«تیتر یک»/
فرازهایی از زندگینامه شهید لنارد خاریاد + تصاویر
در این یادداشت به بیان فرازهایی از خاطرات و زندگینامه شهید لنارد خاریاد میپردازیم.
به گزارش گروه استانی《تیتر یک》؛ در این یادداشت به بیان فرازهایی از خاطرات و زندگینامه شهید لنارد خاریاد میپردازیم.
فرازهایی از زندگینامه شهید
رزمندهای آشوری که علاوه بر نشان جانبازی و اسارت، به نشان شهادت هم مفتخر شد.
شهید لنارد خاریاد که از اقلیت مذهبی آشوری بود در سال 1342 در شهر کرمانشاه به دنیا آمد. در آنجا ساکن بود تا اینکه به دلیل جنگ، خانوادهاش به شهر کرج مهاجرت کردند و تا کنون نیز در کرج سکونت دارند. تمام دوران کودکی و دوران نوجوانیاش را در این شهر گذراند و شخصیت اصلیاش در این شهر شکل گرفت.
در شهریورماه سال 1365 شروع به گذراندن دوران آموزشی و کلاسهای آموزشی در تهران کرد و پس از آن به منطقه سومار اعزام شد و در لشکر 58 تکاور «ذوالفقار» به خدمت پرداخت.
در دیماه همان سال، 30 نفر برای قرارگاه تاکتیکی انتخاب شدند که لنارد هم جزو این افراد بود.
دشمن بمبارانهای خود را بالاخص در کرمانشاه شدت بخشیده بود و لنارد دائما دلهره و نگرانی خانوادهاش را داشت. اواخر دیماه بود که او باید برای دفاع و مقابله در برابر دشمن به خط مقدم اعزام میشد. برای آخرینبار نامه خداحافظی خود را نوشت و به منطقه اعزام شد. با شجاعت تمام به سنگرهای عراقی نفوذ و از وطن و حیثیت خود دفاع میکرد.
رزمندگان در سال 1367 در غرب کشور با بعثیها در جدال و نبرد بودند تا اینکه در عملیاتی توانستند منطقه سومار را آزاد کنند و پیروز شوند و پس از بازگشت برای این پیروزی جشنی را برپا کردند، اما همان شب عراقیها در یک پاتک تعدادی از رزمندگان لشکر 58 را اسیر کردند که لنارد هم در بین همان افراد به اسارت دشمن بعثی در آمد.
لنارد حدود دو سال در اردوگاههای عراق دوران اسارت را گذراند. خانواده لنارد حدود دو سال از وضعیت فرزندشان هیچ اطلاعی نداشتند. در این مدت پیام و خبری از وضعیت لنارد در دست نبود. هر روز اسامی شهدا را کنترل میکردند تا ببینند خبری از فرزندشان میشود یا نه؟، ولی هیچ خبری نبود.
مادرش در این دو سال هزار بار پیرتر و شکستهتر شد. اعلام کرده بودند که فرزندش مفقودالاثر است. روزها پشت هم به سختی و به کندی میگذشت تا اینکه از بنیاد شهید به خانه پدری او مراجعه و لنارد را شهید اعلام کردند.
چند وقتی نگذشته بود که در عین ناباوری فرزندشان در روز یازدهم شهریورماه سال 69 به آغوش خانواده بازگشت. بعد از سالها دیدن چهره لاغر، ضعیف و تکیده فرزند، حس و حال عجیبی را به والدینش می داد.
پس از مدتی لنارد ازدواج کرد، ولی سرانجام به علت شکنجههای دوران اسارت، دچار ضعف و بیماری شده بود که در آخر هم در اسفندماه 93 به دلیل عوارض ناشی از حضور در جبهه به شهادت رسید.
فرازهایی از خاطرات شهید
درگیری و تبادل آتش بین نیروهای ایرانی و عراقی بالا گرفت. شرایط سختی برای نیروهای ایرانی به وجود آمده بود. لنارد تصمیمش را میگیرد. تفنگ را روی شانههایش میگذارد و پیشروی میکند، جلو میرود و به خط دشمن آتش میگشاید. در جریان این تبادل آتش و درگیری بسیاری از همرزمانش به شهادت میرسند. اما لنارد با استواری ادامه میدهد.
تیرهایش تمام میشود و تنها یک تیر برایش باقی میماند که از آن به عنوان «تیر آخر زندگی» خود یاد میکند. تصمیم داشت خود را خلاص کند تا به دست دشمن اسیر نشود، اما در همین لحظه همرزمش تیر میخورد و زخمی میشود و از لنارد میخواهد از فشنگهای او استفاده کند و ادامه دهد. موفق میشوند آن شب عملیات را با موفقیت به پایان برسانند.
او جزو دیدهبانهای ارشد در خط زنی منطقه بود که از آن روزها ترکشی به یادگار در دست چپش به جای مانده بود.
فرازهایی از خاطرات شهید به نقل از همسرش
ما تا این اواخر از میزان جراحاتش اطلاعات دقیقی نداشتیم. به هیچ کداممان چیزی نگفته بود. فقط وقتی او را بر اثر وخامت حالش به بیمارستان رساندیم مجبور شد جلوی من به دکتر بگوید که شیمیایی است!
طاقت ناراحتی ما را نداشت.
اردیبهشت 1369 همراه آزادگان دیگر به وطن بازگشت. در دوران اسارت خیلی متحمل درد و رنج شده بود. بدنش غیر از جراحات جبهه پر از زخمهای اسارت بود، اما شکایتی نداشت. همیشه از آن روزها با افتخار و شادی یاد میکرد. انگار بهترین روزهای عمرش بودند.
زمانی که برای درمان عوارض شیمیاییاش به تهران میرفت چیزی به من نمیگفت. وقتی سوال میکردم میگفت: "میرم شکار"؛ اسلحه اش را برمیداشت و بیرون میرفت و من نمیدانستم که عوارض شیمیایی او را لحظه به لحظه از من دور و دورتر میکند. تا این که در اسفند 93 دیگر بدنش تحمل نکرد و برای همیشه ما را تنها گذاشت.
فرازهایی از خاطرات شهید
شهید لنارد خاریاد قبل از شهادت چند آرزو داشت. اولین آرزویش این بود که ایران همیشه آزاد و پرغرور باقی بماند. دومین آرزویش این بود که مادر را همیشه سالم و سلامت ببیند و در آخر عاقبت به خیری فرزندانش برایش مهم بود. بعد از تحقق این آرزوها دیگر خواستهای از خداوند نداشت. خوشبختانه تمام این آرزوها در زمان پیش از پیوستن به همرزمان شهیدش محقق شده بود.
معصومه میرحسینی - تیتر یک
انتهای پیام/
خبرهای مرتبط
ارسال نظر
اخبار برگزیده