شهادت امام کاظم(ع) در شعر آئینی/ ما را اجابت کن؛ تو ای آئینه ی هفتم
گروه دین و اندیشه «تیتریک»، روضههای منظوم شاعران آئینی ایران زمین به مناسبت شهادت حضرت موسی بن جعفر (ع)، تنها بخشی از رثای شاعرانه آنان در پاسداشت مقام و منزلت حضرات معصومین (ع) است.
حسین عباسپور یکی از همین شاعران است که روضه خود را اینچنین سروده است:
هفت آسمان در دستهای مهربانت بود
هر چند عمری سقف زندان آسمانت بود
تسبیحی از ماه و ستاره بین دستانت
خورشید در سجاده هر شب میهمانت بود
تصویر تو در قاب زندان باز می تابید
"یا نورُ یا قدّوس" وقتی بر زبانت بود
با تازیانه روزه ات را باز می کردند
اشک غریبی، آه غربت، آب و نانت بود
وقت قنوت آخرت خون گریه می کردند
زنجیرهایی که به دست ناتوانت بود
طعنه شنیدن، داغ دیدن، خون دل خوردن
هر چند موروثی میان دودمانت بود
اما خدا را شُکر این حرمت شکستنها
دور از نگاه مضطر معصومه جانت بود
و اما رضا اسماعیلی هم در مصیبت جانکاه آئینه هفتم، شعری دارد که آن را «غزل - اشک» نامیده است:
این روزها، ماییم و اندوهی اهورایی
زندانی دهلیزهای سرد تنهایی
این روزها، ماییم و لبخند شهید تو
چون لاله مشغولیم با مشق شکیبایی
این روزها، افسوس! از وصل تو محرومیم
ماییم و کابوس فراق و طعم تنهایی
این روزها، ما تشنه ی نوشیدن عشقیم
ای کاش می دادی به ما یک جرعه شیدایی
دور از تو یا مولا! خزانی زرد و دلگیریم
ما را بهاری کن؛ تو ای روح شکوفایی
ما شیعه ی عشقیم؛ اهل بیت خورشیدیم
ما را تو پیرُ مرشدی؛ ما را تو مولایی
ما را اجابت کن؛ تو ای آئینه ی هفتم
تا سهم روح ما شود؛ آئینه پیمایی
کردی غروبی سرخ؛ اما خوب می دانم
فردا به عرش عشق، مِهر عالَم آرایی
گفتـم «غزل ـ اشکی» برای نور مظلومت
امشب عزادارم تو را؛ نور اهورایی
حال و هوای زندان امام کاظم(ع) هم در بخشی از شعر مهدی مقیمی، اینگونه به تصویر کشیده شده است:
با روضه خوان و سینه زن و خادم آمدیم
در مجلس عزای تو یا کاظم آمدیم
شُکر خدا که دور نبودیم از شما
در روضهها و مجلستان دائم آمدیم
گر دور هم شدیم دمی از کنارتان
اما دوباره خسته دل و نادم آمدیم
مهدی سیاهپوش عزای شما شد و
ما بهر تسلیت به دل قائم آمدیم
ما از همان ازل همه در بندتان شدیم
همسایههای خانه فرزندتان شدیم
ای وای من! شکسته پر و بال بودی و
عمری اسیر کنج سیه چال بودی و
هر روز روزه بودی و اما دمِ اذان
در زیر تازیانه تو پامال بودی و
عمری غریب در دل زندان تو زیستی
هر شب برای جد غریبت گریستی
زندان کجا و تو، تو کجا تازیانهها
از تازیانه مانده به جسمت نشانهها
زنجیر روی گردن مولا چه می کند
مجروح گشته گردن و زخمی ست شانهها
تاریک بود و تا که تو را بی هوا زدند
آتش کشید از دل زهرا زبانهها
با هر بهانه ای ز تو حُرمت شکسته شد
مویت سپید گشت به دست بهانهها
انتهای پیام/