شهادت امام صادق (ع) در شعر آئینی/مثل همیشه شهر مدینه عزا گرفت
سید حمیدرضا برقعی، یکی از همین شاعران است که در کلام منظوم خود چنین نوحه سر می دهد:
کاش من هم به لطف مذهب نور
تا مقام حضور می رفتم
کاش مانند یار صادقتان
بی امان در تنور می رفتم
علم عالم در اختیار شماست
جبر در این مسیر حیران است
چشمهایت طبیب و بیمارش
یک جهان جابر بن حیان است
روز و شب را رقم بزن آخر
ماه و خورشید در مُرکّب توست
ملک لاهوت را مراد تویی
آسمانها مرید مذهب توست
قصه تکرار می شود یعنی
باز هم در مدینه عاشق نیست
کوچه در کوچه شهر را گشتم
هیچکس با امام، صادق نیست
خواب دیدم که پشت پنجره ها
رو به روی بقیع گریانم
پا به پای کبوتران حرم
در پی آن مزار پنهانم
گریه در گریه با خودم گفتم
جان افلاک پشت پنجره هاست
آی مردم! تمام هستی ما
در همین خاک پشت پنجره هاست
اکنون به شعری از حسن کردی می رسیم که در آن به شیخ
الائمه بودن آن حضرت (سنّ آن حضرت در هنگام شهادت، ۶۵ سال بوده است) اشاره و
در پایان، به روضه عاشورا و فاطمیه ختم می شود:
پیرمردی و بزرگ همه ی اعصاری
روی جانت اثر کینه ی دشمن داری
بارها خلوت سجاده تان پر پر شد
فرش زیر قدم ات سوخت و خاکستر شد
آتش از موی سفیدت نفسی شرم نکرد
از نماز شب تان هیچ کسی شرم نکرد
خانه ای که تپش مدرسه ی ایمان بود
آتش از هر طرفش شعله ی سرگردان بود
کوچه ها نیمه ی شب سوختنت را دیدند
ریسمان ها به دل سوخته ات خندیدند
ریسمان را که کشیدند چنین افتادی
عقب مرکب دشمن به زمین افتادی
در حسینیه ی چشمت حرمی بر پا شد
خانه ات آینه ی غربت عاشورا شد
گرچه عمامه سرت نیست؛ سرت اما هست
حُرمتت سوخته شد؛ بال و پرت اما هست
پا برهنه به سر کوچه کشیدند تو را
خوب شد نیمه ی شب بود ندیدند تو را
مادرت بین همین کوچه نفس گیر شده
علی از داغ همین حادثه ها پیر شده
انتهای پیام/