گفتاری تازه از استاد حکمت الله ملاصالحی
تأملی در سبک زندگی امروز ما !!
سبک زندگی در هر جامعهای پیوندی تنگاتنگ با منش فرهنگی و زیباییشناختی مردمان آن جامعه در طول تاریخ خود دارد؛ به همین خاطر شاید بتوان گفت به تعداد ملتها و جامعههای گوناگون در سیر تاریخ، سبک و منش زندگی وجود داشته است.
گروه جامعه «تیتر یک»؛ سبک زندگی در هر جامعهای پیوندی تنگاتنگ با منش فرهنگی و زیباییشناختی مردمان آن جامعه در طول تاریخ خود دارد؛ به همین خاطر شاید بتوان گفت به تعداد ملتها و جامعههای گوناگون در سیر تاریخ، سبک و منش زندگی وجود داشته است. ما ایرانیان نیز مانند هر مردم دیگری در این کرهخاکی سبک زندگی ویژهای داشتهایم که در نحوه رفتار، ارتباطات، نشست و برخاستها، لباس پوشیدن، معماری و …ما نمود داشته است.
با اینحال از زمانی که چندان هم دور نیست، این سبک خاص زندگی که بر شالوده فرهنگ ایرانی – اسلامی بنیان گرفته بود، بهتدریج شروع به افول کرد و اینک در روزگار ما به گفته پژوهشگران حوزههای مختلف جز پارههایی از آن باقی نمانده است. با نگاهی به معماری شهرهای ما و همچنین شیوههای زیست زندگی روزانه میتوان این گسستگی و آشفتگی و در مواردی بیهویتی را دید. با این حال هنوز دیرنشده و همچنان میتوان با آسیبشناسی سبک زندگی معاصر خودمان و بازشناسی منش و فرهنگ ایرانی – اسلامی بر این بحران تا حدی فائق آمد. درمطلب زیر با نگاهی فلسفی و تاریخی تلاش شده که در این موضوع کندوکاو شود .
از بودن تا چگونه بودن و از زیستن تا فرهنگ و منش زندگی به مفهوم انسانی آن تفاوت از زمین تا به ثریاست. در«بودن» همه ما بر خوان ضیافت هستی و هستومندی زیرسقف یک میراث مشترک گردآمدهایم و هر یک سهم خود را برگرفته و بهره خود را بردهایم. بهره وجودی هر موجود یا هستندهای را نیز به عیار و اعتبار نحوه بودنش درجهان میتوان محک زد و دربارهاش داوری کرد. انسان بودن آدمی نیز در نحوه بودن و فرهنگ و منش چگونه زیستن او در جهان افق گشوده و چهره نموده و جامه تحقق بر تن پوشیده است. البته بودنی نه از جنس نحوه بودن در جغرافیای طبیعی و سپهر طبیعت و بشر طبیعی آنگونه که رمانتیستهای آرمانگرای سدههای ۱۸ و ۱۹ پس از بهپا خاستن توفان انقلاب علمی و صنعتی در اروپا مشتاقانه بازگشت ناممکن و ناکام به آن را در سر داشتند. در جغرافیای طبیعی و سپهر طبیعت همه چیز به میزان زیاد پیشاپیش طراحی شده است. این طراحیهای از پیش مهیا شده در جغرافیای گیاهی و رفتار گیاهان بسیار مشهودتر از جغرافیای گونههای جانوری بوده و در اقلیم و عالم بشری سر از افق دیگری برکشیده است. در این جغرافیای پرچین و شکن و هزار توی عالم انسانی است که برای نخستینبار با نحوه بودنی از جنس دیگر و منش زیستنی از تباری دیگر مواجه میشویم؛ جغرافیا و سپهر اقلیم و عالمی که اصطلاحا” آن را جغرافیای تاریخی و فرهنگی و انسانی اطلاق کرده و میشناسیم.
در سنتهای معنوی گذشته این نحوه بودن و جغرافیای پرچین و شکن عالم انسانی هم آیینی تجربه میشد و هم متعالی و مقدس زیسته و فهمیده و تعریف میشد و هم آنکه در بستر مراودت و معاشرت و پیوند و پیوستگی همدلانه با جغرافیای طبیعی و سپهر طبیعت بهطور اخص و دیگر مراتب هستی بهطریق اولی حرکت میکرد و ره میسپرد. در سنتهای معنوی و تجربههای دینیای که از سرچشمهها و آبشخور یک میراث مشترک بهره و قوت میگرفتهاند؛ انسان فراخوانده شده تا با بهره گرفتن از استعدادها و امکانات و ظرفیتها و توانمایههای وجودی خویش آنگونه که برازنده کرامت انسانی اوست، نحوه بودن و شیوه زیستن و زیستگاه عالم انسانی خویش را پیافکنده و بنیاد نهد. این طرحاندازی و بنیادپذیری و بنبخشی و بندهشن – به تعبیر عمیق و باور دینی ایرانیان باستان - هم، بنیادی هستیشناختی داشت و هم آیینی و مقدس و رازآمیز و متعالی، زیسته و تجربه و فهمیده میشد و هم آن که روی بهسوی قبله و کعبه الوهیت داشت و سر بر آستان الوهیت میسایید.
وقتی در همین ریشههای مفهوم هلنی تبار تاریخ که از بن واژه «آرخه» یعنی سرچشمه و سرآغاز و سرمنشا و مبدا و… مشتق شدهاند، کمی تامل میکنیم ابعاد هستیشناختی و متعالی افقگشایی و افتتاح نحوه بودن و حضور تاریخی انسان در جهان هرچه بیشتر و بیشتر در برابر ما آشکار میشود. بر همین سیاق هنگامی که در ریشه واژههای مفهوم پهلوی فرهنگ که از بن واژه «فره» به معنای متعالی و الوهی سربرکشیده و مفهوم لاتینی کالچر که از ریشه واژه «کولت» یعنی آیین و کشتن و پروراندن مشتق شده با تامل بیشتر میاندیشیم متوجه و متقاعد میشویم که تا چه میزان عمیق و وثیق، تاریخ، فرهنگ، نحوه بودن و حضور تاریخی انسان در جهان چونان وجودی تاریخی شده و تاریخمند، فرهنگپذیر و فرهنگساز و فرهنگمند بنیادی متعالی، روحانی و آیینی داشته و تا چه میزان با مراتب متعالیتر وجود و امر الوهی و مقدس درتنیده شده بود.
تصادفی نیست که به هر میزان به لایهها و زیرلایههای کهنتر حیات و حضور تاریخی انسان بیشتر و بیشتر نزدیک شدهایم ریشههای فرهنگ و زندگی مردمان را در سرچشمههای تجربههای آیینی عمیقتر یافتهایم و نسبت انسان و نحوه بودن و رگ و پیوند و پیوستگی منش زیستن و فرهنگ و زندگیاش را در جهان با مراتب متعالیتر وجود و با الوهیت و امر متعال مستحکمتر و منسجمتر احساس کردهایم. واقعیت این است که اینک بر کرسی رفیع آن سنتهای معنوی و آداب و ادب و منش فرهنگ و زندگی و نحوه بودن استوار بر زمینه و شانه کیهانی از ارزشها و باورهای متعالی و تجربههای عمیق روحانی و حیات معنوی، نحوه بودن، سبک زندگی دیگری تکیه زده و انسان دیگری بر صحنه تاریخ و پرده نمایش فرهنگ و زندگی آمده و نقش میبازد؛ انسانی آتشناک و پرومتهای و آتشافروز و سرگشته و بیقرار و منقلب و مضطرب و بیمارگون و آشفته و مایوس و ناامیدوار.
جامعه معاصر ما چنان هر جامعه دیگری، حتی منزوی و تاریخ گریز و تاریخ ستیزترین جامعهها و فرهنگهای بومی روزگار ما، از توفان نفسگیر و غافلگیرکننده و سیلی سیلاب و سیلان تحولاتی که طی سدههای اخیر در قاره و منطقه غربی تاریخ اتفاق افتاده مصون نبوده است. تاریخ و تجربه تاریخی ما جامعه و حیات اجتماعی ما، نحوه بودن، فرهنگ، زندگی، منش زیستن و سبک زندگی ما بهمانند دیگر جوامع معاصر ما سخت از آنچه در جامعه و جهان و جغرافیای پیرامون ما طی سدههای اخیر اتفاق افتاده تاثیر و آسیب پذیرفته است. صدای درهم شکسته شدن ستون فقرات جامعه سنتی و فرهنگ و زندگی طراحی شده و بنیاد پذیرفته بر زمینه و شانه کیهانی از ارزشها و باورهای معنوی و متعالی همهجا در همه عرصههای فرهنگ و زندگی و روان و رفتار ما و نزد طراحان و برنامهریزان و مهندسان و مدیران اقتصاد و سیاست و معیشت ما خصوصا درعرصه ذوق و زیبایی و هنر و خلاقیت و کنشهای خلاق و معماری بافتهای بیهویت و اصالت و نازیبا و ناهماهنگ و بیقواره و بیرنگ و رمق و آشوبناک شهری و روستایی به گوش میرسد. کشتی تاریخ و جامعه معاصر ما بهمانند بسیاری از جوامع دیگر روزگار ما اینک در بستر توفان و خم وخیز سیلاب تحولاتی به حرکت درآمده و ره میسپارد و از مخاطرات پیش روی خود هیچ آگاهی تاریخیای ندارد. شتاب شیطانی رخدادها و وسعت و سرعت جهانی تحولات مجال تفکر و تامل و تعقل و تدبیر را از ما ربوده است. عالم جدید بر زمینه و شانه کیهانی از ارزشها و اندیشهها و آرمانهایی از جنسی دیگر در قاره منطقه غربی تاریخ افق گشود و درکمتر از سه سده چهره تاریخ و جامعه جهانی را دگرگون کرد و همه قارهها را درنوردید. اینک زنگ خطر فروپاشی آن ارزشها و اندیشهها و آرمانهای پسا قرون وسطایی و رنسانسی همهجا و بیش از همه در خاستگاهش در گوشهای تیزگیر عمیقا احساس میشود. بوی عفن کمیتزدگی از هرسو و در همه جا به مشام میرسد. خلاقیتهای یله و بیمهار اهریمنی و آنارشیستی و آشوبناک و نازیبا و آشفته بر ذوق و ذائقه زیباشناسی ملتها به مقیاس جهانی به طرزی بیسابقه سروری میکنند.
فرهنگ، آیینه کیفیت زندگی و منش و نحوه بودن ما در جهان است؛ آیینهای که اینک چنان درهم شکسته است که هیچ تصویر شفافی از منش بودن ما در آن دیده نمیشود مگر هزار پاره و ناآشنا و موهوم. هیچ فرهنگی بدون کیهانی از ارزشها و باورها و آموزهها و منظومههای فکری و دانش و دانایی نحوه بودن نمیپاید. روش و منش زیستن و سبک و کیفیت زندگی ما در گرو کیهانی از ارزشهایی است که درفضای آن نفس میکشیم. در سنت و دیانت و معنویت و کلام و کتاب مقدس ما و همه سنتهای دیگری که با ما در یک سنت و میراث مشترک معنوی سهیم هستند زیبایی چونان یک اصل بنیادین درون منظومه اعتقادی ما زیسته و تجربه شده و نقش به غایت تعیینکننده و تاثیرگذاری در کیفیت، منش زندگی، نحوه بودن و کششها و کنشهای خلاق و ذوق هنری و ذائقه هنرمندانگی ما داشته است. در آموزههای کلام و کتاب مقدس ما پیوند و پیوستگی و همتباری میان زیبایی و نیکویی استوار و بنیادین بیان شده است. به دیگر سخن آنچه زیباست نیکو و خیر نیزهست و هرآنچه زیبا و نیکو و خیر است حق نیزهست. در قرآن شریف حسن، در معنای جامع، کمال مطلق و مرتبه یکتا و یگانگی الوهیت متعال آمده است: ولله الاسماء الحسنی فادعوه بها… (سوره اعراف، آیه ۱۷۹). تعبیر ژرف و عمیق و نغز و دلنشین حافظ را در همین رابطه ببینید: هر دو عالم یک فروغ روی اوست/ گفتمش پیدا و پنهان نیز هم
با یک نگاه دقیق و از سر تامل به سبک زندگی جامعه معاصر و به محیط و فضاهای پیرامونمان و همچنین به مدیریت، مهندسی و معماری بافتهای شهری و روستایی، میتوان پی برد که چه آسیبها و تخریبهای گستردهای به مواریث مدنی و معنوی و محیط و میراث طبیعی میهن خویش وارد آوردهایم. کافی است تا متقاعد شویم و بپذیریم و اذعان کنیم تا چه میزان میان ما و آن ارزشها و آموزهها و باورهای متعالی و فرهنگ و زندگی بنیاد پذیرفته برشانه دیانتی اصیل و معنویتی نجیب و سبک زندگی، منش و نحوه بودنی غنی و پرمایه از قناعت و مناعت و نشاط و امنیت خاطر و خلاقیتهای اهورایی، فاصله و فراق افتاده است. واقعیت این است که اسکلتی بیش از سبک زندگی ایرانی و ایرانیان برجای نمانده است. مدیران و طراحان و مهندسان اقتصاد و سیاست و معیشت و توسعه جامعه شهری میهن ما سرمشقهای خوبی برای فرهنگ و زندگی جامعه معاصر ما نبودهاند. در سبک فرهنگ و زندگی مردم ما اینک شر کمیتزدگی و سود و سودا بر کیفیت زندگی سروری میکند و خروج دجالی آن را در همه عرصههای فرهنگ و زندگی و حیات اجتماعی مردم ما از اقتصاد و معیشت تهی از عدالت و بیگانه با معنویت گرفته تا نحوه بودن و سبک زندگی آلوده و بیمهر به پاکی و پاکیزگی و بیتوجه به زیبایی و نظم و هماهنگی به طرز بیسابقهای میتوان مشاهده کرد. همه چیز در بازار مکاره سود و سودا، حتی یوسف میراث یک ملت به بهای اندک به فروش میرسد. میخواهید درجه و دامنه افول را ببینید: زیبایی و ظرافت درهم تنیده و هماهنگ مقوله زیباییشناختی جلالی و پرشکوه و قوت و اقتدار طراحی و مهندسی میدان نقشجهان اصفهان عهد صفوی را با یکی از این معماریهای امروز شهری ما مقایسه کنید تا در داوری ترازوی قابل قبول در کف گرفته باشید. فراوردههای موسیقی فلزی و گوشخراش و بیهویت و آشوبناک تهی از خلاقیتی اصیل و بیگانه با ذوق هنری و ذائقه زیباشناختی نجیب و غریبه با شعر و ادبیاتی فاخر و غنی و نیز ناآشنا و نامانوس با عواطف انسانی، چهره دیگر کشتی به گل نشسته فرهنگ و سبک زندگی آشفته و بیریشه و بیهویت جامعه معاصر ماست.
استاد حکمت الله ملاصالحی:
استاد دکتر حکمتالله ملاصالحی (متولد ۱۳۲۹ خورشیدی در شهرستان طالقان) استاد دانشگاه های تهران و آتن و نخستین پژوهشگری است که مباحث عمیق و دشوار دانش نوظهور «فلسفه باستان شناسی» را در ایران پی ریزی کرده است .از دکتر ملاصالحی هفت عنوان کتاب و نیز مقالات متعددی به زبان های فارسی، انگلیسی و یونانی در نشریات معتبر داخلی و خارجی در زمینه های متنوع فلسفه، باستان شناسی، دین پژوهی، هنرهای آیینی و مسایل دیگر به چاپ رسیده است. نام کتاب ها به این شرح است: جلوه های کهن هنر آیینی (۱۳۷۷)؛ زیبایی و هنر از منظر وحیانی اسلام (۱۳۷۸)؛ درآمدی بر معرفت شناسی باستان شناسی (۱۳۸۲)؛ جستاری در فرهنگ، پدیده موزه و باستان شناسی (۱۳۸۴)؛ انسان، فرهنگ و سنت (۱۳۸۷)؛ باستان شناسی در بوته معرفت شناختی (۱۳۸۷)؛ باستان شناسی دین: با فانوس نظر در جستجوی آیین های گمشده (۱۳۹۰). استاد از سال ۱۳۸۱ در شهرستان ساوجبلاغ ساکن شده است. از تاریخ سه شنبه ۲ آبان ۱۳۹۱ گروهی از شاگردان استاد ملاصالحی با هدف نشر آثار و اندیشه های این استاد فرزانه، وبلاگی با عنوان «اسرار حکمت» راه اندازی کرده اند.
با اینحال از زمانی که چندان هم دور نیست، این سبک خاص زندگی که بر شالوده فرهنگ ایرانی – اسلامی بنیان گرفته بود، بهتدریج شروع به افول کرد و اینک در روزگار ما به گفته پژوهشگران حوزههای مختلف جز پارههایی از آن باقی نمانده است. با نگاهی به معماری شهرهای ما و همچنین شیوههای زیست زندگی روزانه میتوان این گسستگی و آشفتگی و در مواردی بیهویتی را دید. با این حال هنوز دیرنشده و همچنان میتوان با آسیبشناسی سبک زندگی معاصر خودمان و بازشناسی منش و فرهنگ ایرانی – اسلامی بر این بحران تا حدی فائق آمد. درمطلب زیر با نگاهی فلسفی و تاریخی تلاش شده که در این موضوع کندوکاو شود .
از بودن تا چگونه بودن و از زیستن تا فرهنگ و منش زندگی به مفهوم انسانی آن تفاوت از زمین تا به ثریاست. در«بودن» همه ما بر خوان ضیافت هستی و هستومندی زیرسقف یک میراث مشترک گردآمدهایم و هر یک سهم خود را برگرفته و بهره خود را بردهایم. بهره وجودی هر موجود یا هستندهای را نیز به عیار و اعتبار نحوه بودنش درجهان میتوان محک زد و دربارهاش داوری کرد. انسان بودن آدمی نیز در نحوه بودن و فرهنگ و منش چگونه زیستن او در جهان افق گشوده و چهره نموده و جامه تحقق بر تن پوشیده است. البته بودنی نه از جنس نحوه بودن در جغرافیای طبیعی و سپهر طبیعت و بشر طبیعی آنگونه که رمانتیستهای آرمانگرای سدههای ۱۸ و ۱۹ پس از بهپا خاستن توفان انقلاب علمی و صنعتی در اروپا مشتاقانه بازگشت ناممکن و ناکام به آن را در سر داشتند. در جغرافیای طبیعی و سپهر طبیعت همه چیز به میزان زیاد پیشاپیش طراحی شده است. این طراحیهای از پیش مهیا شده در جغرافیای گیاهی و رفتار گیاهان بسیار مشهودتر از جغرافیای گونههای جانوری بوده و در اقلیم و عالم بشری سر از افق دیگری برکشیده است. در این جغرافیای پرچین و شکن و هزار توی عالم انسانی است که برای نخستینبار با نحوه بودنی از جنس دیگر و منش زیستنی از تباری دیگر مواجه میشویم؛ جغرافیا و سپهر اقلیم و عالمی که اصطلاحا” آن را جغرافیای تاریخی و فرهنگی و انسانی اطلاق کرده و میشناسیم.
در سنتهای معنوی گذشته این نحوه بودن و جغرافیای پرچین و شکن عالم انسانی هم آیینی تجربه میشد و هم متعالی و مقدس زیسته و فهمیده و تعریف میشد و هم آنکه در بستر مراودت و معاشرت و پیوند و پیوستگی همدلانه با جغرافیای طبیعی و سپهر طبیعت بهطور اخص و دیگر مراتب هستی بهطریق اولی حرکت میکرد و ره میسپرد. در سنتهای معنوی و تجربههای دینیای که از سرچشمهها و آبشخور یک میراث مشترک بهره و قوت میگرفتهاند؛ انسان فراخوانده شده تا با بهره گرفتن از استعدادها و امکانات و ظرفیتها و توانمایههای وجودی خویش آنگونه که برازنده کرامت انسانی اوست، نحوه بودن و شیوه زیستن و زیستگاه عالم انسانی خویش را پیافکنده و بنیاد نهد. این طرحاندازی و بنیادپذیری و بنبخشی و بندهشن – به تعبیر عمیق و باور دینی ایرانیان باستان - هم، بنیادی هستیشناختی داشت و هم آیینی و مقدس و رازآمیز و متعالی، زیسته و تجربه و فهمیده میشد و هم آن که روی بهسوی قبله و کعبه الوهیت داشت و سر بر آستان الوهیت میسایید.
وقتی در همین ریشههای مفهوم هلنی تبار تاریخ که از بن واژه «آرخه» یعنی سرچشمه و سرآغاز و سرمنشا و مبدا و… مشتق شدهاند، کمی تامل میکنیم ابعاد هستیشناختی و متعالی افقگشایی و افتتاح نحوه بودن و حضور تاریخی انسان در جهان هرچه بیشتر و بیشتر در برابر ما آشکار میشود. بر همین سیاق هنگامی که در ریشه واژههای مفهوم پهلوی فرهنگ که از بن واژه «فره» به معنای متعالی و الوهی سربرکشیده و مفهوم لاتینی کالچر که از ریشه واژه «کولت» یعنی آیین و کشتن و پروراندن مشتق شده با تامل بیشتر میاندیشیم متوجه و متقاعد میشویم که تا چه میزان عمیق و وثیق، تاریخ، فرهنگ، نحوه بودن و حضور تاریخی انسان در جهان چونان وجودی تاریخی شده و تاریخمند، فرهنگپذیر و فرهنگساز و فرهنگمند بنیادی متعالی، روحانی و آیینی داشته و تا چه میزان با مراتب متعالیتر وجود و امر الوهی و مقدس درتنیده شده بود.
تصادفی نیست که به هر میزان به لایهها و زیرلایههای کهنتر حیات و حضور تاریخی انسان بیشتر و بیشتر نزدیک شدهایم ریشههای فرهنگ و زندگی مردمان را در سرچشمههای تجربههای آیینی عمیقتر یافتهایم و نسبت انسان و نحوه بودن و رگ و پیوند و پیوستگی منش زیستن و فرهنگ و زندگیاش را در جهان با مراتب متعالیتر وجود و با الوهیت و امر متعال مستحکمتر و منسجمتر احساس کردهایم. واقعیت این است که اینک بر کرسی رفیع آن سنتهای معنوی و آداب و ادب و منش فرهنگ و زندگی و نحوه بودن استوار بر زمینه و شانه کیهانی از ارزشها و باورهای متعالی و تجربههای عمیق روحانی و حیات معنوی، نحوه بودن، سبک زندگی دیگری تکیه زده و انسان دیگری بر صحنه تاریخ و پرده نمایش فرهنگ و زندگی آمده و نقش میبازد؛ انسانی آتشناک و پرومتهای و آتشافروز و سرگشته و بیقرار و منقلب و مضطرب و بیمارگون و آشفته و مایوس و ناامیدوار.
جامعه معاصر ما چنان هر جامعه دیگری، حتی منزوی و تاریخ گریز و تاریخ ستیزترین جامعهها و فرهنگهای بومی روزگار ما، از توفان نفسگیر و غافلگیرکننده و سیلی سیلاب و سیلان تحولاتی که طی سدههای اخیر در قاره و منطقه غربی تاریخ اتفاق افتاده مصون نبوده است. تاریخ و تجربه تاریخی ما جامعه و حیات اجتماعی ما، نحوه بودن، فرهنگ، زندگی، منش زیستن و سبک زندگی ما بهمانند دیگر جوامع معاصر ما سخت از آنچه در جامعه و جهان و جغرافیای پیرامون ما طی سدههای اخیر اتفاق افتاده تاثیر و آسیب پذیرفته است. صدای درهم شکسته شدن ستون فقرات جامعه سنتی و فرهنگ و زندگی طراحی شده و بنیاد پذیرفته بر زمینه و شانه کیهانی از ارزشها و باورهای معنوی و متعالی همهجا در همه عرصههای فرهنگ و زندگی و روان و رفتار ما و نزد طراحان و برنامهریزان و مهندسان و مدیران اقتصاد و سیاست و معیشت ما خصوصا درعرصه ذوق و زیبایی و هنر و خلاقیت و کنشهای خلاق و معماری بافتهای بیهویت و اصالت و نازیبا و ناهماهنگ و بیقواره و بیرنگ و رمق و آشوبناک شهری و روستایی به گوش میرسد. کشتی تاریخ و جامعه معاصر ما بهمانند بسیاری از جوامع دیگر روزگار ما اینک در بستر توفان و خم وخیز سیلاب تحولاتی به حرکت درآمده و ره میسپارد و از مخاطرات پیش روی خود هیچ آگاهی تاریخیای ندارد. شتاب شیطانی رخدادها و وسعت و سرعت جهانی تحولات مجال تفکر و تامل و تعقل و تدبیر را از ما ربوده است. عالم جدید بر زمینه و شانه کیهانی از ارزشها و اندیشهها و آرمانهایی از جنسی دیگر در قاره منطقه غربی تاریخ افق گشود و درکمتر از سه سده چهره تاریخ و جامعه جهانی را دگرگون کرد و همه قارهها را درنوردید. اینک زنگ خطر فروپاشی آن ارزشها و اندیشهها و آرمانهای پسا قرون وسطایی و رنسانسی همهجا و بیش از همه در خاستگاهش در گوشهای تیزگیر عمیقا احساس میشود. بوی عفن کمیتزدگی از هرسو و در همه جا به مشام میرسد. خلاقیتهای یله و بیمهار اهریمنی و آنارشیستی و آشوبناک و نازیبا و آشفته بر ذوق و ذائقه زیباشناسی ملتها به مقیاس جهانی به طرزی بیسابقه سروری میکنند.
فرهنگ، آیینه کیفیت زندگی و منش و نحوه بودن ما در جهان است؛ آیینهای که اینک چنان درهم شکسته است که هیچ تصویر شفافی از منش بودن ما در آن دیده نمیشود مگر هزار پاره و ناآشنا و موهوم. هیچ فرهنگی بدون کیهانی از ارزشها و باورها و آموزهها و منظومههای فکری و دانش و دانایی نحوه بودن نمیپاید. روش و منش زیستن و سبک و کیفیت زندگی ما در گرو کیهانی از ارزشهایی است که درفضای آن نفس میکشیم. در سنت و دیانت و معنویت و کلام و کتاب مقدس ما و همه سنتهای دیگری که با ما در یک سنت و میراث مشترک معنوی سهیم هستند زیبایی چونان یک اصل بنیادین درون منظومه اعتقادی ما زیسته و تجربه شده و نقش به غایت تعیینکننده و تاثیرگذاری در کیفیت، منش زندگی، نحوه بودن و کششها و کنشهای خلاق و ذوق هنری و ذائقه هنرمندانگی ما داشته است. در آموزههای کلام و کتاب مقدس ما پیوند و پیوستگی و همتباری میان زیبایی و نیکویی استوار و بنیادین بیان شده است. به دیگر سخن آنچه زیباست نیکو و خیر نیزهست و هرآنچه زیبا و نیکو و خیر است حق نیزهست. در قرآن شریف حسن، در معنای جامع، کمال مطلق و مرتبه یکتا و یگانگی الوهیت متعال آمده است: ولله الاسماء الحسنی فادعوه بها… (سوره اعراف، آیه ۱۷۹). تعبیر ژرف و عمیق و نغز و دلنشین حافظ را در همین رابطه ببینید: هر دو عالم یک فروغ روی اوست/ گفتمش پیدا و پنهان نیز هم
با یک نگاه دقیق و از سر تامل به سبک زندگی جامعه معاصر و به محیط و فضاهای پیرامونمان و همچنین به مدیریت، مهندسی و معماری بافتهای شهری و روستایی، میتوان پی برد که چه آسیبها و تخریبهای گستردهای به مواریث مدنی و معنوی و محیط و میراث طبیعی میهن خویش وارد آوردهایم. کافی است تا متقاعد شویم و بپذیریم و اذعان کنیم تا چه میزان میان ما و آن ارزشها و آموزهها و باورهای متعالی و فرهنگ و زندگی بنیاد پذیرفته برشانه دیانتی اصیل و معنویتی نجیب و سبک زندگی، منش و نحوه بودنی غنی و پرمایه از قناعت و مناعت و نشاط و امنیت خاطر و خلاقیتهای اهورایی، فاصله و فراق افتاده است. واقعیت این است که اسکلتی بیش از سبک زندگی ایرانی و ایرانیان برجای نمانده است. مدیران و طراحان و مهندسان اقتصاد و سیاست و معیشت و توسعه جامعه شهری میهن ما سرمشقهای خوبی برای فرهنگ و زندگی جامعه معاصر ما نبودهاند. در سبک فرهنگ و زندگی مردم ما اینک شر کمیتزدگی و سود و سودا بر کیفیت زندگی سروری میکند و خروج دجالی آن را در همه عرصههای فرهنگ و زندگی و حیات اجتماعی مردم ما از اقتصاد و معیشت تهی از عدالت و بیگانه با معنویت گرفته تا نحوه بودن و سبک زندگی آلوده و بیمهر به پاکی و پاکیزگی و بیتوجه به زیبایی و نظم و هماهنگی به طرز بیسابقهای میتوان مشاهده کرد. همه چیز در بازار مکاره سود و سودا، حتی یوسف میراث یک ملت به بهای اندک به فروش میرسد. میخواهید درجه و دامنه افول را ببینید: زیبایی و ظرافت درهم تنیده و هماهنگ مقوله زیباییشناختی جلالی و پرشکوه و قوت و اقتدار طراحی و مهندسی میدان نقشجهان اصفهان عهد صفوی را با یکی از این معماریهای امروز شهری ما مقایسه کنید تا در داوری ترازوی قابل قبول در کف گرفته باشید. فراوردههای موسیقی فلزی و گوشخراش و بیهویت و آشوبناک تهی از خلاقیتی اصیل و بیگانه با ذوق هنری و ذائقه زیباشناختی نجیب و غریبه با شعر و ادبیاتی فاخر و غنی و نیز ناآشنا و نامانوس با عواطف انسانی، چهره دیگر کشتی به گل نشسته فرهنگ و سبک زندگی آشفته و بیریشه و بیهویت جامعه معاصر ماست.
استاد حکمت الله ملاصالحی:
استاد دکتر حکمتالله ملاصالحی (متولد ۱۳۲۹ خورشیدی در شهرستان طالقان) استاد دانشگاه های تهران و آتن و نخستین پژوهشگری است که مباحث عمیق و دشوار دانش نوظهور «فلسفه باستان شناسی» را در ایران پی ریزی کرده است .از دکتر ملاصالحی هفت عنوان کتاب و نیز مقالات متعددی به زبان های فارسی، انگلیسی و یونانی در نشریات معتبر داخلی و خارجی در زمینه های متنوع فلسفه، باستان شناسی، دین پژوهی، هنرهای آیینی و مسایل دیگر به چاپ رسیده است. نام کتاب ها به این شرح است: جلوه های کهن هنر آیینی (۱۳۷۷)؛ زیبایی و هنر از منظر وحیانی اسلام (۱۳۷۸)؛ درآمدی بر معرفت شناسی باستان شناسی (۱۳۸۲)؛ جستاری در فرهنگ، پدیده موزه و باستان شناسی (۱۳۸۴)؛ انسان، فرهنگ و سنت (۱۳۸۷)؛ باستان شناسی در بوته معرفت شناختی (۱۳۸۷)؛ باستان شناسی دین: با فانوس نظر در جستجوی آیین های گمشده (۱۳۹۰). استاد از سال ۱۳۸۱ در شهرستان ساوجبلاغ ساکن شده است. از تاریخ سه شنبه ۲ آبان ۱۳۹۱ گروهی از شاگردان استاد ملاصالحی با هدف نشر آثار و اندیشه های این استاد فرزانه، وبلاگی با عنوان «اسرار حکمت» راه اندازی کرده اند.
منبع: هادیان البرز
ارسال نظر
اخبار برگزیده