" سقا خانه فرات"؛ مقر آتش به اختیاران سوگوار حسین(ع)/ هیئتی بزرگ که شاکله اش را از ارادت 2 نوجوان وامدار است
در خیابان ها هم تا چشم کار می کند پرچم های عزاداری و خیمه های خدمت به سوگواران حسینی برپاست، گویی این غم مشترک همه را یکدل و یک صدا کرده است.
برای لمس این یکدلی و همرنگی به سطح کرج رفتیم تا حال و هوای مردم و شور خادمان حسین (ع) را ببینیم و ثبت کنیم، احساس کردیم حوالی امامزاده ها مناسب ترین محل برای کشف این احوال باشد به همین خاطر از میدان توحید کرج. به سمت مرقد مطهر امامزاده حسن(ع) حرکت کردیم.
تا چشممان به بارگاه فیروزه ای امامزاده حسن (ع) افتاد جمعیت مقابل یک هیئت توجهمان را به خود جلب کرد . بخشی از خیابان توسط عزاداران حسینی بسته شده بود و مردم منتظر حضور سخنران مراسم بودند برخی ایستاده و برخی نشسته .
کمی آن طرف تر هم کودکی را دیدیم که با التماس از عزاداران دعوت می کرد تا کفش هایشان را واکس بزند.
خلوص خدمتگزاران به عزاداران حسین(ع) منقلبمان کرد و از یکی از کسانی که خاک از کفش عزاداران حسین(ع) بر می داشت خواستیم تا ما را به بانی هیئت معرفی کند.
آن خادم جوان با ذکر نام "حاج عمو" به دنبال بانی هیئت گشت و بعد از هماهنگی اجازه ورود به "سقاخانه فرات" را پیدا کردیم.
سر در سقا خانه مانند زورخانه ها کمی کوتاه تر از قد معمول افراد ساخته شده بود و لازم بود با خضوع وارد دستگاه خدمت رسانی به عزاداران حسین(ع) شویم.
اولین چیزی که با ورود به جمع خادمان موکب "سقاخانه فرات" توجهمان را به خودش جلب کرد لباس متحدالشکل و نظم حاکم بر نحوه خدمت رسانی بود هرکس وظیفه خودش را می دانست و آرامشی همراه با معنویت در آنجا موج می زد.
پس از چند دقیقه بانی هیئت همراه با یکی از خادمان که ابتدا گفته می شد پسرش است به ما ملحق شدند اما کم کم در خلال گفت و گو با آقای شریفی و بیان نام خانوادگی "حاج عمو" (بانی هیئت) متوجه شدیم وی از شدت علاقه و نزدیکی به حاج عمو در هیئت پسر بانی شناخته می شود و اتفاقا "حاج عمو" هم لقبی است که او از کودکی به حاج آقا" جابری" داده و حالا با تکرار سایر خادمین موکب، نام "حاج عمو" معرف بانی هیئت شده است.
از حاج عمو خواستیم تا داستان برپایی این موکب بزرگ کرج را برایمان تعریف کند و او به دلیل کهولت سن و خستگی از پسرش (آقای شریفی) خواست تا جزئیات تاسیس سقاخانه فرات را تشریح کند.
آقای شریفی هم با رویی گشاده و آغوش باز از ما استقبال کرد و جزئیات برپایی موکب سقاخانه فرات را شرح داد.
او ابتدا به نحوه آشنایی اش با خانواده جابری اشاره کرد و گفت: ما ساکن محله اصفهانی های کرج بودیم و من در کودکی با علی پسر بزرگ حاج عمو آشنا شدم و روابط دوستانه ما منجر به روابط خانوادگی مان شد.
آقای شریفی اضافه کرد: ترور پسرعموی علی توسط منافقین من را به این خانواده نزدیک تر کرد چرا که کنجکاو شدم بیشتر در مورد انقلاب و انقلابی گری بدانم.
او با ذکر این مطلب گویی به کودکی هایش سفر کرده بود جز به جز رفتار حاج عمو را شرح می داد و از علاقه وافرش به او می گفت گویی معنویت حاج عمو مراد آقای شریفی بود و حالا او مرید یکی از خادمان حسین(ع) شده بود.
کمی بعد از شکل گیری سقاخانه فرات نیز برایمان گفت از 30 سال پیش که همراه پسر حاج عمو(حاج علی) تصمیم گرفتند در جمع دسته های عزاداران حسینی چای پخش کنند و مادرانشان با دیدن اشتیاق آنها توزیع آش نذری را هم به اقلام پذیرایی شان اضافه کردند.
او گفت: بعد از ابراز علاقه ما بود که هیئت سقاخانه فرات به طور منسجم مقابل منزل حاج عمو که آن سالها بزرگترین فروشگاه پروتئینی کرج (پخش سوسیس و کالباس) را اداره می کرد شکل گرفت.
آقای شریفی اذعان کرد: فعالیت، صفا و صمیمیت خادمان سقاخانه فرات به مرور بیشتر کاسبان قدیمی کرج را به سمت آنجا کشاند و اکنون هیئت سقاخانه فرات پذیرای پزشک، کاسب، دانشجو، برق کار، مهندس و... است مجموعا 140 خادم هستند که همگی با ورود به سقاخانه و پوشیدن لباس خادمی فقط نوکر امام حسین(ع) می شوند.
در ادامه گفت و گو به دعوت آقای شریفی از قسمت های مختلف هیئت دیدن کردیم و برایمان بسیار جالب بود که این هیئت فکر برآورده کردن تمام نیازهای سوگواران از جمله تامین محلی برای پارک خودروهایشان را نیز کرده بود.
فضاسازی اطراف موکب به طوری بود که اشک مشتاقان سفر به کربلا را جاری می کرد و دل آنهایی نیز که سعادت زیارت بقاع متبرکه را پیدا کرده بودند می لرزاند.
متوجه شدیم هرشب پیش از ساعت 10 و آغاز مراسم اطراف نماد ضریح امام حسین(ع) با گل های طبیعی تزئین می شود و این قطعه از زمین کرج به واسطه استقرار این نماد در زیر نور ماه همچون نگینی می درخشد.
با ورود به آشپزخانه هیئت به چیدمان منظم استکان های شیشه ای نگاه کردیم و آقای شریفی بلافاصله گفت سلامت عزاداران حسینی برایشان ارزشمند است و چای سقاخانه را در ظروف یکبار مصرف سرو نمی کنند.
بعد از آشپزخانه ، با آقای شریفی به بخش تاسیسات هیئت و مرکز تامین برق سقاخانه رفتیم، آقای شریفی تکنسین تاسیسات هیئت را به ما معرفی کرد و گفت، او در تمام طول برپایی هیئت در اینجا می ماند و شب ها را نیز در موکب می خوابد.
کار تکنسین برق مجموعه بسیار زیاد بود چرا که سقاخانه فرات فقط به تامین نور محل تجمع عزاداران بسنده نکرده بود و با استفاده از یک تلویزیون دیواری مفاهیم عاشورایی و شعائر حسینی را در قالب تصویر به عزاداران و رهگذران القا می کرد.
این ویژگی سقاخانه در کنار ماکت های زیبایی از حرمین شریفین که در اطراف آن تعبیه شده بود ناخودآگاه توجه هر رهگذری را به خودش جلب می کرد.
سقاخانه فرات آن قدر جاذبه معنوی و بصری داشت که دل کندن از آنجا را برایمان سخت می کرد، در آنجا خادمانی را دیدیم که همه و همه همچون حاج عمو، آقای شریفی و کودکی که کفش هایمان را واکس می زد مجذوب امام حسین (ع) بودند و خدمت به سوگواران را معجزه دانسته و مشتاق به سبقت گیری از یکدیگر می شدند.
ما در سقاخانه فرات آتش به اختیارانی را دیدیم که با اقتدا به حسین(ع) ، گوش به فرمان فرمانده حسین مسلکشان بودند، خادمان هیئت سقاخانه فرات حسین (ع) را آنگونه که شایسته حسین(ع) بود شناخته بودند و به مردم معرفی می کردند.
امیدواریم شهد نوکری امام حسین(ع) گوارای وجودشان باشد.
انتهای پیام/