کتاب نادر ابراهیمی زیر ذره بین " تیتر1 "؛
با کتاب "یک عاشقانه ی آرام" تمام مشقت های زندگی را تجربه کنید/ قصه دلبرانهای که مخاطبان را شگفت زده میکند
نادر ابراهیمی با بیان جملات شاعرانه و تاثیر گذارش برای وصف داستان خود و روایت آن استفاده کرده است؛ به طوری که آرامش را به سادگی در عمق داستان می توان دید.
به گزارش گروه فرهنگی "تیتریک" ؛ حمیده علیزاده منتقد در نقد کتاب « یک عاشقانه ی آرام » ،نوشته نادر ابراهیمی در یادداشتی اختصاصی برای " تییریک " نوشت : کتاب یک عاشقانه ی آرام به نویسندگی نادر ابراهیمی از انتشارات روز بهان بوده که تاکنون 57 بار به چاپ رسیده است .
این کتاب در سه فصل گردآوری شده و 239 صفحه را شامل می شود . کتابی سراسر نثر شاعرانه و عاشقانه که برخلاف اسمی که برایش انتخاب شده است روایت از زندگی یک مرد و زن را می کند که زندگی ای پر فراز و نشیب ،اما ساده و بی آلایش را داشته اند و در دل این زندگی شعرها و جملاتی به صورت شعر گونه و عاشقانه بیان شده است .این کتاب برای اولین بار در سال 1374 به چاپ رسیده است و در اختیار علاقه مندان به کتاب و کتاب خوانی قرار گرفته است.
نادر ابراهیمی در 14 فروردین 1315 در تهران به دنیا آمد ؛ او داستان نویس، پژوهشگر، قصه نویس و مترجم آثار کودکان بود. علاوه بر نوشتن رمان و داستان کوتاه در زمینه های فیلم سازی، ترانه سرایی و روزنامه نگاری نیز فعالیت کرده است .از مشهورترین کتاب های ابراهیمی می توان به کتاب آتش بدون دود اشاره کرد . از دیگر آثار او می توان به « چهل نامه ی کوتاه به همسرم »،« ابن مشغله » ،«صوفیانه ها و عارفانه ها » ،«افسانه ی باران » ،« در سرزمین کوچک من » و... اشاره کرد.
ابراهیمی در ابتدای کتابش آن را تقدیم به همسرش کرده و این چنین می نویسد : دیگر جوان نیستم ، میانسال هم نیستم به همین خاطر است که همیشه می اندیشم ؛این آخرین اثری است که به او پیشکش می کنم ؛ و به فکرم می رسد که بنویسم « برای آخرین بار به او » ، اما حس می کنم که در این جمله نقصی هست ، و اضطرابی یادم می آید اولین کتابم را در نیمه راه جوانی به بهترین دوست روزگار کودکی تا جوانی ام تقدیم کردم :«به برادرم رحیم قاضی مقدم ، که با دوستی ام بیش از همه کس او را عذاب داده ام .»
حال،در آستانه ی پیری ،می خواهم جمله ای شبیه به آن بگویم :«به همسرم فرزانه ، که با مهر بی حدم به او ، تنها کسی بوده ام که پیوسته عذابش داده ام »...و افسوس که نمی توان بازگشت و از نو ساخت ؛ اما دست کم ،به آنها که در آغاز راهند می توان یادگار کوچکی داد ؛ شاید به کارشان بیاید.
ابراهیمی برای هر فصل از این کتاب پرطرفدار خود نام هایی را انتخاب کرده است : فصل اول پیش از واقعه ،فصل دوم در قلب آن واقعه و فصل سوم آن سوی واقعه.
فصل اول کتاب با جمله ای زیبا آغاز شده است : عاشق ،زمزمه می کند ، فریاد نمی کشد.
این کتاب جذاب و دوست داشتنی داستانی را روایت گر است که در سال های قبل از انقلاب مردم ایران در سال 1357 روی داده است و حکایت از مردی دارد که دبیر ادبیات است و مختصری فعالیت های سیاسی هم انجام می دهد ؛ در یک تعطیلات تصمیم به سفر می گیرد و به گردنه حیران و سبلان می رود ، در آنجا به دنبال عسلی ناب و خالص می گردد و از این و آن پرس و جو می کند و راه به خانه مردی می یابد که زنبوردار است و عسل های نابی دارد . از قضا این مرد دختری دارد که عسل نام داشته و مرد گیلکی داستان پای بند آنجا می شود و عسل را از پدر خواستگاری می کند و آن دو باهم ازدواج می کنند .دختر آذری، فردی سیاسی است و یک بار توسط ساواک دستگیر شده و در زندان بوده است .یک روز برای گیله مرد می نویسند که حق تدریس ندارد و باید تعهد دهد که با آنها همکاری کرده و مثل آدم آرام زندگی می کند یعنی همکاری با مشروطیت و نظام .اما مرد حاضر به همکاری نشده و کارش را از دست می دهد . فعالیت های سیاسی آنها را دچار مشکل و خانه به دوشی می کند و هر کسی از دوست و آشنا و فامیل جرئت نمی کند که به آنها خانه بدهد تا در آن زندگی کنند . مرد که به کتاب خواندن علاقه دارد و کتاب های زیادی را تا به حال خوانده است ؛تصمیم می گیرد به کار دستفروشی کتاب مشغول شده و کتاب هایش را یک به یک بفروشد . با تمام پایین و بالاهای زندگی ، سختی ها ، اسارت ها و شکنجه ها حتی از دست دادن فرزند دست از هدف شان برنداشته ودر این راه ثابت قدم ماندند و متوقف نشدند.
این کتاب جذاب و دوست داشتنی داستانی را روایت گر است که در سال های قبل از انقلاب مردم ایران در سال 1357 روی داده است و حکایت از مردی دارد که دبیر ادبیات است و مختصری فعالیت های سیاسی هم انجام می دهد ؛ در یک تعطیلات تصمیم به سفر می گیرد و به گردنه حیران و سبلان می رود ، در آنجا به دنبال عسلی ناب و خالص می گردد و از این و آن پرس و جو می کند و راه به خانه مردی می یابد که زنبوردار است و عسل های نابی دارد . از قضا این مرد دختری دارد که عسل نام داشته و مرد گیلکی داستان پای بند آنجا می شود و عسل را از پدر خواستگاری می کند و آن دو باهم ازدواج می کنند .دختر آذری، فردی سیاسی است و یک بار توسط ساواک دستگیر شده و در زندان بوده است .یک روز برای گیله مرد می نویسند که حق تدریس ندارد و باید تعهد دهد که با آنها همکاری کرده و مثل آدم آرام زندگی می کند یعنی همکاری با مشروطیت و نظام .اما مرد حاضر به همکاری نشده و کارش را از دست می دهد . فعالیت های سیاسی آنها را دچار مشکل و خانه به دوشی می کند و هر کسی از دوست و آشنا و فامیل جرئت نمی کند که به آنها خانه بدهد تا در آن زندگی کنند . مرد که به کتاب خواندن علاقه دارد و کتاب های زیادی را تا به حال خوانده است ؛تصمیم می گیرد به کار دستفروشی کتاب مشغول شده و کتاب هایش را یک به یک بفروشد . با تمام پایین و بالاهای زندگی ، سختی ها ، اسارت ها و شکنجه ها حتی از دست دادن فرزند دست از هدف شان برنداشته ودر این راه ثابت قدم ماندند و متوقف نشدند.
نویسنده با بیان جملات شاعرانه و تاثیر گذارش برای وصف داستان خود و روایت آن استفاده کرده است ؛به طوری که آرامش را به سادگی در عمق داستان می توان دید. وی برای نمایش داستان خود در ذهن خواننده با کلمات بازی کرده و خواننده را به خواندن کتاب واداشته است .در بخش های از داستان می توان به روشنی دید که نویسنده برای نوشتن از زندگی خود نیز الهام گرفته و خواننده را به یاد آن می اندازد ؛ شاید همین موضوع بر جذابیت داستان او می افزاید.
مرد داستان که نویسنده از او با نام گیله مرد کوچک یاد می کند در طول قصه با همسر خود عسل یا بانوی آذری اش صحبت ها کرده و سخن ها می گوید و در طی این راه پر مشقت او را دلداری داده و از او می خواهد که خسته نشود ، از میدان در نرود و کمر خم نکند .
مرد داستان که نویسنده از او با نام گیله مرد کوچک یاد می کند در طول قصه با همسر خود عسل یا بانوی آذری اش صحبت ها کرده و سخن ها می گوید و در طی این راه پر مشقت او را دلداری داده و از او می خواهد که خسته نشود ، از میدان در نرود و کمر خم نکند .
برشی از این کتاب : مشکل ، زندگی را زندگی می کند .
مشکل ، به زندگی ،معنی می دهد .
شیرینی زندگی از آنجا سرچشمه می گیرد که تو ، برمشکلات ، غلبه کنی ، بدون این غلبه ، زندگی مان خالی خالی است ، گل ها ، حتی اگر بی آب بمانند ، احساس هیچ مشکلی نمی کنند ، و به همین دلیل هم گل خوشبخت وجود ندارد.
روزگار می گذرد آنها صاحب دو فرزند می شوند و و مادر گیله مرد به نزدشان می آید تا باهم زندگی کنند و زمان سپری می شود بسیار سفر می روند و کتاب می خوانند ، می خرند و می فروشند ؛ پسرشان ازدواج می کند و برای دخترشان هم خواستگار می آید و آنها برای فرزندانشان از گذشته می گویند .
بخشی از کتاب : ارتباط انسان با تاریخ ، ارتباطی است غیر واقعی ، غیر حقیقی ، غیر حسی و ریا کارانه ؛ اما ارتباط انسان با معنویت ، باهنر ، باحرکت و نان ، ارتباطی است پویا ، مستقیم و کار آمد.
عسل ! هرگز به زمان و تاریخ فکر نکن ! تنها شکست خوردگان به این دو عنصر باطل می اندیشند و« به شبیخون ظالمانه زمان » . ما زمان را زمین زدیم و خنجر ایمان و اعتقاد را ، به ضرب ، در قلب سنگی اش فرو کردیم . ما فقط حرکتیم عسل ! فقط ...
خانه خلوت شده است . مهمان ها رفته اند. مادر دعا می خواند .من می نشینم به خط نوشتن ؛ ناله قلم ،مرا به رویا می برد . کمی زیستن در رویا به خاطر انطباق دادن زندگی با رویا ، گناه نیست . آنچه اشتباه محض است فرو رفتن در رویا است و برنیامدن است. در مه مصنوعی غرق شدن ، قطع ارتباط با روز مرگی ها . مه تخیلی ، بیشترین خطرش در این است که انسان در درون آن گم شود و از سکونتگاه خود بسیار دور بیافتد ، بازناگشتنی ،گم گشته ی ابدی .
انتهای پیام/ م
خبرهای مرتبط
ارسال نظر
اخبار برگزیده