خاطره ای از سرتیپ خلبان فضل الله جاویدنیا
یک هواپیما در مقابل 16 هواپیما
رادار به من اطلاع داد که یک دسته ۱۶ فروندی از هواپیماهای دشمن وارد کشور شدند و به سوی کرمانشاه در حال حرکت هستند ...
گروه وبگردی «تیتریک»، در روز شنبه ۲۷ دی ماه ۱۳۶۵ یک فروند اف-۱۴ مسلح به خلبانی من ( فضل الله جاویدنیا) و سروان یدالله حسینی از پایگاه شکاری اصفهان به پرواز درآمد. ماموریت ما گشت هوایی و جلوگیری از نفوذ هواپیماهای دشمن بود. منطقه ماموریت ما غرب کشور٫ حوالی گردنه اسدآباد همدان بود.
در حال سوختگیری هوایی در ارتفاع ۲۰۰۰۰ پا بودم که متوجه شدم سیستم راداری موشکم دچار اشکال شده و قادر به شلیک راداری موشک نیستم. از مرکز خواستم تا هر چه سریعتر یک هواپیما جایگزین من کنند.
رادار زمینی به من اعلام کرد که با توجه به حساسیت منطقه در محل حضور داشته باشم تا شکاری جایگزین به محل اعزام شود. کمتر از ۵ دقیقه پس از این تماس رادار به من اطلاع داد که یک دسته ۱۶ فروندی از هواپیماهای دشمن وارد کشور شدند و به سوی کرمانشاه در حال حرکت هستند.
به رادار گفتم فاصله آنها با ما چقدر است؟ گفت ۸۰ مایل. بی درنگ رادار هواپیما را چرخاندم و متوجه هواپیمای دشمن شدم ولی متاسفانه امکان شلیک موشک را نداشتیم.
شکل پرواز هواپیماهای دشمن نشان میداد که ۴ فروند جلویی اسکورت ۱۲ فروند دیگر هستند. به طور حتم همه ۱۲ فروند بمب افکن بودند. با توجه به اعلام رادار و مسیری که خودم در رادار میدیدم هدف آنها شهر کرمانشاه بود. ارتفاع آنها را بررسی کردم و متوجه شدم ۲۰۰۰ پا بالاتر از برد پدافند مستقر در منطقه هستند. این را به غیر از من خلبانان عراقی هم میدانستند و میتوانستند به راحتی کرمانشاه را بمباران کنند.
برای لحظه ای قلبم فشرده شد و احساس خیلی بدی کردم. با بمباران کرمانشاه با این حجم بالای هواپیما فاجعه بزرگی رخ میداد و تعداد زیادی از هموطنان غیر نظامی کشته میشدند. طبق قانون با توجه به اشکالی که هواپیما داشت میبایست هر چه سریعتر برمیگشتم٫ ولی نمیتوانستم شهر را تنها بگذارم.
به حسینی گفتم: یدالله بمب افکنهای عراقی به راحتی میتوانند کرمانشاه را بمباران کنند. به نظر تو بهتر است ۲ نفر آدم بمیرند یا ۲۰۰۰ نفر؟ تصمیم من این است که با هواپیما٫ خودمان را به آنها بزنیم و مانع ماموریتشان شویم. نظر تو چیست؟ حسینی گفت من هم موافقم و آماده ام که این کار رو انجام دهیم.
به محض جدا شدن از تانکر بدون کم کردن ارتفاع به سمت غرب حرکت کردم تا عراقی ها بتوانند من را در رادار ببینند. با توجه به این که میدانستم اگر روی رادار صحبت کنم٫ صحبتهای من همزمان توسط هواپیماهای استراق سمع عراقی برای آنها ترجمه میشود تصمیم گرفتم از این لحظه به بعد روی رادیو صحبت کنم.
دسته استیک هواپیما را میفشردم و سرعت هواپیما را به حداکثر رساندم تا حتما قبل از آنها به کرمانشاه برسم. با نزدیکتر شدن به آنها روی آنها قفل راداری نمودم اگرچه موشکی در کار نبود. عراقیها قادر بودند که توسط سیستمهای ناوبری خود متوجه قفل راداری من شوند. با خود فکر میکردم که آنها متوجه حمله من شده اند و با توجه به خاطراتی که عراقیها از رویارویی با اف-۱۴ داشتند٫ روحیه آنها خراب شده است.
حدود ۲۰ مایل با هواپیمای دشمن فاصله داشتم که دو موشک حرارتی خود را با وجود این که میدانستم شلیک آنها از جلو هیچگونه تاثیری ندارد٫ صرفا به منظور تخریب روحیه خلبانان عراقی شلیک نمودم. در دلم شروع به دعا کردم: خدایا راضیم به رضای تو٫ خودت مواظب زن و فرزندانم باش...
به حدود ۱۲-۱۳ مایلی هواپیماهای دشمن رسیده بودم و ریز لب دعا میکردم که هواپیماهای دشمن قبل از من به کرمانشاه نرسند. ناگهان برای یک لحظه در رادار دیدم که هواپیماهای دشمن در حال گردش به سمت خاک خودشان هستند.
همزمان دود و آتش را دیدم که تا ارتفاع ۱۰-۱۲ هزار پا به آسمان بلند شده بود... مسیر را با همان سرعت ادامه دادم تا آنها بدانند که همچنان در تعقیبشان هستم. روی شهر کرمانشاه رسیدم. خوشبختانه خبری نبود. مسیر را ادامه دادم و حدود ۴ مایل بعد از شهر٫ کوههای غرب شهر را غرق در آتش دیدم.
خلبانان عراقی از روی ترس تمامی بمبهای خود را روی کوهها رها کرده بودند و در حال فرار بودند. دیگر نتوانستم طاقت بیارم و شروع به گریه کردم. حتی قادر نبودم جواب رادار را بدهم. حسینی هم مانند من در حال گریه بود. واقعا هیچکس نمیتواند حال من را در آن لحظه درک کند. ما ماموریت دشمن را کنسل کرده بودیم ...
(برگرفته از کتاب نبرد در آسمان٫ خاطرات تیمسار سرتیپ خلبان فضل الله جاویدنیا)
خبرهای مرتبط
ارسال نظر
اخبار برگزیده