فارغ از بهانه های واهی تحریم و غیره… میلیونها نفر در اروپا پرس تی وی و العالم و سحر و جام جم و رادیو های انگلیسی و فرانسه و ایتالیایی و غیره… ایران را دیگر دریافت نخواهند نمود و اینگونه صدای ایران جز از طریق شبکه اینترنت در دسترس نخواهد بود.
غربی این سانسور عجیب را اعمال می کند که بنیانگذار ارتباطات مدرن به شمار میرود؛ زیرا علوم تولید شده در ارتباطات محصول مطالعات پایهای کسانی مانند هارولد لاسوِل، دورکهایم ودیگر جامعه شناسانی است که موضوع ارتباطات اجتماعی-همگانی را تا آنجا پیش بردند که مک لوهان در سال ۱۹۶۸ جهان را دهکدهای نامید که رسانه اش ارتباطات است.
غربی که آن قدر به آزادی بیان اعتقاد دارد (اگر بتوان چنین افعال مرتدی را اینگونه نامید) که معتقد است که توهین به پیامبران و حتی ذات باریتعالی باید انجام بپذیرد.
آخر غرب، از سالها پیش، خواسته که نماینده فکر و ایده جدیدی برای زندگی انسانها باشد.
یک زندگی مدرن، مرفه، مصرف گرا، ماشینی، مبتنی بر لذت های مادی و نفسانی افراطی که دایم و دایم "مجازی” تر می شوند؛ در این سیستم دیگر اینگونه نیست که مثل زمانهای قدیم کسی بگوید "هستم، چون تفکر می کنم”؛ الآن در اروپا "هستی، چون مالیات می دهی”؛ خدای مردم دیگر حتی سیاست مداران نیستند بلکه بانکداران هستند؛ در اروپا اگر ۶ هزار یورو از بانک بخواهی حتی مارک شیرِ خشک کسی را هم که پول را برایش ارسال می کنی باید اعلام کنی و خلاصه بانک، زندگی تو را در دست دارد. در این دنیای جدید دیگر خانواده چه معنایی دارد؟ پیوند مقدس زن و مرد فقط به درد داستانهای سیندرلا می خورد و دیگر زندگی جدید اصلا وقت این کارها را ندارد؛ اصلا خانواده از نوع جدید داریم و ممکن است اصلا بچه به یک مرد بگوید پدر و به مرد دیگری مادر!
حتی کار ثابت هم معنا ندارد و همه باید قراردادی و بلاتکلیف باشند، بیکار بمانند، کارخانه هایشان به آمریکا و چین مهاجرت کنند، و اگر فکر می کنیم دروغ می گویم از یک اسپانیایی، یونانی یا ایتالیایی بپرسید (آن هم از لیسانس به بالا) تا به شما بگوید که آرزو داشت یک کار داشته باشد، یک خانه و یک خانواده!
بله، در این دنیای جدید غرب حتی لازم نیست دوستان و اقوام خود را ببینی، با او حرف بزنی، به او زنگ بزنی! باید با فیسبوک با او در ارتباط باشی تا همان بانکداران از کم و کیف ارتباطاتت آگاه باشند و احیانا از اجتماع افراد جلوگیری شود چون مردم نباید دور هم جمع شوند، اجتماع آنها بی حد و حصر خطرناک است، به ویژه برای همان بانکداران که چند خانواده هم بیشتر نیستند، و از قضا همه شان هم از یک تیره خاصی بیشتر نیستند.
در این سیستم و پارادایم جدید زندگی غربی، خدا، پیامبر، و یا حتی از مفاهیم دینی که بگذریم، انسانت، شرف، غیرت، ناموس، مهربانی، فداکاری، دادن جان در راه ارزشها، اصلا خود ارزشها، اخلاق، معنویت، هیچ معنا و مفهومی ندارند و داستانهایی از گذشته انسان هستند، انگار که مشرکین زمان رسول زنده شده باشند و باز هم بگویند "اساطیر الاولین”.
اصلا رسانه های غرب آنهایی را که در سرتاسر جهان معنویت گرا، آرمانخواه، عدالت طلب و نوع دوست هستند را رسما "گرگ” معرفی می کنند و اساسا خود ارزشهای انسانی نظیر یک "گرگ” معرفی می شوند و پارادایم جدید زندگی غربی، یک بره معصوم.
پس از نظر غرب همه زیبایی ها و ارزشهای دنیای قدیم باید نابود شوند و نهایتا آنها را داخل آکواریم ها و مناطق خاص و زندانها و لابراتوآرها و زباله دان تاریخ محدود نمود.
قوم آزتک و مایا را اسپانیایی ها از صفحه روزگار محو کردند. سرخپوستان تمام قاره آمریکا را اروپایی ها نابود کردند و آمریکایی ها و کانادایی ها برای آنها اردوگاههای ایجاد کردند تا آنها و فرهنگ صلح طلبشان به بیرون رخنه نکند.
و طبیعت؟ طبیعت هم باید از بین برود و شما آب را فقط در بطری های آب معدنی بخوری و منظره ها را فقط با اینترنت دانلود کنی تا پولش به جیب بانکداران برود! پس طبیعت را هم نابود کردند و فقط در مناطق حفاظت شده باقی مانده است.
و در دوران مدرن الجزایری ها، ایرلندی ها، کوبایی ها، ایرانی ها، سوریه ای ها، فلسطینی ها و غزه ای ها، و تمام ملتهای دیگری که هنوز معنویت دارند و قیام کرده اند چه؟ یا آنها را مثل الجزایر در خون خودشان خفه می کنند، یا برای آنها زندانی روباز درست می کنند، مثل غزه. و بقیه چطور؟
ایران ما از آن ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، چیزی نیست به جز یک "رقصنده با گرگ” ، کسی که معنویت را هنوز می خواهد، کسی که هنوز خانواده و خدا و پیامبر و میهن و شعر حافظ را دوست دارد. گناه ایران آنست که با این ارزشهای دنیای قدیم "گرگها” (آنطور که رسانه های غربی معرفی می کنند) زندگی می کند ولی پیشرفت را هم دارد، علم را هم دارد، سینما را هم دارد، هنر را هم دارد، رفاه را هم می خواهد ایجاد کند، شادی را هم به مردمش می دهد.
و با ا….، به خدای کعبه، که این "رقصنده با گرگ” برای غرب و برای تمام آن پارادایم دروغین و برای بانکداران، از هر چیزی خطرناک تر است!
آخر ممکن است این ایران به همه مردم جهان بفهماند که در قرن ۲۱ هم می توان زندگی کرد و خانواده داشت، می توان زندگی کرد و شرافتمندانه کار کرد، هنوز هم می شود دوستان و آشنایان را دید، هنوز هم می شود در سینما اثری مثل "بچه های آسمان” ساخت، هنوز هم می شود در ورزش اسطوره ای داشت که با نام "علی” (ع) قوی ترین مرد جهان شود، هنوز هم می توان ماهواره به فضا فرستاد ولی آن را با این کلام پرتاب نمود "خدا بزرگترین است”، خلاصه در این جهان تاریک، "…می شود هنوز یک سبد از میوه خورشید چید!”
"رقصنده با گرگ” فیلمی از یک سرباز آمریکایی است که در قرن نوزدهم به مجاورت منطقه سرخپوستان می رود و بعد از آشنایی با آنها مجذوب فرهنگ آنها می شود و با آنها زندگی می کند و آنها به او لقب "رقصنده با گرگ” را می دهند. اما وقتی که سربازان آمریکایی کمک می رسند، اقامتگاه اصلی او را اشغال می کنند، دفترچه خاطرات و اطلاعات شخصی او را از بین می برند، انکار می کنند که او افسر آمریکا بوده و خلاصه به او اتهام خیانت می زنند و در پی قتل او و سرخپوستان بر می آیند.
امروز که اروپا شبکه های ایرانی در اروپا را قطع می کند دارد همان کار را با "رقصنده با گرگ” زمانه خویش می کند؛ مدارک او را می سوزاند (یا همان شبکه هایش را قطع می کنند، تا مردم اروپا ندانند این ایران کیست و چه می گوید) و او را با ارزشها و معنویتش همان متحد دنیای قدیم (از لحاظ آنها) معرفی کنند.
و اقدامات آنها فقط به همین تحریم سانسور شیک محدود نمی شود و آنجایی که دستشان برسد اصحاب رسانه ایران را هم، مثل مایا ناصر از پرس تی وی، درست مثل دانشمندان هسته ای، حذف فیزیکی هم می کنند.
اما خب، یک کار را نمی توانند بکنند؛ قهرمان این داستان، درست مثل فیلم، همان "رقصنده با گرگ” است، ایران ما!