روایت " تیتر1" از مظلومیت جانبازانی که نمیتوانند جانبازی خود را ثابت کنند؛
تشیع مظلومانه پیکر یک جانباز شیمیایی در کرج/ جانبازی که کارت جانبازی نداشت
پیکر یک جانباز شیمیایی بر روی دستان مردم محله اش مظلومانه تشیع شد ، درست به مانند زندگی پر از درد و رنجی که تحمل کرد.
گروه استانی «تیتریک»؛نامش محسن نصیری و زمان شهادت 48 سال داشت ، یعنی گرد پیری هنوز به درستی بر سرش ننشسته ، 28 سال از همین عمر نه چندان بلند را بر روی تخت بیمارستان و انیس با دستگاه اکسیژن گذرانده بود.
در مراسم تشیع پیکرش هیچ یک از مسئولین حضور نداشتند و هیچ تصویری از چهره وی نیز وجود نداشت ، مانند زندگی سراسر مظلومانه اش ، غریبانه تشیع و اشکهای جانسوز فرزندانش ، دو دختر 21 و 23 ساله و پسری 10 ساله ، بدرقه کننده جایگاه ابدی اش شد.
وی نتوانسته بود کارت بنیاد شهید اخذ کند تا شاید اندکی از مخارج سرسام آور رنج شیمیایی بودن را کم کند ، همان داستان تکراری جانبازانی که توانایی اثبات جراحات به خود را ندارند ، زیرا ، آن زمان که باید به دنبال معرفی خود در منطقه و جمع نمودن مدارک برای حضور در منطقه شیمیایی جنگی مینمودند ، به افتخار آفرینی برای کشور و جلب رضایت خداوند از جهاد فکر میکرده اند.
وی که در منطقه شیمیایی دهلران دچار صدمات سختی گردیده ، از سوی ارتش جانباز 33 درصد معرفی شد و در مرکز تربیت مربی فنی حرفه ای کرج به شغل انبار داری مشغول بود و نان بازوی خود را میخورد ، هرچند که در هفته سه روز آن را در بیمارستان بستری و زیر اکسیژن میگذراند.
جانباز شهید محسن نصیری ماشین شخصی خود را تبدیل به آمبولانس کرده و حتی دستگاه اکسیژن مخصوص را با هزینه شخصی خود خریداری و نصب نموده بود ، زیرا شرایط جسمی اش معلوم نمیکرد چه وقت و چه زمان نفسی برای بالا و پایین رفتن در سینه اش وجود میداشت یا نه .
بارها شده که در خیابان از هوش رفته و چندین بار نیز به اتاق احیاء بیجان رفته و زنده برگشته بود.
بیمارستان کرج او و رنج هایی شیمیایی اش را به خوبی میشناخت ولی بنیاد شهید کارتی برای او صادر نکرد ، آخر او نتوانسته بود ثابت کند که در دهلران سلامتی اش را برای دفاع از کشور و دین و ناموس فدا نموده .
خلاصه اینکه روایت مظلومیت جانبازانی اینچنینی ، حالا حالاها ادامه دارد و امثال محسن نصیری ها با تمام درد و رنجی که دارند ، در مسیرهای مناطق جنگی سابق ، جلسات کمیسیون بیمارستانها و راه روهای بنیاد شهید سرگردان هستند تا روزی که جراحات بر آنان فائق آمده و نفس از سینه هایشان بیرون کند.
در مراسم تشیع پیکرش هیچ یک از مسئولین حضور نداشتند و هیچ تصویری از چهره وی نیز وجود نداشت ، مانند زندگی سراسر مظلومانه اش ، غریبانه تشیع و اشکهای جانسوز فرزندانش ، دو دختر 21 و 23 ساله و پسری 10 ساله ، بدرقه کننده جایگاه ابدی اش شد.
وی نتوانسته بود کارت بنیاد شهید اخذ کند تا شاید اندکی از مخارج سرسام آور رنج شیمیایی بودن را کم کند ، همان داستان تکراری جانبازانی که توانایی اثبات جراحات به خود را ندارند ، زیرا ، آن زمان که باید به دنبال معرفی خود در منطقه و جمع نمودن مدارک برای حضور در منطقه شیمیایی جنگی مینمودند ، به افتخار آفرینی برای کشور و جلب رضایت خداوند از جهاد فکر میکرده اند.
وی که در منطقه شیمیایی دهلران دچار صدمات سختی گردیده ، از سوی ارتش جانباز 33 درصد معرفی شد و در مرکز تربیت مربی فنی حرفه ای کرج به شغل انبار داری مشغول بود و نان بازوی خود را میخورد ، هرچند که در هفته سه روز آن را در بیمارستان بستری و زیر اکسیژن میگذراند.
جانباز شهید محسن نصیری ماشین شخصی خود را تبدیل به آمبولانس کرده و حتی دستگاه اکسیژن مخصوص را با هزینه شخصی خود خریداری و نصب نموده بود ، زیرا شرایط جسمی اش معلوم نمیکرد چه وقت و چه زمان نفسی برای بالا و پایین رفتن در سینه اش وجود میداشت یا نه .
بارها شده که در خیابان از هوش رفته و چندین بار نیز به اتاق احیاء بیجان رفته و زنده برگشته بود.
بیمارستان کرج او و رنج هایی شیمیایی اش را به خوبی میشناخت ولی بنیاد شهید کارتی برای او صادر نکرد ، آخر او نتوانسته بود ثابت کند که در دهلران سلامتی اش را برای دفاع از کشور و دین و ناموس فدا نموده .
خلاصه اینکه روایت مظلومیت جانبازانی اینچنینی ، حالا حالاها ادامه دارد و امثال محسن نصیری ها با تمام درد و رنجی که دارند ، در مسیرهای مناطق جنگی سابق ، جلسات کمیسیون بیمارستانها و راه روهای بنیاد شهید سرگردان هستند تا روزی که جراحات بر آنان فائق آمده و نفس از سینه هایشان بیرون کند.
ارسال نظر
اخبار برگزیده
آفرین به قطره که حقو گفته هر چند عده ای خوششون نیاد
.
.
.
.
مشورتی
.
.
.
.
.
جانبازان
.
.
.
چه دم و دستگاهی پس کو رسیدگی جناب ؟
همسر شما را میشناختم بسیار دوست محترمی بود درگذشت ایشان برایمان قابل باور نبود همه مسائل مطرح شده عین واقعیت است انشاء الله در آخرت جبرات سختیهای ایشان و خانواده اش بشود .پیگیریهای زیادی برای اصلاح وضعیت کار و گرفتن وام داشت اما متاسفانه دستش بجائی نمیرسید .خدا بشما صبر عنایت بفرماید
آقا محس واقعآ مرد بزرگی بود
فریاد که فریادرسی پیدا نیست
بس لابه نمودیم و کس آواز نداد
پیداست که در خانه کسی پیدا نیست
ما درس صداقت و صفا میخوانیم
آیین محبت و وفا میدانیم
زین بیهنران سفله ای دل! مخروش
کنها همه میروند و ما میمانیم
یا حق
با تشکر
وقتی بی پولی میگن خدا رو شکر کن سالمی
وقتی مریضی میگن خدا رو شکر کن زنده ای
وقتی مردی میگن مرد راحت شد
یعنی همیشه یه چیز بدهکاری بخاطر همین مسئولیت بعهده کسی نیست همیشه گرفتار مقصر هم هست
در پاسپورت انگلیس: سربازان بریتانیای کبیر تا اخرین قطره خون خود از صاحب این پاسپورت حمایت خواهند کرد
در پاسپورت المان:ناوگانمان را بخاطر تو به حرکت در میاوریم
در اولین صفحه پاسپورت ایران:درصورت فقدان این پاسپورت شما تمام مسئولیت را به عهده خواهید گرفت!!!
شکم که زیاد سیر شد دل از یاد خدا غافل میشه
خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی
محسن جان اروم بخواب که این دنیای نامرد جای تو نبود.
من رؤیایی دارم، رؤیای آزادی
رؤیای یک رقصِ بیوقفه از شادی
من رؤیایی دارم، از جنسِ بیداری
رؤیای تسکینِ این دردِ تکراری
دردِ جهانی که از عشق تهی میشه
دردِ درختی که میخشکه از ریشه
دردِ یه کودک که تو چرخهی کاره
یا دردِ اون زن که محکومِ آزاره
تعبیرِ این رؤیا درمونِ دردامه
درمونِ این دردا تعبیرِ رؤیامه
خدا رحمتش کنه و برای خانوادش هم صبر عنایت کنه