سهم من؛ گمشده ای به نام کودکی!!
گروه اجتماعی « تیتریک »؛ به یکی از چهارراه های شهر که شمال را به جنوب و شرق را به غرب و بالعکس وصل می کند رسیدم، پشت چراغ راهنمایی این چهارراه که به ناچار متوقف احتمال دیدن هر نوع آدم انتظار می رود و اما چیزی که شاید در نگاه اول توجه هر کسی را جلب کند فال فروش کوچکی است که به ناگاه جلوی چشمانت سبز می شود و برای خرید یک فال، آدامس یا دستمال جیبی التماست می کند.
کافی است در اطراف نظاره کنی تا عده ی کثیری از این کودکان را ببینی، تازه این تعداد فقط در یکی از چهارراه های شهر ما به چشم می خورند، آنقدر بیشترند که هر میدان دارای چراغ قرمز و چهارراه های دیگر را از نظر بگذرانی خواهی دید چند نفری از آنها را که با فروش همین آدامس ها و فال هایشان گذران زندگی می کنند.
آری اینان کودکانی هستند که مسئولان، رسانه ها و انجمن های مختلف اسمشان را کودکان کار گذاشته اند، کودکانی که در لابلای ازدحام و شلوغی خیلی راحت به چشم می آیند که اغلب آنها با لباس های کهنه، با صورت هایی که در زیر سیاهی و دود شهر گم شده است، ملتمسانه برای گذران زندگی اصرار به فروش اقلام خود دارند و تاسف بارتر آن که حضور آنها برای ما به امری عادی بدل شده است.
نمی دانم خودشان هم می دانند مردم نامشان را گذاشته اند کودکان کار؛ اما بعید است، با این سن و سال کم درکی از مفهوم کودک کار داشته باشند.
کودکان حقوقی دارند، کودکان نباید کار کنند ولی اینان برای معاش زندگی مجبورند کار کنند.
رامین کودک کاری است که همیشه در تقاطع بلوار سرداران شهید و بلوار شهید حدادی کرج می نشیند و فال می فروشد خیلی دوست دارد به مدرسه می رفت، می گوید هر روز که بچه ها به مدرسه می روند آنها را نگاه می کند خود را تصور می کند که چقدر خوب می شد او هم به مدرسه می رفت، شاید سهم رامین و امثال او از کودکی حسرت روزهایی باشد که به سرعت سپری می شود و شاید کودکی او همین نشستن در کنار خیابان و فروختن فال باشد.
رامین پدر ندارد و فقط تا اول دبستان درس خوانده است و با توجه سن و سالش امسال باید سوم دبستان را تمام کرده بود و همراه دیگر کودکان به کلاس بالاتر قدم می گذاشت، اما او به خود قبولانده باید کار کند باید فال بفروشد، او یاد گرفته که اگر فال بفروشد نان دارد، غذا دارد.
او نمی داند بازی کودکانه چیست! کودکی اش در لابه لای فالهایش گم شده و هر روز در معرض ابتلا به بیماری، کمبود بهداشت، سو تغذیه و برخی آسیب های اجتماعی دست و پنجه نرم می کند که شاید اینها عادی ترین اتفاقی است که می تواند برایش به بار آید.
رامین کاری به کار کسی ندارد و تنها موضوع مهم زندگیش فروختن هر چه بیشتر از فال هایش است حتی به التماس و قسم و گریه.
نه می داند خبرنگار چیست و نه می داند چرا بعضی وقت ها سر و کله عده ای پیدا می شود که از او عکس می گیرند و سوژه خبرنگاران می شوند و شاید بهانه دوباره برای مسئولان که قوانین را تورق کنند و آمار و ارقام بدهند که اظهار نظر کنند: سهم کودکان کار تنها فقر و تنگدستی است، 59 درصد کودکان کار استعمال دخانیات را تجربه کرده اند، کودکان کار و خیابانی خانواده دارند، قریب به اتفاق کودکان کار تحت پوشش هیچ سازمان حمایتی نیستند، زباله گردی خطر ابتلا به ایدز را در میان کودکان افزایش داده است، دولت توانایی رفع مشکل کودکان کار را ندارد و ده ها خبر دیگر شبیه این اخبار!!
به راستی چرا چنین شده است؟
آیا واقعا حل معضل یا واقعیتی به نام کودکان کار چاره ای ندارد؟ البته در این میان پیشنهادات و راهکارهای خوبی ارائه می شود؛ به عنوان مثال دولت با برنامه ریزی و اختصاص بودجه ای ویژه به این کودکان می تواند کار و پیشه ای مناسب برای آنها ایجاد نماید و از این طریق این کودکان می توانند با شغلی مناسب وارد بازار کار شوند.
البته قوانین کشور ما اجازه کار به کودکان زیر 12 سال را نمی دهد( بر اساس ماده 8 قانون کار، به کار گماشتن اطفالی که سن آنها کمتر از 12 سال تمام باشد مجاز نیست مگر در موارد کارآموزی که در آیین نامه پیش بینی خواهد شد.) ذکر این نکته در اینجا لازم است تعدادی از کودکان با توجه به شرایط مالی مجبور به کار هستند ولی با این قانون نمی توانند در محیط های مناسب مشغول به کار شوند و به اجبار سر از خیابان ها یا جاهای دیگر برای امرار معاش سر در می آورند، یا گفته می شود ساماندهی کودکان کار و خیابان بدون توجه به توانمند سازی خانواده نتیجه بخش نخواهد بود و این حرف درستی به نظر می آید چرا که ریشه تمام معضلات کودکانی که خانواده دارند و یکی از اعضای خانواده در قید حیات نیست این بهترین راه حل می تواند باشد ولی آیا بودجه دولت اجازه پرداختن به عده کثیر چنین خانواده هایی را می دهد؟
نه تنها دولت بلکه نهادهای دیگر مثل شهرداری، وزارت رفاه، سازمان بهزیستی، مجلس شورای اسلامی، نیروی انتظامی به نوعی در بحث ساماندهی این کودکان دخیل هستند و اگر هر کدام گوشه ای از کار را بگیرند می توان امید داشت که این معضل و واقعیتی به نام کودکان کار حل شود.
در این میان وجود انجمن هایی به نام انجمن حمایت از کودکان کار و خیابان تاثیر زیادی می تواند در آرامش روحی و روانی کودکان کار داشته باشد ولی ای کاش می شد چنین انجمن هایی توانایی حمایت از همه کودکان کار را داشت تا لحظاتی طعم بازی های کودکانه را بچشند و حسرت روزهایی که مثل برق و باد سپری می شود را بدانند اما افسوس و صد افسوس...