یک گزارش خواندنی از
نوروز علی ، دامادی که دهل عروسی خود را در نوروز 65 سال پیش نواخت
نوروز علی عروسش را در نوروز 65 سال پیش به خانه بخت برد ، و از خوشحالی وصال با دختر مورد علاقه ، دهل عروسی اش را با دستان خود نواخت.
گروه استانی «تیتریک» ؛ آتشگاه ، یکی از روستاهای استان البرز است ، روستایی که آب و هوایی دلنشین دارد و می گویند ، درختان میوۀ گیلاس ، گردو
، توت سفید به همراه داروهای گیاهی کوههای پیرامونش پرآوازه است .
مردمان خوبی نیز دارد ، از همانها که قلبهای مهربان و ذاتی بی ریا دارند و سادگی صحبتهایشان یادآور منش باصفای تمام روستاییان کشور است.
مردمان خوبی نیز دارد ، از همانها که قلبهای مهربان و ذاتی بی ریا دارند و سادگی صحبتهایشان یادآور منش باصفای تمام روستاییان کشور است.
شاد هستند و بذله گو ، رد پای عمر بر زندگی هایشان ، خطی از تجربه های تلخ و شیرین بر جای گذاشته است و هرکدام ساعتها حرف برای گفتن و خاطره برای تعریف نمودن دارند.
از آنها میخواهم در مورد سنتهای فراموش شده نوروز بگویند و خاطرات نوستالوژیکی را زیرو رو کنند که نسلهای جدید خوابش را هم در زندگی های ماشینی امروز ندیده اند.
این سه پیرمرد روستایی با نشاط که از دوران کودکی دوست و همسایه بوده اند ، در توصیف رسوم قدیمی ، از چاووش خوانی نوروزی با موضوع فرارسیدن بهار طبیعت گرفته تا رسیدگی به بیماران ، مستمندان و یتیمان روستا ، خانه تکانی و دیدو بازدید های دسته جمعی ، خوراکی های دست ساز زنان روستا مانند نانهای درست شده با شیر و شیره انگور ، مغز نمودن بادام و گردو و تهیه خشکبار از انواع میوه ها برای پذیرایی از مهمانان نوروزی ، از هم پیشی گرفته و در یادآوری خاطرات به هم کمک میکنند.
صحبتهایشان گل انداخته بود که خاله مریم نیز به جمع ما اضافه می شود و از عروسی ها و پیشکش نمودن هدایا به عروس ها در عید نوروز روستا سخن به میان می آورد.
وی میگوید : خوانچه های ارسال شده هدیه ، شامل کله قند ، پارچه ، تکه ای طلا ، شیرینی ، آجیل و میوه بود که توسط نماینده ای از خانواده داماد به خانه عروس فرستاده میشد.
نوروزعلی که از نامش اینگونه بر می آید که متولد نوروز باشد در حال حاضر 78 سال دارد و عروسی اش 56 سال پیش در نوروز برگزار شده است .
وی آن زمان 18 سال بیشتر نداشته و از 15 سالگی دلباخته دختر نوجوان روستایی میشود و برای رسیدن به او تلاشهای زیادی انجام میدهد.
نام دختر فاطمه بوده و خلاصه اینکه نوروز علی در شب عروسی اش از خوشحالی وصال با دختر مورد علاقه ، دهل عروسی را با دستان خود می زند.
وی سالهای سال با عشق و خوشی و قناعت زندگی کرده و فرزندان متعددی را به ثمر می رساند که دو تن از آنان به دست حوادث روزگار به دیار باقی می شتابند و نوروز علی از این مسئله با درد و رنج بسیار یاد میکند.
وی امروز فاطمه را نیز در کنار خود ندارد و میگوید ، بخت ، بخت اول ، هیچکس جای فاطمه را برایش نخواهد گرفت .
مدام هم با عصایش اشاره میکند و میگوید بنویس ، جوانان امروز اینقدر ، مشکلات اقتصادی و گرفتاری های مالی را بهانه ای برای بی وفایی و بی مسئولیتی قرار ندهند و قدر عشق و زندگی و سلامتی خود را بدانند.
این سه پیرمرد مهربان روستا از کودکی در کنار هم بوده و غم یکدیگر را خورده اند ، آرزو میکنند تا آخرین لحظه زندگی نیز در کنار هم باشند.
خاله مریم هم از ما دعوت میکند تا عید که شد ، مهمان خانه اش شویم و قاق های دستپخت بی نظیرش را امتحان کنیم.
نوروز علی هم میگوید ، گردوهای باغش اندازه نارنگی است و اگر دفعه بعد به روستا آمدیم حتمأ کیسه ای از آن به ما خواهد داد تا به خانه ببریم.
وقت رفتن که شد ، دوست و همسایه و ی از ما میپرسد : راستی شما نمیدانید که برای گرفتن سبد کالا باید به کجا بروم ؟؟ کارتش را هم دارم ولی نمیدانم باید به کجا مراجعه کنم.
آدرس و نحوه مراجعه را یادش می دهیم ولی تصور ایستادن این پیرمرد مهربان نازنین در صفهای طولانی و پر جنجال سبد کالا ، خاطرمان را آزرده می کند.
آرزومند سلامتی و سربلندی تمامی هموطنان عزیز در آستانه سال نو هستیم
خبرهای مرتبط
ارسال نظر
اخبار برگزیده