سواد آموز کرجی که با مچ هایش می نویسد!
گروه استانی «تیتر یک»؛ روز نهضت سوادآموزی بهانه ای شد تا سراغ سوادآموز کرجی برویم و در گفتگویی از مشکلات و شرایط کنونی اش برای تحصیل آگاه شویم که در ادامه می خوانید.
خودتان را برای ما معرفی کنید:
صغری محمد یار، متولد سال ۵۸ و اصالتا زنجانی هستم و از سال ۷۹ در ماهدشت کرج ساکن شدم.
از مشکلی که برای شما پیش آمد بگوئید:
من در سن یک سالگی به علت سوختگی شدید دست ها را از ناحیه مچ و پاهایم را از دست دادم.
چه چیزی باعث دور ماندن شما از تحصیل شد:
ما در روستای کهلار زنجان و در شهرستان خدابنده و در منطقه محروم زندگی می کردیم. من تا ۱۵ سالگی به دلیل مشکلی که داشتم روز دو زانو راه می رفتم. نه اسمی از بهزیستی شنیده بودم و نه اینکه می دانستم روزی بشود بر روی دو پا راه رفت!!
زانو هایم مشکل چسپندگی شدید داشتند اما در سال ۱۳۷۳ توسط یکی از آشناهای پدرم و بعد از چند عمل توانستم راه بروم. بسیار دوست داشتم مدرسه بروم اما از دیگران خجالت می کشیدم.
چه چیزی باعث شد به درس خواندن رو بیاورید:
همیشه در فکر تحصیل بودم و هر وقت اسم نهضت را می شنیدم برای ادامه تحصیل مصمم تر می شدم اما بواسطه مشکلی که داشتم هیچوقت نتوانستم با خودم کنار بیایم. تا اینکه سال گذشته مصمم شدم و در مدرسه صداقت در ماهدشت (ناحیه ۳ کرج) ثبت نام کردم.
با مشکلاتی که دارید چطور می نویسید و درس می خوانید:
برای درس خواندن با توجه به اینکه دست هایم را از مچ از دست داده ام مداد را با مچ هایم می گیرم و می نویسم. نقاشی می کشم . خانواده ام در درس خواندن به من کمک می کنند. با این وضعیت سال گذشته توانستم اول، دوم و سوم ابتدایی را همزمان با معدل ۱۹/۱۸ با موفقیت پشت سر بگذارم
توانستم خواندن و نوشتن را یاد بگیرم و با مچ های خود که مطمئنم نگاه خدا در آن بود بنویسم و نقاشی های زیبا بکشم که از نظر دیگران شگفت انگیز است
نگاه همکلاسی یا دیگران به شما چگونه است:
من از یک سالگی با این مشکل مواجه ام و سختی ها و مشکلات را پشت سر گذاشته ام و دیگر به این نکته واقف شدم که به دیگران و افکار آنها نگاه نکنم و به نگاه های دیگران بی اعتنا باشم و فقط تواناییهای خود را در نظر داشته باشم.
تا کجا می خواهید ادامه دهید:
تا هر کجا که بتوانم و در صورتی که اداره نهضت از من حمایت کند بواسطه اینکه به درس خواند علاقه دارم ادامه می دهم.
اگر شرایط شما عادی بود چه آینده ای برای خود متصور می شدید:
خب مسلما در آن شرایط وضعیت بهتری داشتم. می توانستم بدون دوری از درس به اهدافم برسم و به طبع آینده شغلی خوبی داشتم.
برنامه شما با این وضعیت برای آینده چیست:
به نقاشی و خیاطی علاقه وافری دارم و دوست دارم در آینده این دو مهارت را در سطح دانشگاهی و به صورت حرفه ای ادامه دهم.
مشکل خاصی هم دارید:
بله من سال گذشته توانستم همزمان پایه اول, دوم و سوم ابتدایی را با موفقیت و بهترین نمره ها پشت سر بگذارم اما امسال از طرف مدرسه اسم من برای اداره به عنوان سواد آموز پایه چهارم رد نشده! با وجودی که من سوادآموز همان مدرسه ام. قصد دارم امسال پایه چهارم، پنجم و ششم ابتدایی را هم همزمان بخوانم اما اگر اسم من به اداره نهضت استان رد نشود من نمی توانم در امتحانات شرکت کنم و درس خواندنم به سال آینده موکول می شود در حالیکه من کتاب خریده ام و برنامه ریزی کردم. چون مشکل از طرف مدرسه بوده خواستارم سریع برطرف شود تا من به امتحانات برسم و از درس خواندن عقب نمانم.
و صحبت پایانی شما: چقدربه آینده امیدوارید:
هیچ موقع ناامید نمی شوم و در زندگی با امید به خدا تا کنون مهارتهایی کسب کرده ام و به وضعیت فعلی رسیده م و با کمک خدا و حمایت خانواده ام امیدوارم به خواسته های ذهنم در اینده برسم.
در پایان لازم به ذکر است این سواد آموز تمایلی برای انتشار عکس خود به دلیل شرایطش نداشت و رفع مشکلش را بر انتشار عکسش ترجیح داد.