آسیبشناسی فرقههای نوظهور (3)
گروه فرق ضاله «تیتر یک»/بیانات آیت الله مصباح یزدی
موضوع دیگر این است که آیا عرفان، به معنایی که اینها میگویند، میتواند جای دین را بگیرد یا خیر؟ گاهی حتی در دانشگاههای ما برخی اساتید مطرح میکنند که عرفان یک چیز عامی است و به دین ربطی ندارد و در همه ادیان وجود دارد و کسانی میتوانند راه عرفان را بپیمایند؛ حتی اگر به دستورهای دین هم عمل نکنند، ولی به نتایج آن میرسند و راه مستقلی است. این اشتباهی است که از راه خلط بین عرفان شیطانی با عرفان الهی به وجود آمده است. چنین چیزی درست نیست؛ دین برنامه زندگی برای انسان است تا از طریق آن به هدفی که خدا او را برای آن آفریده است برسد؛ مانند این که مهندسی ماشینی را اختراع کرده است و همراه آن کاتولوگی را قرار داده است که نشان میدهد چگونه باید از این ماشین استفاده کنیم؛ اگر این جور از این ماشین استفاده کنید، میتوانید بهترین فایده را از این ماشین ببرید. اگر کسانی بر اساس آن عمل نکنند و ماشین را دست کاری کنند، ماشین زود خراب میشود و از بین میرود. دین نیز برنامهای است که خدا برای استفاده درست از روح و بدنمان به ما داده است. خدا میگوید اگر میخواهید از این وجودتان استفاده کنید و به آن هدفی که من شما را برای آن آفریدم برسید، باید این برنامه را اجرا کنید؛ صبح که بلند میشوید پیش از آفتاب باید دو رکعت نماز بخوانید؛ اگر تمام شبانه روز ورزش یوگا انجام دهید، جای آن دو رکعت نماز را نمیگیرد. باید این چند دقیقه بلند شوید، وضو بگیرید، و دو رکعت نماز بخوانید؛ ماه رمضان باید سی روز روزه بگیرید؛ آنهم از فلان ساعت تا فلان ساعت و از این چیزها امساک کنید. اگر جای این سی روز تمام سال را امساک کنید و مانند مرتاضان هندی روزی یک دانه بادام بخورید، جای آن روزه ماه رمضان را نمیگیرد. کسی که شما را آفریده است، میگوید آن چیزی که من ساختم، این جور باید از آن استفاده کرد. حال اگر بگوییم دلمان میخواهد به شکل دیگری عمل کنیم، ممکن است به هر بدبختیای منتهی شود. بنابراین، دین برنامه زندگی انسان است که خدایی که او را آفریده است، گفته اینگونه باید رفتار کنی تا به آن نتیجهای که من در نظر دارم و کمال و سعادت ابدی تو در آن است، نائل شوی. 124 هزار پیغمبر هم فرستاده است تا این راه را برای ما تبیین کنند؛ ائمه معصومین علیهمالسلام را هم فرستاده است برای اینکه تفسیر کنند، توضیح بدهند و فداکاری هم بکنند تا مردم باور کنند اینها غیر از خیر ما چیزی نمیخواهند؛ دین به این معناست.
عرفان هندی ، ورزش روحی
اما آن چیزی که این آقایان اسمش را عرفان میگذارند، یک حرکت و ورزش روحی است و هیچ دلیلی ندارد که انسان را به آن کمال برساند. این شبیه این میماند که حداکثر سرعت ماشینی صد کیلومتر باشد و کسی ماشین را دست کاری کند تا با سرعت پانصد کیلومتر برود؛ طبیعی است که بعد از مدتی از کار میافتد و باید آن را به اوراقچی داد. میتوان از چنین حرکتی سوء استفاده کرد و به جای سرعت 100 یا200 کیلومتر، کاری کرد که با سرعت 500 کیلومتر هم راه برود؛ اما این ماشین برای این سرعت ساخته نشده است؛ اگر سوء استفاده یا زیادهروی کردید، به هدفی که برای آن ساخته شده است، نمیرسد و بین راه میماند. اگر کسانی گفتند به جای روزه ماه رمضان که سی روز است، شما صد روز روزه بگیرید و خیلی هم کمتر از غذاها استفاده کنید ـ البته مرتاضین هند همین کارها را میکنند و به نتایجی هم میرسند و اطلاعات و قدرتهای روحیای هم پیدا میکنند ـ عیناً مانند این است که از ماشینی که باید پنجاه سال کار کند، ده روز استفاده کنند؛ چون عمر دنیا نسبت به آخرت از یک چشم به هم زدن در یک عمر هزار ساله کمتر است؛ آن بینهایت است و این هفتاد، هشتاد و یا صد سال است. چه بسا شما در این مدت از آن استفادهای ببرید؛ اما عمر ابدیتان را خراب میکنید. این امور انجام شدنی است و نمیگوییم دروغ است؛ واقعاً میشود از این ماشین اینگونه هم استفاده کرد؛ اما موقت است؛ استفاده محدودی از آن میکنید و بعد هم نابود میشود و دیگر استفادهای از آن نمیشود. به آنها گفته میشود: « أَذْهَبْتُمْ طَیِّبَاتِکُمْ فِی حَیَاتِکُمُ الدُّنْیَا وَ اسْتَمْتَعْتُم بِهَا ؛ زحمتی کشیدید و مزدش را هم در دنیا گرفتید.» (1)؛ آن داستان را همه شما شنیدهاید که روزی امام صادق صلواتاللهعلیه وارد مسجدی شدند و دیدند جمعیتی دور یک نفر جمع شدهاند. پرسیدند چه خبر است؟ گفتند انسان عجیبی است و کارهای خیلی فوق العادهای انجام میدهد و مردم او را تماشا میکنند. حضرت رفتند جلو تا ببینند او چه کار میکند. هر کسی هر چه در دستش میگرفت و به آن شخص نشان میداد، میگفت در دستش چیست. حضرت دستشان را بستند و جلو آوردند و گفتند: در دست من چیست. او فکری کرد و در صورت حضرت نگاه کرد. دوباره نگاه کرد. امام پرسیدند: چرا نمیگویی؟ نمیدانی؟ گفت میدانم؛ تعجب میکنم که شما چگونه به این دسترسی پیدا کردهاید؟ گفتند: چه میبینی؟ گفت آنچه در عالم بوده است، همه چیز سرجای خودش است. در جزیرهای پرندهای یک جفت تخم گذاشته بود که یکی از آنها نیست. حتماً در دست شما همان تخم پرنده است و من تعجب میکنم شما با آن جزیره چه ارتباطی داشتید و چگونه توانستید آن تخم را از آنجا بردارید. حضرت دستشان را باز کردند و مردم دیدند درست است. بعد حضرت به او فرمودند: چه کار کردی که این قدرت را پیدا کردی؟ گفت: بنا گذاشتم آنچه دلم میخواهد، مخالفت کنم و من هر چه دلم خواست، مخالفت کردم. امام فرمودند: دلت میخواهد مسلمان شوی؟ گفت: نه. فرمودند: بنا شد هر چه دلت نمیخواهد عمل کنی. آن شخص محکوم شد و بالاخره اسلام را به او عرضه کردند و مسلمان شد. بعد که مسلمان شد، دیگر نتوانست آن کارهای عجیب را انجام دهد. گفت: عجب کاری کردیم! آمدیم دین حقی را پذیرفتیم و خداپرست شدیم، آنچه را هم که داشتیم، از دست دادیم. حضرت فرمودند: بله، تا به حال، مزد زحمتهایی را که کشیده بودی خدا در همین دنیا میداد، از این به بعد هر چه زحمت بکشی، برای آخرتت ذخیره میشود و نتیجه ابدی خواهد داشت. آیا به این راضی هستی؟ گفت: اگر اینگونه است، راضی هستم. (2) منظور این است که خدای متعال در انسان چنان استعدادی قرار داده است که میتواند ورزشی کند و نتایجی هم از آن بگیرد؛ اما خدا انسان را نیافریده است که فقط بگوید در دست تو چیست.
کار برای رضای خدا
خدا ما را برای چه آفریده است؟ ما را آفریده است که به مقام خلافت الهی برسیم؛ مقامی که اسمش قرب خداست؛ اسمش جوار خداست. اینکه میگوییم فلانی به جوار الهی نایل شد، شاید به معنایش توجه نداریم؛ جوار یعنی همسایگی، و جار یعنی همسایه؛ خداوند آدمی را آفریده است که همسایه خدا شود. اگر از راه دین درست پیروی کرد، به آن جایگاه میرسد؛ اما اگر به راه دین نرفت، هر زحمتی بکشد، خدا مزدش را ضایع نمیکند و در همین دنیا مزدش را میدهد، اما دیگر در آخرت خبری از پاداش نیست؛ وقتی آنجا بگوید پس پاداش کار خوب من چه شد؟ میگویند این کار خوب را برای چه انجام دادی؟ این مضمون روایت است که کسانی در قیامت میگویند خدایا ما چقدر کارهای خوب کردیم، پس چرا اینجا دستمان خالی است؟ جواب داده میشود شما این کار را کردید که اسمتان را مردم ببرند، از شما تعریف کنند و به شما احترام بگذارند؛ آنها هم احترام گذاشتند؛ دیگر چه میخواهید؟ آن کاری که برای خدا انجام دادید کدام بود؟ آنچه را برای او کردید، آنجا مزدش را میگیرید؛ آنچه را برای دلتان انجام دادید، دلتان راضی شد و اگر هم برای مردم آن کار را کردید، مردم هم احترامتان کردند. فرض کنید مانند اشخاص روحانی دستتان را هم بوسیدند، آنگاه چه میگویید؟ برای شما شعار هم بدهند؛ یار امام خوش آمد، دیگر چه میگویید؟ اگر کارهایتان را برای اینها میخواستید، اینها انجام شد؛ اما کی برای خدا کار کردید؟ اگر جایی فحشتان دادند، اما خدا راضی بود، حاضر بودید فحش را بخرید تا خدا راضی باشد؟ آنوقت معلوم میشود برای خدا کار کردید یا خیر؛ ولی تا زمانی که مردم به شما احترام میگذارند و به شما پول میدهند و شما هم مزدتان را میگیرید، دنبال چه میگردید؟ به هرحال، خداوند چنین ظرفیتی را در انسان قرار داده است.
ادامه دارد...
پی نوشت ها :
(1) سوره احقاف ، آیه 20
(2) احتجاج طبرسی ، بخش احتجاجات امام صادق علیه السلام