«تیتر یک»/
ماه زیباست به تاریکی شب؛ ۶۹ بار مدد یا زینب (س)
امیررضا احمدی، شاعر البرزی به احیاء و بررسی قصیدهای مشهور از «عمان سامانی» در مدح حضرت زینب (س) پرداخت.
به گزارش گروه فرهنگی «تیتر یک»؛ امیررضا (بدرالدین) احمدی، شاعر البرزی طی یادداشتی اختصاصی برای «تیتر یک» به احیاء و بررسی قصیدهای مشهور از عمان ساسانی پرداخت: همانطور که در یادداشتهای تحقیقاتی پیشین به برخی از زیر شاخههای ادبیات آئینی پرداخته و اشعار گمنام و مهجوری را احیا کردیم؛ به مناسبت شهادت حضرت عقیله بنی هاشم، حضرت زینب کبری (س) به زیر شاخه شعر حضرت و بررسی شعری مشهور در رثای ایشان میپردازیم.
در جامعه ادبیات آئینی به هر شعری که در میلادیه، مدایح، مناقب و مراثی حضرت زینب کبری (س) سروده شده باشد، با عنوان شعر زینبی یاد میکنیم که در تاریخ ادبیات فارسی اشعار فراوانی در قلمرو موضوعی شعر زینبی سروده شده است.
میرزا نورالله عمان سامانی، یکی از شاعران قدمای ادبیات آئینی که از قلههای رفیع شعر و ادب آئینی است که منظومه عاشورایی «گنجینةالاسرار» وی به تبیین عرفانی واقعه شگرف کربلا و عاشورا پرداخته است.
عمان سامانی برای اهل سخن نامی آشنا و پرآوازه است که منظومه ماندگارش همیشه بر تارک شعر عاشورایی میدرخشد.
میرزا نورالله سامانی متخلص به عمان و ملقب به تاجالشعرا از شعرای پر آوازه و عرفانی مشرب در ستل ۱۲۵۸ هجری قمری دیده به جهان گشود. در خاندان عمان، چهرههای ادبی فراوانی را میشناسیم که هر یک در زمانه خود در میان اهل ادب مطرح بودند. پیش از عمان، جناب صفی اصفهانی در مثنوی «زبدةالاسرار» در تبیین عرفانی کوشیده، لیک شیوه بیانی عمان جاذبههایی دارو که همه را تحت الشعاع قرار میدهد.
منظومه عاشورایی «گنجینةالاسرار» یکی از ماندگارترین آثار آئینی است که جناب عمان با نگاهی آمیخته ۳ عنصر عرفان، حماسه و مرثیه؛ اثری ماندگار به یادگار در پیشانی روزگار از خود برجای گذاشته است. این منظومه عاشورایی با ابیات ذیل شروع میشود:
کیست این پنهان مرا در جان و تن
کز زبان من همی گوید سخن
این که گوید از لب من راز کیست
بنگرید این صاحب آواز کیست
در دیوان «گنجینةالاسرار» عمان سامانی و غزلیات وحدت کرمانشاهی به تصحیح استاد مجاهدی در فرازی به عقیله بنی هاشم زینب کبری (س) و صحنه وداع ایشان با حضرت اباعبدالله که سوار بر ذوالجناح هستند، میپردازد که ابیاتی از آن، شهره آفاق و خاص و عام است، این فراز در صفحه ۱۳۰ تا ۱۳۴ دیوان وی منتشر شده است که این یادداشت قدمی مؤثر در مسیر احیای آثار ادبیات آئینی باشد.
خواهرش بر سینه و بر سرزنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
سیل اشکش بست بر شه، راه را
دود آهش کرد حیران، شاه را
در قفای شاه رفتی هر زمان
بانگ مهلا مهلنش بر آسمان
کای سوار سر گران کم کن شتاب
جان من لختی سبکتر زن رکاب
تا ببوسم آن رخ دلجوی تو
تا ببویم آن شکنج موی تو
شه سراپا گرم شوق و مست ناز
گوشهی چشمی به آنسو کرد باز
دید مشکین مویی از جنس زنان
بر فلک دستی و دستی بر عنان
زن مگو مرد آفرین روزگار
زن مگو بنت الجلال اخت الوقار
زن مگو خاک درش نقش جبین
زن مگو، دست خدا در آستین
باز دل بر عقل میگیرد عنان
اهل دل را آتش اندر جان زنان
میدراند پرده، اهل راز را
میزند با ما مخالف، ساز را
پنجه اندر جامهی جان میبرد
صبر و طاقت را گریبان میدرد
هر زمان هنگامهیی سر میکند
گر کنم منعش، فزونتر میکند
اندرین مطلب، عنان از من گرفت
من ازو گوش، او زبان از من گرفت
میکند مستی به آواز بلند
کاینقدر در پرده مطلب تا بچند؟
سرخوش از صهبای آگاهی شدم
دیگر اینجا زینب اللهی شدم
مدعی گو کم کن این افسانه را
پندبی حاصل مده دیوانه را
کار عاقل رازها بنهفتنست
کار دیوانه، پریشان گفتنست
خشت بر دریا زدن بیحاصلست
مشت بر سندان، نه کار عاقلست
لیکن اندر مشرب فرزانگان
همرهی صعب ست با دیوانگان
همرهی به، عقل صاحب شرع را
تا ازو جوییم اصل و فرع را
همتی باید، قدم در راه زن
صاحب آن، خواه مرد و خواه زن
غیرتی باید به مقصد ره نورد
خانه پرداز جهان، چه زن چه مرد
شرط راه آمد، نمودن قطع راه
بر سر رهرو چه معجر چه کلاه
پس زجان بر خواهر استقبال کرد
تا رخش بوسد، الف را دال کرد
همچو جان خود در آغوشش کشید
این سخن آهسته بر گوشش کشید:
کای عنان گیر من آیا زینبی؟
یا که آه دردمندان در شبی؟
پیش پای شوق زنجیری مکن
راه عشقست این عنانگیری مکن
با تو هستم جان خواهر، همسفر
تو بپا این راه کوبی من بسر
خانه سوزان را تو صاحبخانه باش
با زنان در همرهی مردانه باش
جان خواهر در غممزاری مکن
با صدا بهرم عزاداری مکن
معجراز سر، پرده از رخ، وامکن
آفتاب و ماه را رسوا مکن
هست بر من ناگوار و ناپسند
از تو زینبگر صدا گردد بلند
هرچه باشد تو علی را دختری
ماده شیرا کمتر از شیر نری؟!
با زبان زینبی شاه آنچه گفت
با حسینی گوش، زینب میشنفت
با حسینی لب هر آنچاو گفت راز
شه بگوش زینبی بشنید باز
گوش عشق، آری زبان خواهد زعشق
فهم عشق آری بیان خواهد ز عشق
با زبان دیگر این آواز نیست
گوش دیگر، محرم این راز نیست
ای سخنگو، لحظهیی خاموش باش
ای زبان، از پای تا سر گوش باش
تا ببینم از سر صدق و صواب
شاه را، زینب چه میگوید جواب
گفت زینب در جواب آن شاه را:
کای فروزان کرده مهر و ماه را
عشق را، از یک مشیمه ازادهایم
لب به یک پستان غم بنهادهایم
تربیت بودهست بر یک دوشمان
پرورش در جیب یک آغوشمان
تا کنیم این راه را مستانه طی
هر دو از یک جام خوردستیم می
هر دو در انجام طاعت کاملیم
هر یکی امر دگر را حاملیم
تو شهادت جستیای سبط رسول
من اسیری را به جان کردم قبول
الهه ملاحسینی _ تیتر یک
انتهای پیام/ل
خبرهای مرتبط
ارسال نظر
اخبار برگزیده