روایتی از مشاجره بنیصدر با افسران جنگ و پاسخ جالب آیتالله خامنهای!
گروه دفاع مقدس « تیتریک »؛ فتح
خرمشهر آنچنان اهمیتی دارد که گفتنش از حد چند گزارش فراتر است؛ امروز
رادیو و تلویزیون در حد چند موسیقی و چند تبریک به سالروز فتح خرمشهر
پرداخت؛ با این وجود هنوز پرداختن به این موضوع پس از 33 سال مهم و درس
آموز است.
سرهنگ خسرو جهانی می گوید: روز هشتم یا نهم جنگ بود که
بنیصدر به منطقه آمد. نزدیک رفتم و گفتم ما از دانشگاه افسری آمدهایم و
اسلحه ما تنها «ژ-3»، تیربار و «آر.پی. چی» است. در حالی که هواپیماهای
جنگی و بالگردهای دشمن با خیال راحت در فضای کشورمان جولان میدهند و
توپخانه دشمن هم منطقه را زیر آتش گرفته است. باید مدیریت کرد. ما تنها
با «لشکر 92» نمیتوانیم بر دشمن پیروز شویم.
وی
می گوید: بنیصدر که انتظار نداشت چنین حرفهایی بشنود، گفت: از من چه
میخواهید؟ گفتم: توپ، تانک و هواپیما. به حالتی مسخره دستانش را از
جیبهای شلوارش بیرون آورد و گفت: من از تهران برای شما توپ و تانک و
هواپیما نیاوردهام؛ باشد برای بعد. ناراحت شدم و آهسته گفتم: جنگ مدیریت
میخواهد.
خسرو جهانی می گوید: بنیصدر که از این جمله من ناراحت
شده بود با پشت دستش یک سیلی به من زد. گمان میکنم نخستین نظامیای باشم
که از بنیصدر سیلی خورده است. بنیصدر اعتقادی به دفاع نداشت. همانجا
گفت: من نمیدانم شما اینجا چه میخواهید؟ خرمشهر، آبادان، دزفول و اندیشمک
برباد رفتهاند و کسانی که در اینجا مقاومت میکنند خودکشی میکنند.
عقلشان خراب است. شما اگر میخواهید دفاع کنید به ارتفاعات زاگرس بروید و
از لرستان شروع کنید. دیدیم بنیصدر خواستههای صدام را میگوید که گفته
بود سه روزه خوزستان را میگیرم و یک هفته بعد در تهران با خبرنگاران
مصاحبه میکنم.
مقام معظم رهبری که آن زمان در آنجا حضور داشتند
خطاب به بنیصدر گفتند که ما در همین خطه خواهیم ماند و از خوزستان دفاع
خواهیم کرد و کاری به نتیجهاش نداریم چون با خداست و تلاش میکنیم خوزستان
عزیز را نجات بدهیم.
سرهنگ علی قمری( نویسنده کتاب نخلهای سوخته)
هم که شاهد ماجرا بود با شنیدن سخنان امیدوارکننده حضرت آیتالله
خامنهای(مدظلهالعالی) دست ایشان را بوسید. بنیصدر هم با دیدن این صحنه
با ناراحتی از منطقه خارج شد.
شرح 34 روز مقاومت را می توانید در کتاب نخل های سوخته بخوانید.
کتاب
باغ سوخته روایت دیگری ست از سال های دفاع مقدس ، روایتی به قلم سرهنگ
علیرضا پوربزرگ وافی که خاطرات سرهنگ جانباز علی قمری را به رشته تحریر
دراورده است.
این کتاب با خاطراتی بسیار جالب از قبل از پیروزی
انقلاب شروع می شود و بعد وارد جنگ تحمیلی می شود و خاطراتی را بیان می
کند از ایثار و شهامت و شهادت رزمندگان نیروی زمینی ارتش که حقیقتا در مورد
نقش نیروی زمینی ارتش خیلی کم سخن گفته شده است.
کتاب "باغ سوخته"، حاصل 60 ساعت مصاحبه با سرهنگ علی قمری است.
علی
قمری، از فرماندهانی است که 45 روز در خرمشهر جنگیده و در تمام لحظات سقوط
و بازپسگیری آن حضور داشته است. او در همان روزهای ابتدایی جنگ تحمیلی
توسط نیروهای متجاوز بعثی به اسارت در آمد و هنگام انتقالش به اردوگاه در
فاصله پاسگاههای خین و حدود، از دست دشمن گریخت.
در این اثر، به
خاطرات علی قمری، از زمان ورود وی به ارتش تا سالهای پس از جنگ تحمیلی،
پرداخته شده است. همچنین در 8 فصل کتاب "باغ سوخته"، خاطراتی از روزهای قبل
از انقلاب و برخی ابهامات و عوامل ضعف در دفاع از خرمشهر در روزهای آغازین
جنگ تحمیلی بیان شدهاند.