یادداشت/
تاملی بر مسئله ی بومی بودن و غیر بومی بودن در استان البرز
ما با دو نوع بومی و یک نوع غیر بومی مواجه هستیم.
گروه استانی «تیتریک»؛ کشورمان در زمره ممالک دارای تنوع فراوان قومی محسوب می شود. و سرزمین
ایران نه تنها در تاریخ گذشته خود بلکه هم اکنون نیز دارای ساختار چند قومی
و ترکیبی از گروه های متنوع قومی است. این زمان درباره میزان جمعیت گروه
های قومی ایران، آمار بسیار دقیقی در دست نیست و منابع مختلف، ارقام
متفاوتی ارائه داده اند.
براساس یک آمار قابل استناد، با توجه به این که الگوی ملت در ایران ترکیبی و نامتوازن است، ملت ایران را می توان بر اساس متغیر قومیت، دین، مذهب و ملیت بررسی کرد. اکثر ملت ایران قوم فارس بوده و بر اساس آمار سال ۱۳۷۵، ۷۳ الی ۷۵ درصد جمعیت ایران را تشکیل می دهند. بعد از فارس ها، آذری ها ۱۵ الی ۱۷ درصد هستند و ۵/۳ الی ۵ درصد به سومین گروه قومی، یعنی کردهای سنی و شیعه در غرب کشور اختصاص دارد و سپس قوم عرب در جنوب و غرب با ۳ درصد و قوم بلوچ ۲ درصد و ترکمن ها ۵/۱ درصد از کل جمعیت کشور را تشکیل می دهند. بر مبنای آمار و نیز واقعیات موجود، در کشورمان با گروه های قومی و مناطق مختلف جغرافیایی و فرهنگی روبه رو هستیم که دارای سنت های فرهنگی و احساسات هویتی خاص (بر پایه مشترکات نژادی، زبانی، ادبیات و یا حداقل محل سکونت یا سرزمین) هستند که آنها را به مثابه یک گروه فرعی از جامعه بزرگتر مشخص می کند؛ به نحوی که اعضای هر گروه قومی، خود را از لحاظ ویژگی های خاص فرهنگی از سایر اعضای جامعه متمایز تلقی می کنند.
بنابراین وجود گروه ها و مناطق فرهنگی مختلف در کشور که براساس تمایزات نژادی و زبانی خاص شکل گرفته و قابل بازشناسی هستند، امری انکارناپذیر به نظر می رسد. در این چارچوب باید پذیرفت که ساکنان مختلف ایران امروزی، مجموعه ناهمگونی از اقوام هستند که در کمتر دوره ای از تاریخ مشترک خود در این سرزمین، انسجام و همگونی اجتماعی لازم را داشته اند. سرزمین ایران در مقوله زبانی و قومی در جهان با ۲۴ درصد همانندی، در رتبه شانزدهم از همانندی است. (پوررحمان برندق، ۱۳۸۸: ۴)
بسیاری از متخصصان، گروه های قومی ایران را به سه دسته تقسیم می کنند:
۱. گروه آریایی ها شامل: افغان ها، هزاره ها، بلوچ، بختیاری ها، فارس ها، اصفهانی ها، کرمانی ها، یزدی ها، گیلانی ها، مازندرانی، تالشی ها، کردها و لرها.
۲. ایرانیان غیر آریایی شامل: ترکها، قشقایی ها، ترکمن ها، مغول ها، ارمنی ها، عرب ها، یهودی ها و آشوری ها.
۳. سایر گروه ها.(همان)
با این توضیح و با دو رویکرد مسئله¬ی بومی بودن یا نبودن در استان البرز را مورد واکاوی قرار داده و نتیجه این یادداشت را به قضاوت عموم مردم عزیز البرز می سپاریم.
همانگونه که در سطور فوق ذکر شد می توان مردم یک اجتماع را با مولفه های ۱. قومیت ۲. دین ۳. مذهب ۴. ملیت، تحت زیر مجموعه هایی مانند: نژاد، زبان، ادبیات و یا حداقل محل سکونت یا سرزمین بررسی و تحلیل نمود. آغوش البرز به دلیل خوش خُلقی، باصفایی و دین مداری ساکنین اولیه اش به روی مهاجرین گشوده است، به این سبب از تمامی اقوام ایرانی در این دیار گرد هم آمده و رنگین کمانی از اقوام ایرانی را به نمایش گذاشته اند.
اما دو رویکرد از منظر نگارنده در مسئله ی البرزی بودن و یا کرجی بودن مطرح است:
الف) رهیافت(رویکرد) سنتی:
در این نگاه باید انفصال حاصل و شخص مستحیل در آن سرزمین گردد، موثرترین مولفه در این اتفاق خواست فرد و زمان است. به این معنا که، نسل اول مهاجرین(فرقی در زمان مهاجرت ندارد در دوران مادها بوده باشد یا دوران معاصر) به سرزمینی مهاجرت می کنند و پس از چند نسل(تعداد دوره های نسلی، بر میزان اصالت خانواده و شخص تاثیر مستقیم دارد) انفصال از مبداء اولیه حاصل می شود و شخص یا اشخاص مستحیل در آن اقلیم می گردند. به طوری که اگر از آنان سوال شود اهل کجا هستید؟ مثلاً خواهند گفت: کرج.
با آن زبان سخن می گویند و با آداب آن منطقه خو گرفته اند... این افراد گرچه ممکن است در نسل های ماقبل خود به سرزمینی دیگر تعلق داشته باشند اما فی الحال بومی هستند.
ب) رهیافت(رویکرد) مُدرن:
از این منظر نه تنها نگاه بومی و غیر بومی وجود ندارد، بلکه نگاه ملی هم وجود ندارد و افراد جهان وطنی می اندیشند. یعنی هر فرد، فارغ از نگاه قومیتی و نژادی، به شهری که در آن حضور دارد یا کشوری که در آن حضور دارد، خدمت کرده و نگاهی کلی و انسانی دارد. در این رویکرد فرد مرزهای جغرافیایی، نژادی، زبانی و... را درنوردیده و موجودی فرازمانی و فرامکانی می گردد.
نتیجه:
نتیجتاً ما با دو نوع بومی و یک نوع غیر بومی مواجه هستیم. نوع اول که کاملاً مشخص و واضح است، کسی که خود را اهل کرج، طالقان، نظرآباد، اشتهارد، فردیس و ساوجبلاغ می داند و سال ها خود یا اجدادش در این دیار زیسته اند، به شرط گسست از مبداء، بومی است. نوع دوم کسانی هستند که به این استان گام نهادند و اندیشه¬ی قومیتی نداشتند، و خود را اهل شهری می دانند که در آن زیست می کنند و دارای زادگاهی هستند و نگاه انسانی و آنتی ناسیونالیستی دارند. اما غیر بومی یا دسته سوم افرادی هستند که به این شهر گام نهادند و نه تنها در برخی موارد، در این شهر زندگی نمی کنند، بلکه درصدد بر آنگیخته کردنِ تعصبات قومی و قبیله ای هستند و هیچ دلبستگی جزء منافع خود ندارند. این افراد به شهر و استان به مثابه سکویی نگاه می کنند و هیچگاه به سود جامعه قدمی یا قلمی بر نخواهند داشت.
در آخر نیز باید اشاره کنم در برخی موارد افرادی از نوع اول یافت می شوند که مستحیل در فرهنگِ دگری هستند و منافع خود را بر منافع جامعه ترجیح می دهند، از نگاه نگارنده اینان نیز غیر بومی اند.
براساس یک آمار قابل استناد، با توجه به این که الگوی ملت در ایران ترکیبی و نامتوازن است، ملت ایران را می توان بر اساس متغیر قومیت، دین، مذهب و ملیت بررسی کرد. اکثر ملت ایران قوم فارس بوده و بر اساس آمار سال ۱۳۷۵، ۷۳ الی ۷۵ درصد جمعیت ایران را تشکیل می دهند. بعد از فارس ها، آذری ها ۱۵ الی ۱۷ درصد هستند و ۵/۳ الی ۵ درصد به سومین گروه قومی، یعنی کردهای سنی و شیعه در غرب کشور اختصاص دارد و سپس قوم عرب در جنوب و غرب با ۳ درصد و قوم بلوچ ۲ درصد و ترکمن ها ۵/۱ درصد از کل جمعیت کشور را تشکیل می دهند. بر مبنای آمار و نیز واقعیات موجود، در کشورمان با گروه های قومی و مناطق مختلف جغرافیایی و فرهنگی روبه رو هستیم که دارای سنت های فرهنگی و احساسات هویتی خاص (بر پایه مشترکات نژادی، زبانی، ادبیات و یا حداقل محل سکونت یا سرزمین) هستند که آنها را به مثابه یک گروه فرعی از جامعه بزرگتر مشخص می کند؛ به نحوی که اعضای هر گروه قومی، خود را از لحاظ ویژگی های خاص فرهنگی از سایر اعضای جامعه متمایز تلقی می کنند.
بنابراین وجود گروه ها و مناطق فرهنگی مختلف در کشور که براساس تمایزات نژادی و زبانی خاص شکل گرفته و قابل بازشناسی هستند، امری انکارناپذیر به نظر می رسد. در این چارچوب باید پذیرفت که ساکنان مختلف ایران امروزی، مجموعه ناهمگونی از اقوام هستند که در کمتر دوره ای از تاریخ مشترک خود در این سرزمین، انسجام و همگونی اجتماعی لازم را داشته اند. سرزمین ایران در مقوله زبانی و قومی در جهان با ۲۴ درصد همانندی، در رتبه شانزدهم از همانندی است. (پوررحمان برندق، ۱۳۸۸: ۴)
بسیاری از متخصصان، گروه های قومی ایران را به سه دسته تقسیم می کنند:
۱. گروه آریایی ها شامل: افغان ها، هزاره ها، بلوچ، بختیاری ها، فارس ها، اصفهانی ها، کرمانی ها، یزدی ها، گیلانی ها، مازندرانی، تالشی ها، کردها و لرها.
۲. ایرانیان غیر آریایی شامل: ترکها، قشقایی ها، ترکمن ها، مغول ها، ارمنی ها، عرب ها، یهودی ها و آشوری ها.
۳. سایر گروه ها.(همان)
با این توضیح و با دو رویکرد مسئله¬ی بومی بودن یا نبودن در استان البرز را مورد واکاوی قرار داده و نتیجه این یادداشت را به قضاوت عموم مردم عزیز البرز می سپاریم.
همانگونه که در سطور فوق ذکر شد می توان مردم یک اجتماع را با مولفه های ۱. قومیت ۲. دین ۳. مذهب ۴. ملیت، تحت زیر مجموعه هایی مانند: نژاد، زبان، ادبیات و یا حداقل محل سکونت یا سرزمین بررسی و تحلیل نمود. آغوش البرز به دلیل خوش خُلقی، باصفایی و دین مداری ساکنین اولیه اش به روی مهاجرین گشوده است، به این سبب از تمامی اقوام ایرانی در این دیار گرد هم آمده و رنگین کمانی از اقوام ایرانی را به نمایش گذاشته اند.
اما دو رویکرد از منظر نگارنده در مسئله ی البرزی بودن و یا کرجی بودن مطرح است:
الف) رهیافت(رویکرد) سنتی:
در این نگاه باید انفصال حاصل و شخص مستحیل در آن سرزمین گردد، موثرترین مولفه در این اتفاق خواست فرد و زمان است. به این معنا که، نسل اول مهاجرین(فرقی در زمان مهاجرت ندارد در دوران مادها بوده باشد یا دوران معاصر) به سرزمینی مهاجرت می کنند و پس از چند نسل(تعداد دوره های نسلی، بر میزان اصالت خانواده و شخص تاثیر مستقیم دارد) انفصال از مبداء اولیه حاصل می شود و شخص یا اشخاص مستحیل در آن اقلیم می گردند. به طوری که اگر از آنان سوال شود اهل کجا هستید؟ مثلاً خواهند گفت: کرج.
با آن زبان سخن می گویند و با آداب آن منطقه خو گرفته اند... این افراد گرچه ممکن است در نسل های ماقبل خود به سرزمینی دیگر تعلق داشته باشند اما فی الحال بومی هستند.
ب) رهیافت(رویکرد) مُدرن:
از این منظر نه تنها نگاه بومی و غیر بومی وجود ندارد، بلکه نگاه ملی هم وجود ندارد و افراد جهان وطنی می اندیشند. یعنی هر فرد، فارغ از نگاه قومیتی و نژادی، به شهری که در آن حضور دارد یا کشوری که در آن حضور دارد، خدمت کرده و نگاهی کلی و انسانی دارد. در این رویکرد فرد مرزهای جغرافیایی، نژادی، زبانی و... را درنوردیده و موجودی فرازمانی و فرامکانی می گردد.
نتیجه:
نتیجتاً ما با دو نوع بومی و یک نوع غیر بومی مواجه هستیم. نوع اول که کاملاً مشخص و واضح است، کسی که خود را اهل کرج، طالقان، نظرآباد، اشتهارد، فردیس و ساوجبلاغ می داند و سال ها خود یا اجدادش در این دیار زیسته اند، به شرط گسست از مبداء، بومی است. نوع دوم کسانی هستند که به این استان گام نهادند و اندیشه¬ی قومیتی نداشتند، و خود را اهل شهری می دانند که در آن زیست می کنند و دارای زادگاهی هستند و نگاه انسانی و آنتی ناسیونالیستی دارند. اما غیر بومی یا دسته سوم افرادی هستند که به این شهر گام نهادند و نه تنها در برخی موارد، در این شهر زندگی نمی کنند، بلکه درصدد بر آنگیخته کردنِ تعصبات قومی و قبیله ای هستند و هیچ دلبستگی جزء منافع خود ندارند. این افراد به شهر و استان به مثابه سکویی نگاه می کنند و هیچگاه به سود جامعه قدمی یا قلمی بر نخواهند داشت.
در آخر نیز باید اشاره کنم در برخی موارد افرادی از نوع اول یافت می شوند که مستحیل در فرهنگِ دگری هستند و منافع خود را بر منافع جامعه ترجیح می دهند، از نگاه نگارنده اینان نیز غیر بومی اند.
ارسال نظر
اخبار برگزیده