چرا عربستان در سوریه میجنگد؟
سوریه همواره به عنوان سدی در برابر زیادهخواهیهای سعودی در جهان عرب ایستاده است.بحران کنونی سوریه فرصتی را نصیب سعودیها کرده تا به حذف یکی از مخالفین سرسخت خود یعنی «بشار اسد» در منطقه اقدام کنند.
گروه بین الملل«تیتر یک»/ کامران کرمی؛
وقوع تحولات جهان عرب در سال 2011م. منجر به تغییرات ساختاری در سطوح سیاسی و امنیتی خاورمیانه گشت و جلوههایی از این تغییر ساختاری را در گسست ائتلافها و ظهور دستهبندیهای جدید میان بازیگران این مجموعه شاهد بودیم. یکی از بازیگرانی که در بحبوحهی خیزشهای خاورمیانه به شدت در موضع تدافعی قرار گرفت، عربستان سعودی بود که همواره به عنوان یکی از کشورهای تأثیرگذار در خاورمیانه عمل نموده است. سقوط مصر، تونس و یمن و همچنین بحران در بحرین از جلوههای این تحولات بود که به شدت محیط پیرامونی و حوزهی نفوذ عربستان را متأثر ساخت و عربستان را بر آن داشت تا به موضعگیری در خصوص این موضوع بپردازد. فروکش کردن بحران و درگیر شدن سوریه در بحران داخلی، عربستان را در موضع مدیریت بحران پیرامونی و موضع تهاجمی در خصوص تحولات منطقه قرار داد. برای بررسی زمینههای برخورد و تعارض منافع بین عربستان و سوریه ابتدا اهمیت تغییرات در سوریه را در دو سطح ژئوپلیتیک و ایدئولوژیک برای عربستان طرح خواهیم نمود و در قسمت چشمانداز به تحلیل رویکرد سعودیها و دیگر بازیگران خواهیم پرداخت.
رهیافت عربستان نسبت به تحولات منطقه
به
طور کلی سیاست خارجی و امنیتی عربستان در خصوص محیط پیرامونی و حوزههای
نفوذ منطقهای بر سیاست حفظ وضع موجود استوار است. سیاست حفظ وضع موجود در
چارچوب ائتلاف با غرب به عنوان اصلیترین رویکرد امنیتی پادشاهی عربستان
تلقی میشود. این سیاست، شالودهی نگاه عربستان به پویشهای موجود
است و هرگونه ماجراجویی در سطح منطقه و به خصوص در حوزهی پیرامونی خود را
تحمل نخواهد کرد. تحلیل کارنامهی سیاست خارجی عربستان به ویژه بعد از جنگ
جهانی دوم تا به امروز گویای این مسئله میباشد. این رهیافت بر 4 شاخصهی
زیر مبتنی است:
1. جلوگیری از سرایت بحران؛
2. مدیریت بحران؛
3. انتقال بحران؛
4. فضاسازی.
بنابراین تحلیل و انطباق تحولات و بحرانهایی که در بحرین، یمن و سوریه روی داده است به خوبی میتواند این 4 شاخصه را نمود عینی ببخشد.
اهمیت تغییرات در سوریه برای تداوم بازیگری عربستان در منطقه
همانطور که در مقدمه اشاره گردید، اهمیت تغییرات ساختاری در سوریه برای عربستان در 2 سطح ژئوپلیتیک و ایدئولوژیک مطرح است که در ادامه بدان اشاره میگردد.
سعودیها
همواره سوریه را به خاطر حمایت از گروههای مقاومت که به زعم آنها سیاست
وضع موجود را به خطر انداخته و مقاومت را در منطقه گسترش میدهد، متهم
نموده و آن را خطری برای منافع و آیندهی پادشاهیهای محافظهکار میدیدند.
اهمیت ژئوپلیتیکی
الگوی رفتار سیاسی و امنیتی عربستان در برخورد با کشورهای منطقه نشان میدهد که این بازیگر تلاش دارد تا به عنوان محور ژئوپلیتیکی منطقهای
نقش یکپارچه ساز سیاستهای امنیت، هویت و قدرت را در خاورمیانه عهدهدار
شود. اهمیت تغییر در سوریه از بعد ژئوپلیتیکی برای عربستان در 2 مورد نهفته
است: موازنهی منطقهای با ایران و مداخلات سوریه در حوزههای نفوذ
عربستان در لبنان و فلسطین.
موازنهی منطقهای با ایران
در رقابتهای منطقهای ایران – عربستان، میتوان جلوههایی از رقابت ایدئولوژیک و ژئوپلیتیک
را مورد ملاحظه قرار داد. فعال سازی متحدین و حمایت از آنها بخش دیگری از
نشانههای رقابت 2 کشور محسوب میشود. عراق را میتوان به عنوان یکی از
حوزههای اصلی رقابت ایران و عربستان سعودی دانست. این گونه رقابتها به
سایر حوزههای جغرافیایی یعنی سوریه، لبنان، بحرین و یمن نیز گسترش یافته
است. توازن قدرت یکی از عوامل اصلی ثبات و امنیت محسوب میشود. هماکنون
شکل دیگری از تغییر در معادلهی توازن منطقهای در حال شکلگیری است.
حمایتهای سیاسی، امنیتی و ژئوپلیتیکی آمریکا از عربستان محور اصلی
شکلگیری تضادهای ژئوپلیتیکی جدید و برهم خوردن توازن قدرت منطقهای محسوب
میشود. الگوی رفتاری عربستان نشان میدهد که دولت آن کشور قصد ندارد تا
اجازه بدهد که تحول قدرت منطقهای ایران ادامه یافته و ارتقای نقش منطقهای
این کشور تداوم یابد.(1)
عربستان به طور مشخص سوریه را از دریچهی رقابتهای منطقهای با ایران (مهار الگوی نفوذ معنوی ایران) نگاه میکند و در واقع برای همین در مقابل نظام اسد گام بر میدارد به جهت کاهش نفوذ ایران در منطقه یا مهار کردن الگوی نفوذ انقلاب اسلامی در دنیای عرب که زمانی در قالب هلال شیعی مطرح گردیده
بود. عربستان دامنهی این تهدید را بعد از بیداری اسلامی گستردهتر
میبیند و نزدیکی گروههای مقاومت و به خصوص سوریه به ایران را به منزلهی
برهم خوردن تعادل منطقهای و به حاشیه رفتن سیاستهای سعودی میداند؛ بنابراین عربستان در هماهنگی با رویکرد غربی – عربی تلاش دارد تا موقعیت ایران در سوریه را کاهش دهد. از این
رو در چنین شرایطی این کشور برای محدود سازی قدرت ایران در خاورمیانه از
گروههای معترض در سوریه حمایت میکند. به گمان مقامها و تصمیمگیرندگان
سعودی، سقوط نظام اسد میتواند جایگاه و نقش سوریه در حمایت از گروههای
مقاومت در سطح منطقه را کاهش دهد و در این میان ضمن اینکه میتواند پایانی
بر نفوذ سوریه در لبنان و فلسطین به عنوان حوزههای حیاتی عربستان باشد و
موازنهی برهم خوردهی منطقهای پس از تحولات جهان عرب را نیز متعادل
نماید.
نفوذ سوریه در حوزههای حیاتی عربستان
نقشآفرینی سوریه در معادلات سیاسی لبنان و قرار گرفتن دمشق به عنوان دولت حامی مقاومت اسلامی، بر اهمیت استراتژیک این
کشور افزوده است. وجود محسوس دولت و ارتش سوریه در لبنان و تأثیرگذاری
آن بر سیاست داخلی لبنان، کمک شایانی به مقاومت لبنان و گروههای مقاومت
فلسطینی نموده است. در لبنان نیز عربستان سعودی تلاش زیادی کرد تا با حمایت از «سعد
حریری» و جریان المستقبل ترتیبات سیاسی درون این کشور را به نفع خود تغییر
دهد؛ اما تا به امروز نتوانسته است در این راستا موفق شود و دولتی که در
این کشور سرکار است، دولتی است که مورد پذیرش سعودیها نیست، بنابراین در
لبنان نیز عربستان در صدد تغییر در توازن قدرت داخلی است.(2)
با ترور «رفیق
حریری»، بعضی سران لبنان، غرب و کشورهای عربی انگشت اتهام را به سوی
سوریه، ایران و گروه مقاومت حزبالله نشانهگیری نمودند. عربستان که تا این
زمان نقش سوریه در لبنان را به عنوان مداخله در حوزههای حیاتی خویش
ارزیابی مینمود، نقش خود را در همراهی با کشورهای غربی ایفا نمود و با
فشارهای بینالمللی و قطعنامهی 1559سازمان ملل، سوریه مجبور به ترک لبنان
پس از نزدیک به 2 دهه گردید. عربستان سعودی در صحنهی سیاسی
لبنان به ویژه زمانی اهمیت یافت که تلاش کرد به عنوان میانجی و طرف ثالث در
انعقاد توافقنامهی 1989 طائف مؤثر واقع گردد که آتش جنگ داخلی لبنان را
فرو نشاند. پس از عقد توافقنامهی طائف، عربستان سعودی در بازسازی لبنان
نقش مهمی را ایفا کرد. رفیق حریری میلیاردر لبنانی طرفدار آلسعود در سال
1992م. پس از توافقنامهی طائف به نخستوزیری لبنان رسید که این مسئله به
افزایش نفوذ عربستان در داخل لبنان و حضور پررنگ سعودیها در روند بازسازی
اقتصادی لبنان منجر گردید؛ بنابراین اهمیت لبنان برای عربستان و
حساسیتهایی که این کشور نسبت به مداخلههای سوریه در لبنان دارد، از این
زاویه معنا مییابد.
عربستانبه طور مشخص سوریه را از دریچهی رقابتهای منطقهای با ایران نگاه میکند و در واقع برایهمین در مقابل نظام اسد گام بر میدارد؛ بنابراین عربستان در هماهنگی با رویکرد غربی–
عربی تلاش دارد تا موقعیت ایران در سوریه را کاهش دهد. از این رو در چنین
شرایطی عربستان برای محدود سازی قدرت ایران در خاورمیانه از گروههای معترض
در سوریه حمایت میکند.
از سوی دیگر مواضع دمشق در برابر اسرائیل سبب شده تا این کشور به عنوان مهمترین عامل در مقابله با سیاستهای این رژیم در منطقه ایفای نقش نماید. پس از جنگ 1967م. که اعراب شکست سختی را از اسرائیل متحمل شدند، روابط کشورهای عربی و رژیم صهیونیستی وارد مرحلهی جدیدی شد. مصر طی قرارداد کمپ دیوید در سال 1987م.
و اردن طی قراردادی در سال 1991م. در عوض به رسمیت شناختن اسرائیل، مناطق
اشغالی خود را در جنگ سوم پس گرفتند. کشور سوریه پس از جنگ سوم، به بسیاری
از پناهندگان فلسطینی که طی 3 جنگ گذشته به سوریه عزیمت کرده بودند،
شناسنامه اهدا کرد و برخلاف دیگر کشورهای عربی ضمن به رسمیت نشناختن
اسرائیل، مرکز گروههای مقاومت شد.(3)
پس
از عقب نشینی مصر و اردن از مبارزه، سوریه به عنوان اصلیترین رکن مبارزه
برای آزادی فلسطین در جهان عرب ایفای نقش نموده و این همواره در نقطهی
مقابل سیاستهای عربستان سعودی است که خود را رهبر جهان عرب میداند و نقش
خود را در موضوع صلح اعراب و اسرائیل بسیار پررنگ میبیند. علیرغم اتهامی که علیه مقامهای
ریاض نشانه رفته است، برخی از ناظران معتقدند که دولت سعودی میانهرو بوده
و یا حداقل مواضع معتدلی در قبال مسائل اعراب - اسرائیل دارد. از جمله
شواهد مستدل برای این ادعا، طرح صلح پیشنهادی عربستان سعودی است که
اتحادیهی عرب در کنفرانس سران در مارس 2002م. در بیروت آن را پذیرفت. این
طرح پیشنهاد میدهد که تمامی اعضای اتحادیهی عرب، کشور اسرائیل را به
رسمیت بشناسند و در عوض تلآویو نیز تمامی سرزمینهای اشغال شده در جنگ
ژوئن 1967م. را بازگرداند؛ اما با این تفاسیر، سقوط سوریه میتواند علاوه بر کاهش حمایت از گروههای
مقاومت در سطح منطقه، نقش عربستان را در مسئلهی فلسطین برجسته و پررنگ
سازد. سعودیها معتقدند در صورت سقوط سوریه و روی کارآمدن جریانی که همراهی
خود را با سیاستهای منطقهای نشان دهد، میتواند گام جدّی در تحقق
زمینههای صلح و رسیدن به یک توافق نسبی میان کشورهای عربی و اسرائیل باشد
که در این معادله نقش عربستان سعودی برجسته و اثرگذار خواهد بود.
اهمیت ایدئولوژیکی
تقابل مقاومت با محافظهکاری عربی
یکی از جلوههای تقابل عربستان در برابر سوریه به سیاستهای سوریه در منطقه بر میگردد. سعودیها همواره سوریه را به خاطر حمایت از
گروههای مقاومت که به زعم آنها سیاست وضع موجود را به خطر انداخته و
مقاومت را در منطقه گسترش میدهند، متهم نموده و آن را خطری برای منافع و
آیندهی پادشاهیهای محافظهکار میدید. از آنجا که سوریه به تنهایی
فاقد منابع کافی برای ادامهی سیاستهای خود در لبنان و اراضی اشغالی بود،
اقدام به ائتلاف سازی بدون توجه به ایدئولوژی متحدین خود نمود.
ائتلافهای جدید شرایط تازهای را برای دستیابی به اهداف سوریه مهیا
میساخت. از این رو در زمان حافظ اسد، سوریه به طور همزمان ائتلافهایی
را با کشورهای نفت خیز عربی، اتحاد شوروی و ایران اسلامی پی ریزی نمود که
این ائتلافها تا امروز به اشکال گوناگون با نوسان یا شکست روبهرو بوده
است. در واقع تقابل این 2 ایدئولوژی همواره سایهی خود را بر نگرش و طرز تلقی 2 کشور سوریه و عربستان از یکدیگر بر جای گذاشته است. در واقع عربستان از زمان مرگ حافظ اسد و بهخصوص
روی کار آمدن بشار اسد نگاه مساعدی به سوریه نداشته است. چرا که بشار اسد
بسیار مستقلانهتر از سیاستهای منطقهای عربی عمل نموده است. برای همین
عربستان هیچ نگاه مساعدی به نظام سوریه بعد از حافظ اسد نداشته و بحران
سوریه فرصت خوبی را برای عربستان فراهم نموده تا با سقوط سوریه، سیاستهای
محافظهکاری عربی در موضع برتری قرار گیرد.
بسط مرجعیت عربستان و گفتمان سلفیگری
یکی
دیگر از دلایل عربستان برای مداخله در سوریه و تقویت جبههی مخالفان بشار
اسد، ارائهی الگوی نظم جانشین در منطقه با اندیشهی سلفیگری است. امری که
حاکی از تقابل ایدئولوژیکی است و به اقلیت علوی حاکم در مقابل اکثریت سنی
بر میگردد. در مقطع اخیر سلفیها به نوعی حامل گفتمان اسلامگرایی افراطی
هستند که البته نسبت به القاعده ملایمتر میباشند. در واقع عربستان حامل این گفتمان، میتواند بسترساز ایجاد نوعی تنش مذهبی باشد.
عربستان با استفاده از این فاکتور در تلاش است تا با نشان دادن تقابل شیعی
و سنی و حمایت از اکثریت سنی ضمن مهار مخالفان داخلی و حفظ همبستگی میان
آنها، حمایت خود را از سنیهای سوریه ابراز دارد. امری که به دولت عربستان
اجازه میدهد تا اعتبار مذهبی خود را به مخالفان داخلیاش نشان دهد.
وهابیونی که در رسانهها و تلویزیونهای ماهوارهای به گریه افتاده و
خواستار جهاد در سوریه هستند.(4)
حمایتهای
مالی و تسلیحاتی که ریاض از مخالفان در سوریه مینماید، همگی تلاشی است
برای تقویت و روی کار آوردن سنیهایی که در خلاء قدرت همراهی خود را با
عربستان نشان دهند. ریاض اکنون روی کمک اخوان المسلمین و متحدانش حساب باز
کرده است. اخوان المسلمین بهترین گروه سازمان یافته محسوب میشود که شاید
بتواند در دراز مدت خلاء قدرت را در این کشور پر کند. ریاض در طول 3
دههی گذشته به تمام معارضین فراری به ویژه اخوان المسلمین و سلفیهای
تندرو پناه داد و آنها را در مؤسسههای فرهنگی، دانشگاهی و آموزشی به خدمت
گرفت.(5)
چشم انداز بازیگری عربستان در منطقه
با توجه به اهمیت تغییرات ساختاری در سوریه که در2
سطح ژئوپلیتیک و ایدئولوژیک بدان اشاره گردید، کاملاً پیداست که اهمیت
تغییرات آینده در سوریه برای عربستان تا چه حد تعیین کننده خواهد بود. در
تعیین ماهیت تحولات منطقه و نوع دستهبندیها میان بازیگران و به طور کلی
پویشهای خاورمیانه، تحلیلگران معتقدند بازیگری عربستان در منطقه به خصوص
بعد از تحولات عربی دچار رکود گردیده و شاهد بازیگری فعال ترکیه، قطر و مصر
هستیم و به نوعی نقش عربستان به حاشیه رفته است. در تحلیل این گزاره باید
گفت که تغییراتی که از دل بحرانهای منطقهای بیرون میآید فضای مناسبی را
برای برخی بازیگران فراهم میکند که میتوانند با استفاده از ظرفیتهای
دیپلماتیک و در پیوند با قدرتهای فرامنطقهای به ایفای نقش بپردازند؛ اما
مشکلاتی که 2 بازیگر یعنی قطر و مصر دارند این است که قطر دولتی ضعیف و
فاقد قدرت راهبردی است و صرفاً با بهره گیری از قدرت مالی، رسانهای و
ظرفیتهای دیپلماتیک و در پیوند با آمریکا به ایفای نقش میپردازد و با
فروکش کردن بحران و تثبیت شرایط، این ظرفیتها نیز فروکش خواهند نمود.
همچنین در مورد مصر نیز باید گفت که مصر برآمده از دل تحولات انقلاب ژانویه
به دلیل درگیر بودن در تثبیت شرایط و همچنین ضعفهای اقتصادی و به طور کلی
مشکلات اقتصادی ساختاری همچنان نخواهد توانست قدرتی اصیل، راهبردی و
اثرگذار در منطقه باشد. بنابراین نگارنده معتقد است که چشم انداز تحولات
منطقه به سویی خواهد رفت که عربستان در صورت سقوط سوریه دست برتر را در
منطقه پیدا خواهد نمود. از این رو تغییرات در سوریه ضمن اینکه میتواند
اتحاد راهبردی میان ایران و سوریه را تضعیف نماید، حمایت از گروههای
مقاومت در لبنان و فلسطین را نیز کم رنگ نموده و این زمینهای خواهد بود تا
عربستان بتواند نفوذ خود را در مناطق ذکر شده احیا نماید.
در
صورت سقوط نظام بشار اسد و روی کارآمدن یک دولت سنی میانه رو، عربستان در
منطقه وضعیت مساعدی را پیدا خواهد نمود و منطقه بیش از گذشته در جبههی
سیاستهای محافظهکاری عربی قرار خواهد گرفت. بنابراین در صورتی که این
گزارهها عملیاتی گردد، شاهد تداوم بازیگری عربستان بیش از گذشته خواهیم
بود و در واقع به احیای نقش در حاشیه رفتهی عربستان در سالهای اخیر، بهخصوص
بعد از تحولات جهان عرب در سال 2011م. کمک زیادی خواهد نمود، اما در صورت
تحقق سناریوی دوم یعنی بقای نظام سوریه، هر چند تغییر محسوسی را در نوع
ماهیت بازیگری عربستان مشاهده نخواهیم کرد، اما طبیعتاً سیاستهای 2 کشور
تقابل بیشتری به خود خواهد گرفت و عربستان بیش از گذشته و این بار در قالب
رویکردی همراه با فشارهای بینالمللی از سوی آمریکا و متحدان منطقهای به
اعمال فشار خواهد پرداخت و شاهد رقابت تعارض آمیز میان 2 بازیگر خواهیم بود
که همچنان میتواند چالشی برای عربستان در حوزههای نفوذش در لبنان و
فلسطین و رقابتهای منطقهای با ایران در پی داشته باشد.(*)
پینوشتها:
1-
ترابی، طاهره، آمریکا و ثبات خلیج فارس در روند رقابتهای ژئوپلیتیکی
ایران – عربستان، تهران: فصلنامهی دیپلماسی صلح عادلانه، شمارهی پنجم،
تابستان 1390.
2- Manfreda, Primoz. Saudi Arabia and Syrian Uprising, Why Saudi Arabia supports the Syrian opposition, About.com Guide, http://middleeast.about.com/od/syria/a/Saudi-Arabia-And-Syrian-Uprising.htm
3- مارتین، لی جی. چهرهی جدید امنیت در خاورمیانه، ترجمهی قدیر نصری، چاپ اول، تهران: دانشگاه امام صادق(علیهالسلام)، 1389.
4- Al-Rasheed, Madawi, Saudi Arabia and Syria: logic of dictators, Open Democracy, 20 March 2012.
5- Kamel, Ayham. Saudi Arabia and Iran set to jockey for position in Syria, Foreign policy, August 11, 2011.
ارسال نظر
اخبار برگزیده