ماجرای معجزه امام زمان (عج) برای خانه دار شدن یک کفاش!
گروه مهدویت « تیتریک »؛ شور و نشاطی عجیبی در شهر پیچیده، خنده بر لبان عاشقان نقش بسته و با حال و هوای خاصی سرود محبت را سر میدهند. هرکجای شهر کرج که قدم می گذارم جمع عاشقانه ها مشغول به کاری هستند و همه عاشقان در تلاشند تا جشنی درخور مولایشان برپا کنند.
در یکی از ایستگاه های صلواتی در شهرک وحدت کرج عکس نوجوانی شهید توجهم را به خود جلب کرد و همین عکس زمینه ای برای گفتگو با پدر شهید دانش آموز علی اضغر مرادی بود که از جشنهای نیمه شعبان و معجزات امام زمان(عج) برایم گفت که در ادامه می خوانید.
علی اصغر مرادی پدر شهید دانش آموز علی مرادی و معصومه مرادی هستم که در جریان انقلاب اسلامی دو فرزندم را تقدیم کرده ام. دخترم در جریان انقلاب فلج شده و پسرم شهید انقلاب است و هر دو را در سرحدآباد کرج به خاک سپرده ام. ۵۵ سال است که نیمه شعبان را جشن می گیرم و هرچه از آقا خواسته ام به من داده است و مخارج این جشن را هم خودش می رساند.
عده ای کمک می کنند زحمت کشیده و شربت می دهند اما می خواهم معجزه ای از آقا بگویم. یک بنده خدا کفاش بود و خیلی به آقا علاقه داشت. مستاجر بود اثاث منزلش را صاحبخانه بیرون انداخته بود و زن و بچه خودش را به جایی که کفاشی می کرد آورده بود و همانجا گذاشته بود . غروب آن روز آقا کنارش آمده بود و از او پرسیده بود استاد در چه حالی هستی؟ گفت آقا داری می بینی اما او امام زمان را نمی شناخت ولی او ر ا دوست داشت و پیرو آقا امام زمان (عج) بود و گفت ای آقا می بینید که زندگی ام را به اینجا در کنار خیابان و کنار کفاشی ام آورده ام. از خانه مستاجری بیرونم کردند. آقا فرمودند انشالله درست می شود. کفاش برگشت و گفت: آقا جدمان آقا امام حسین (ع) در صحرای کربلا خیلی صدمه دیدند و زجر کشیدند اما زجر مستاجری نکشیدند. آقا لبخندی زدند و در جواب کفاشی که نمی دانست ایشان آقاست گفت: انشالله درست می شود. آقا رفتند و بعد از آن تاجری نزد کفاش آمد و گفت: استاد در این محل سوال کن که خانه فروشی هست؟ استاد از این خانه به آن خانه پرس و جو کرد و بالاخره یک مالکی گفت: منزلم را می فروشم و کفاش آن را به تاجر اطلاع داد و تاجر منزل را خرید و به نام استاد کفاش کرد. استاد کفاش گفت آقا چرا منزل را به نام من می کنید؟ گفت آقا فرمودند به اسم تو کنم. آن صاحب خانه ای هم که خانه را فروخته بود گفت کدام آقا؟ تاجر در جواب گفت: آقا امام زمان (عج) او هم در کمال تعجب گفت من هم چند روزیست که می گویم خدایا یک مشتری برسان که منزلم را بفروشم، در واقع آقا بانی شدند هم تو صاحب خانه شدی و هم من خانه ام را بفروشم. این معجزه ای بود که از یکی از دوستانم شنیدم .
من چند سالیست که این جشن را می گیرم شکر خدا هرسال با بهترین تاق نصرت تا آنجایی که بتوانم خدمت می کنم. اما چند سال اخیر بیمار شده ام و آنطوریکه تاق نصرت میزدم و فعالیت می کردم در توانم نیست. من منتظرم که یک از غلامان امام و دوستدان امام از دست من یک لیوان شربت بگیرد البته اگر آقا بگیرند که نور علی نور است. ما نیتمان این است که یکی از دوستداران اقا امام زمان( عج) یک لیوان شربت از دست ما می گیرد و همین برای ما ارزشمند و کافیست.
به معنای واقعی در راه امام زمان(عج) گام برداریم:
پدر شهید علی مرادی گفت: در حدیثی روایت شده شخصی ۴۰ چهارشنبه نماز بخواند تا در نهایت امام زمان (عج) را زیارت کند. ۳۷ هفته نماز خواند و سه نمازش مانده بود که به خوابش آمدند و گفتند سه نماز باقیمانده ات را در مشهد الرضا (ع) بخوان.
این شخص به مشهد رفت و سه نماز باقیمانده را در مشهد ادا کرد. شب به خوابش آمدند و گفتند اگر می خواهی آقا امام زمان را زیارت کنی درب یک قفل سازی برو در فلان آدرس، آقا انجاست. فردا صبح این شخص به مغازه قفل سازی رفت. پیرزن و پیرمردی را دید که یک قفل در دست دارند و به مغازه آورده اند تا بفروشند. به استاد قفل ساز گفتند که قفل را از ما میخری؟ و قفل ساز هم گفت: بله. آنها گفتند که ما به یک شاهی احتیاج داریم. قفل ساز گفت: نه پدر و مادر من قفل شما ۳ شاهی ارزش دارد و یک شاهی هم من به آن کلید می اندازم و یک شاهی هم استفاده می کنم و به ۵ شاهی می فروشم.
آنها گفتند اما ما فقط به یک شاهی نیاز داریم، این پیرمرد و پیرزن زمانیکه ۳ شاهی را گرفتند به قفل ساز گفتند برو انشالله که آقا امام زمان را همیشه زیارت کنی. استاد قفل ساز گفت این آقاست که در کنار من ایستاده اند و همیشه به کنار من می آیند. آقا حجه ابن الحسن عسگری به مردی که ۴۰ نماز خوانده بود رو کردند و فرمودند: احتیاجی نیست که ۴۰ نماز بخوانی تا ما را ببینی شما اگر چنین معامله ای انجام دهید و مردم را راضی کنید ما به دیدار شما می آئیم.
پسرم شهید علی مرادی ۱۷ ساله و دانش آموز بود و در منظریه درس می خواند. علی زمان جنگ گفت یا شما به جبهه بروید یا من می روم. خودم خدمات پشت جبهه بودم. خدا رحمت کند حاج آقا بخشی را اگر ایشان در جبهه ها می گفتند حزب الله، روح الله ما هم در پشت جبهه کمک می کردیم. پسرم به پایگاه محمد رسول الله رفت و برگشت و در فردیس برای افرادی که به جبهه می رفتند گاو قربانی می کردند علی من هم عازم جبهه شد و در بازگشت از جبهه حین آموزش نظامی با اصابت گلوله شهید شد.
دخترم هم زمان مرگ بر شاه در بیمارستان کسری همسرم باردار بودند و برای زایمان مراجعه کرده بودند که صداهای ناهنجار کوکتل مولوتوف و تیراندازی به فرزندم در داخل شکم مادر تاثیر گذاشته و در حین جابجایی بانوان در اتاق فرزندم ناقص و فلج به دنیا آمد و مدت ۱۲ سال از دخترم با آن شرایط نگهداری کردم که از دنیا رفت.
در حال حاضر دو پسر و یک دختر دارم. یکی از پسرانم مهندس و دیگری در کار خرید و فروش خودرو است و دخترم کارشناس حسابداری است.
علی پسرم در نیمه شعبان پرچم میزد و در همه امور فرهنگی به من کمک می کرد و سال ۱۳۶۶ به شهادت رسید. تازمانیکه یادم می آید این جشن ها بر عهده مردم و اهل مسجد بود و جشن ها را در کرج برقرار می کردند و با شادی این روز را جشن می گرفتند.
من در راه آهن کار می کردم و ۳۲ سال است که باز نشسته شده ام و چراغ ساز هستم و و جز کارآفرینان کرج هستم تولید کننده کباب پز و و اجاق گاز بوده ام و از طرف بنیاد شهید به من تندیس داده شد متولد ۱۳۱۹ و ۷۴ ساله هستم. ۳۰ سال در مدارس عضو انجمن بوده ام و خدمت می کردم و تقدیر نامه هایی هم از آموزش و پرورش گرفته ام.
من از مردم می خواهم در روز نیمه شعبان احترام جشن ها را نگه دارند و تا می توانند این چراغ و پرچم را روشن و برافراشته کنند و به کوری چشم دشمنان آقا امام زمان ( عج) همیشه این جشن را بر قرار کنند و ما فقط ظهور امام زمان( عج) را می خواهیم که ایشان هر چه زودتر ظهور کنند و شفای بیماران را می خواهیم و دعا می کنم دختران و پسران جوان هر چه زود تر به خانه بخت بروند.