئله دارد که هرچقدر زندگی را سخت بگیری همانقدر برایت سخت خواهد گذشت و قناعت و درکنارش شکرگذاری، موجب میشود،قدردان لحظه به لحظه زندگی باشیم، چه بسا همین قدردانی و شکرگذاری موجب سرازیر شدن نعمتهای خداوند به سوی ما باشد.
و اینکه این دو مرد ایرانی ازدو قومیت متفاوت و هرچند با دو دیدگاه فاصله دار ، توانسته اند با هنرمندی تمام روز و شبهای یکدیگر را با نشاط کرده و از هم دستگیری کنند ، چیزی که اینروزها به دلیل تغییر سبک زندگی بسیار کمرنگ شده و همه افراد جامعه را درگیر پرداختن به خود کرده است.
مصداق یار غار این دومرد ایرانی تبار هستند ، دوستی کودکانه، همراهی در گرمابه و گلستان و غم ها و شادی های تقسیم شده، زندگی را برایشان شیرین کرده است، کاش هرکدام از ما برای کاهش سختی های زندگی و فشارهای روانی راهی هنرمندانه پیدا کنیم.
درپایان از آنها خواستم رو به دوربینم با علامت دست خداحافظی کنند و این دو کودک با نشاط 80 ساله ، بدون اینکه با هم هماهنگ کنند دستهایشان را هم زمان و یک شکل به این صورت بالا گرفته و همان طور که شاد و خندان آمده بودند، همانطور هم با خنده و نشاط راه آمده را برگشتند.
کاش یادبگیریم که زندگی را میتوان آسان گذراند و از لحظه به لحظه اش لذت برد.
خبرهای مرتبط
ارسال نظر
اخبار برگزیده