"تیتر1"/ مردانی از دیار فهمیده؛
فرماندهی که با تراشکاری در ماهدشت کرج امرار معاش می کرد/ حسن ترابی: خشم ملت دامن غافلان از مستضعفین و انقلاب را می گیرد
حسن ترابی یکی از پیشگامان و پیشتازان مبارزه با ظلم و استبداد استکبار به ویژه خانواده سفاک پهلوی در محله ماهدشت کرج بود.
به گزارش گروه استانی تیتریک، حسن ترابی، به تاریخ ششم آبان ماه 1344خورشیدی در ماهدشت کرج و در خانواده ای متدین و صمیمی دیده به جهان گشود، نام پدر گرانقدرش حیدرعلی و نام مادر محترمه اش بتول کاظمی بود. خانواده حسن، یک خانواده گرم و صمیمی، هفت نفره بودند.
پدر و مادر و پنج خواهر و برادر که حسن فرزند سوم این خانواده محسوب می شد، از همان گودکی، طینت پاک او ورد زبان ها بود و چه زیبا بود از همان دوران کودکی لحظه های عشق بازی اش با خدا در هنگامه نماز و چه زیبا بود ارادتش به حضرت حق و ائمه اطهار (ع).
در سن هفت سالگی پا به مدرسه تعلیم و تربیت گذاشت، تحصیلات خود را تا مقطع سوم راهنمایی در مدرسه فضیلت ماهدشت سپری کرد، از همان دوران کودکی با کار و تلاش مانوس بود تا در رهگذر ایام علاوه بر کمک خانواده، هزینه تحصیلش را فراهم کند. بعد از رهایی از درس و مدرسه برای تامین معاش خانواده به تراشکاری و نقاشی ماشین روی آورد.
با شنیده شدن زمزمه های انقلابیون به صفوف آنها پیوست، لحظه، لحظه هایش را صرف گسترده شدن ضمیمه عدالت کرد، او یکی از پیشگامان و پیشتازان مبارزه با ظلم و استبداد استکبار به ویژه خانواده سفاک پهلوی در محله ماهدشت بود. با پیروی انقلاب اسلامی به رهبری امام (ره) و با تشکیل بسیج این تشکل همیشه جاویدان، به بسیج پیوست.
با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران اسلامی از طریق پایگاه بسیج حسینعلی یاری نسب ماهدشت بارها به میادین جنگ علیه ظلم و ستم رهسپار شد و رشادت ها و دلاوری های فراوانی را از خود به جای گذاشت. سال 1363 به عضویت رسمی سپاه پاسداران کرج درآمد.
مدتی مسئول پایگاه بسیج ناحیه 9 ماهدشت که در حال حاضر 517 نامیده می شود، بود در زمان مسئولیتش دستان یاری طلب را به گرمی می فشرد تا قلب گرمش، از سردی غفلت یخ نزند و همچنان برای خدا و به یاد خدا بتپد، گر چه سن و سال زیادی نداشت اما راه را از بیراهه می شناخت.
با خستگی میانه ای نداشت، نمونه و اسوه مبارزه و جهاد بود و به حق که نام او در زمره مردان مردستان وطن جایگاهی ویژه دارد. راهش ستودنی بود و هدفش ستودنی تر. جهادگر بود و پاسدار، به حق که لقب حسن پاسدار، برازنده نامش بود، فدائی امام بود، جهاد را برای خدا می خواست و پاسداری را برای حفظ راه خدا و اعتلای فرهنگ ناب محمدی.
با پایان جنگ تحمیلی اندوه به شهادت نرسیدن در راه اسلام و ایران، غمی بزرگ بر قلب و روحش گذاشت، تا جایی که شکوه های فراوانی در این مورد در راز و نیاز شبانه اش با ذات مقدس حضرت حق متبلور می ساخت، شبهای جمعه با دعای کمیل به صبح می رسید و صبح های آدینه اش با دعای ندبه آغاز می شد.
مهتاب هم هنوز به خاطر دارد آن نیمه شب هایی که حسن با عشق به راز و نیاز با خداوند می نشست. مهتاب شب های عاشقی حسن را به شب های جبهه ها پیوند می زد تا او بتواند عشق خود را به جبهه ها فراموش نکند. مهتاب هم هنوز به خاطر دارد آویخته شدن مدال زرین سروری را بر گردن حسن ترابی.
لحظه هایش را به بطالت نمی گذراند، چراکه روزهای زندگی را با ارزش تر از آن می دانست که بی ثمر سپری کند، روزهای جمعه را همراه با برادر همسر خویش که خود جانبازی دلیر (علی اصغر رحمتی) است را با ورزش کوهنوردی در کوه های جاروی ماهدشت می گذراند.
این یار وفادار انقلاب 6 اردیبهشت سال 1387 در یکی از همین کوهنوردی ها دچار عارضه قلبی شد و به سوی معبود زیبایش عاشقانه شتافت. پیکر پاک و نازنینش را پس از تشییع از سوی دوستان و همرزمانش در بی بی سکینه ماهدشت به خاک سپردند.
ترابی در وصیت نامه اش اینگونه آورده بود؛ از دوستانم تقاضا دارم که هنوز هم نباید سنگرها را خالی بگذارند، مبادا به جای شهدایی که بسیج را تشکیل داده اند، عده ای از خدا بی خبر بسیج را به راهی نادرست هدایت کنند.
به آن گروهی که هنوز هم به این انقلاب بی تفاوت هستند باید بگویم که ای بی خبران دیگر بس است، خود را در خط الهی انقلاب بیاندازید که امروز روز خدمت به اسلام و مستضعف است و فردا روز پشیمانی و شرمندگی خواهد بود. پس تا دیر نشده به دامن انقلاب بازگردید تا موج خروشان خشمگین ملت دامنتان را نگیرد.
گلاویژ اصحابی - تیتریک
انتهای پیام/ س
خبرهای مرتبط
ارسال نظر
اخبار برگزیده