یادداشت/
عصر گفتگوی تمدن ها در “خسته نباشید”!
فیلم “خسته نباشید” به تهیه کنندگی حوزه هنری ورضامیرکریمی می خواهد این را بگوید که ماریا وامثال ماریا که جوانی،استعداد ،انرژی که سرمایه هر انسانی است را در خارج صرف کردند و حالا خسته به ایران و وطنشان پناه آورده اند باید آنان را با آغوش باز بپذیرید.
نام فیلم :خسته نباشید
کارگردان : محسن قرایی
بازیگران : غوغا بیات جلال فاطمی ؛حسام محمودی؛ رویا افشار؛ فرزاد باقری
قالب فیلم : کمدی ،اجتماعی ، سیاسی
تهیه کننده : حوزه هنری ، رضا میر کریمی
خلاصه فیلم : ماریا زن ایرانی الاصلی است که از۵ سالگی خارج از کشور زندگی می کند او فرزندش ماریو را در حادثه ای درآفریقا از دست داده و دچار بحران شدید روحی شده وبا اصرارهمسر خارجیش (رومن) به ایران و به شهر کرمان زادگاهش
می آید.همسرش احساس می کند دیدن وطن و زادگاه باعث آرامش روحی ماریا می شود، ماریا به دلیل دور بودن از ایران هیچ حس خاصی به وطنش ندارد و از اینکه به ایران آمده ناراحت است. رومن که زمین شناس و ماجراجو می باشد فرصت را غنیمت
می شمارد وتصمیم می گیرد که به کمک دو جوان ایرانی (مرتضی پیش خدمت هتل و مسلط به زبان انگلیسی است ) و (حسین پسر عموی مرتضی ) به دیدن کلوت(منطقه طبیعی و گرم و زیبا ) در اطراف کرمان بروند که ماریا هم با اصرار،با آنها همراه می شود در مسیر رفتن به کلوت ماشین حسین خراب می شود و مرتضی برای درست کردن ماشین از گروه جدا شده وبا پلیسی که در آن منطقه در حال گشت زنی است آشنا می شود (پلیس نماد حکومت ) او از حوزه استحفاظی اش با اقتدار اغراق آمیز حرف میزند ونسبت به آمد وشد در حوزه کاریش حساس است به خصوص به خارجی ها (هراس از خارجی ها) وگویا او عادت دارد به این نگرانی ها!
زمانی ماشین درست می شود که غروب شده وامکان رفتن به کلوت نیست انها تصمیم میگیرند به خانه خاله حسین (خاله حکیمه)که در روستای در همان نزدیکی است بروند. اوزنی روستایی و مهربان و مهمان نوازاست با روی گشاده از مهمان ها پذیرایی می کند (صفت پسندیده ما ایرانی ها )ماریا زمانی که با خاله روبه رو می شود که خاله حکیمه با مرگ فرزندش کنار آمده و بعد مرگ فرزندش حسن قالی می بافد (فرش نماد هویت ملی )ودر حال حاضر به ارامش رسیده ماریا کم کم به این درک می رسد که باید در زندگی اش بعد مرگ ماریو تجدید نظر کند (کارگردان دو زن ایرانی بزرگ شده در دو فرهنگ متفاوت را به تصویر می کشد مقایسه دو مادری که فرزندشان را از دست داده اند و داغدار هستند واینکه در اصل فرقی نیست بین کشته شدن در راه هیجان وماجراجویی (ماریو) وشهید شدن در راه ارزشها (حسن ) زیر زمین همه چیز مثل هم است همه می روند زیر خاک (قبر) در قبر هم ،همه مثل هم هستند !!
فیلم "خسته نباشید” اولین فیلم محسن قرایی است که درباره ارتباط آدم هایی است که زبان یکدیگر را نمی فهمند .
درابتدای سفرماریا فکرمی کند مرتضی وحسین ازاشرار القاعده اند (البته حق دارند بااخباری که ازایران به جهان مخابره می شود که ایرانی ها تروریسم اند چون دنبا ل بمب اتم هستند موج ایران هراسی در جهان وجود دارد) واین مسئله آنجایی بالا می گیرد که حسین از شنیدن لفظ القاعده عصبانی شده با ماریا درگیری لفظی پیدا می کند وبا پا درمیانی رومن ومرتضی قائله ختم می شود واودر طی مسیر می فهمد هیچ ارتباطی بین ایرانیان و القاعده نیست .
زمانی که ماشین خراب می شود و مرتضی به دنبال تعمیرکار می رود بین رومن وماریا جر وبحثی می شود ورومن ناراحت از ماریا به دل کویر می زند وبا مغنی پیری آشنا می شود که در حال کندن چاه در کویر است او تصمیم می گیرد با مغنی خوش زبان به دل زمین بزند به ریشه ، اصالت به تمدنی که در زیر خاکها مدفون شده وحال یک خارجی با شوقی وصف ناپذیر به ریشه و اصالت ما وارد می شود وبا آنکه نه او زبان مغنی را می فهمد ونه مغنی زبان او را اما باهم حرف می زنند واز همراهی هم لذت می برند (همدلی بهتراز هم زبانی ست ،اینکه گفتگوی تمدن ها بهتر و ما نیازی به مذاکره نداریم چون با وجود منابع طبیعی نیازی به انرژی های دیگر نیست حرفی که چند بار رومن به ماریا می زند )
خاله حکیمه زنی فداکار، مهربان و البته مهمان نواز زمانی که با پلیس روبه رو می شود که پیگیر آمدن چند خارجی به روستا به در خانه او می آید بالحنی تلخ وتنفرانگیز با او حرف می زند خاله حکیمه که دراین فیلم نماد باور وعقیده ایرانی است از حکومت وتفکر خارجی هراسی اش خسته شده است او می خواهد همه راحت به روستای او، شهر او وکشورش رفت آمد کنند مرزی نباشد ، نگهبانی نباشد این همه حساسیت ، هیاهو، پرسو جو لازم نیست .چرا حصاری دور خودمان درست کردیم ؟ چرا احساس می کنیم همه دنیا با ما دشمن اند آیا جنگ برای ما کافی نبود؟ جوانان ما را به کشتن دادید حالا چه از جان ما می خواهید باید جازه دهید زندگی کنیم..
فیلم زن را با۳تفکر وعقیده نشان می دهد ، ماریای خسته و دلمرده که به آخر خط رسیده اما با آمدنش به ایران و رفتارهای منطقی و قابل تحسین همسرش به این نتیجه می رسد که رومن درست می گوید باید خود رابه جریان زندگی سپرد و تسلیم قسمت شد (جبر ) ودر آخر مثل او می شود رها وتصمیم می گیرد به دختر خاله اش فریبا موسوی ( که خود داستانی دارد )تماس بگیرد ، خاله حکیمه در حالی که نازاست اما می تواند تربیت کند ، انسان سازی کند و در آخر معلم مدرسه جوان ، مقتدر، محکم وپافشار روی حرف و عقیده چون اعتقاد دارد حق با اوست برخوردش با راننده مینی بوس واینکه زنان ایرانی علی رغم جسارت و استعداد خسته اند و هر کدام دردی دارند که در سکوت ونجابت ایرانی شان با آن کنار می آیند اگر پلیس بگذارد ماریا در ایران راحت زندگی کند و اینکه اینکه پلیس جایی که باید باشد نیست و جایی که نباید باشد هست..
فیلم "خسته نباشید” به تهیه کنندگی حوزه هنری ورضامیرکریمی می خواهد این را بگوید که ماریا وامثال ماریا که جوانی،استعداد ،انرژی که سرمایه هر انسانی است را در خارج صرف کردند و حالا خسته به ایران و وطنشان پناه آورده اند باید آنان را با آغوش باز بپذیرید دوران جنگ تمام شده دوران دشمنی با خارجی ها تمام شده است وما القاعده نیستیم سرزمین ما اگر پلیس بگذارد امن است وعصر، عصرگفتگوی تمدن هاست زمانی که خاله حکیمه به حسین می گوید تو هیچ وقت نمی توانی جای برادرت را بگیری و اینکه اگرتو نباشی من چکار کنم یعنی اینکه از حسن ها بگذرید عادت کنید که آنها را فراموش کنید ما آنها را از دست دادیم ماریا را دریابیم او خسته آمده است .
در آخر ۱نکته قابل تامل است :
در کل فیلم، ما هیچ تصویری از ایران امروز که در حال پیشرفت و ترقی ست را نمی بینیم ودر آخر فیلم آنچه که می بینیم مرتضی و حسین (نماینده نسل جوان ایران و امیدوار به آینده شاید فرجی شود ) رومن (خارجی ) ماریا ( باور وعقیده ای که باید ازاو حمایت کرد ) فرش(نمادهویت اصیل ایرانی ) و کلوت(نشان از طبیعت اصیل ایرانی که توسط ۱خارجی به ما معرفی شد ) ودیگر هیچ….
منبع: هادیان البرز
ارسال نظر
اخبار برگزیده