به مناسبت سالروز شهادت علی اصغر (ع)؛
احیای مثنوی عاشورایی در مدح حضرت علی اصغر (ع)
پژوهشگر البرزی به احیاء و بررسی مثنوی عاشورایی در رثای حضرت علی اصغر (ع) از شاعر شهیر صغیر اصفهانی پرداخت.
گروه فرهنگی «تیتر یک» به نقل از «البرزخاتون»؛ امیررضا احمدی (بدرالدین)، پژوهشگر البرزی به احیاء و بررسی مثنوی عاشورایی در مراثی حضرت علی اصغر (ع) از شاعر شهیر صغیر اصفهانی پرداخت.
کاروان سلسله یادداشتهای حدود ساعت سه (زمان شهادت اباعبدالله (ع)) به منزلگاه هفتم خود یعنی باب الحوائج حضرت علی اصغر (ع) رسیده است.
محمدحسین صغیر اصفهانی در ۱۳ رجب سال یک هزار و ۳۱۲ قمری مطابق با یک هزار و ۲۷۳ خورشیدی دیده به جهان گشود. از سنین هفت یا هشت سالگی شروع به گفتن اشعار اهل بیت (ع) کرد و به همین دلیل صغیر تخلص مینمود.
صغیر از عجایب و نوابغ ادبیات فارسی است که دیگر تکرار نمیشود و بیشتر شهرتش به خاطر اشعار عرفانی و فوقالعاده روحانی و مدایح و مناقب اهل بیت (ع) است. از آثار اصفهانی میتوان به مصیب نامه صغیر، دیوان صغیر اصفهانی اشاره کرد. سرانجام این شاعر آئینی در سن ۷۸ سالگی در سال ۱۳۹۰ قمری دیده از جهان فرو بست. صغیر در مصیب نامه خود در صفحه ۱۷۵ در مثنویی به حضرت علی اصغر (ع) میپردازد که به شرح ذیل است:
شد چو در میدان بلند از شاه دین
بانگ «هل من ناصر» و «هل من معین»
اصغر آمد در حرم در پیچ و تاب
چون دل لیلا، چو گیسوی رباب
یعنیای بابا! فراموشم مکن
بعد مرگ خود، سیهپوشم مکن
یعنی اکنون نیستی، بابا! غریب
بعد من گَردی غریب، ای غمنصیب!
نیست، بابا!گر علیّ اکبرت
هست در گهواره بر جا، اصغرت
زین نوا در خیمه بر پا شد خروش
شاه دین را آن خروش آمد به گوش
آن زمان او را به غم افزود غم
بار دیگر کرد آهنگ حرم
برگرفت آن طفل را با اشک و آه
وز حرم آمد به سوی رزمگاه
گفت کای بیدادگرقوم عنید!
کردهاید اصحاب و انصارم، شهید
نیست بهر من، معین و یاوری
نه علمداری، نه دیگر لشکری
اکبرم از تیر و خنجر کشته شد
قاسمم، جسمش به خون آغشته شد
کس ز یاران من، ای قوم شریر!
نیست باقی غیر این طفل صغیر
این هم از سوز عطش بنْموده غش
کودکان را کی بُوَد تاب عطش؟
گر گناهی سر زد از من، ای سپاه!
هست این طفل صغیرم بیگناه
گر دهیدش جرعهی آبی رواست
زآن که این لبتشنه، مهمان شماست
آه! کآن مهمان بسی دارد گله
زآن که او را میزبان شد حرمله
شد ورا مهماننواز از تیر کین
کی بُوَد مهماننوازی اینچنین؟
آه! از آن ساعت که آن تیر از کمان
کرد بر حلق علیاصغر، مکان
از جفا حلقوم آن طفل صغیر
گشت پُرخون، جای آب و جای شیر
جَست آن پیکان ز حلقوم پسر
خست قلب جدّ و بازوی پدر
ای «صغیر»! از این بیان سوزناک
آتش افکندی به آب و باد و خاک
انتهای پیام/
خبرهای مرتبط
ارسال نظر
اخبار برگزیده