جامانده از قافله زائرین مشهدالرضا (ع)
گروه فرهنگ «تیتریک»، به نقل از راه دانا، محرم و صفر رفت و لیالٍ عَشر بر ما گذرکرد، گذشت ایام دادارم ، ولی قسمت نشد در جمع یارانش رها شم سوی دریایش، چرا رد کرد مرا مولایم ...
همه رفتند و من ماندم با کوله بار غم وتنهایی به دور از سیل جمعیت، گذر داد او فورأ نگاهش را زمن ،چرا رد کرد مرا مولایم...
ببستم عهدی که امسال به هر سختی بندم بار سفر را ، شوم راهی بسمت کربلا یا شهر طوس آقایم، ولی پر زد عنایت از شانه ام ،هم کربلایم پر کشید و هم دیدار به سوی هشتم امام تابناکم، چرا رد کرد مرا مولایم...
امان از دست غفلت وپشیمانی ،که باعث شد مالامال نتوان رسانم دل را به ایوانت ،خصوصأ چون زمانی مثل امشب را، سعادتت بود باشم در حیات انقلابت ، چرا رد کرد مرا مولایم...
مداوم موج میزد تو را فکر و خیالم، گوشه ای بنشستم و خیره سمت پنجره فولادت و چِک چِک اشکم روان شد از شوق دیدارت ولی حیف که رؤیا بود در خوابم ، چرا رد کرد مرا مولایم...
چطور قسمت نمی گردد به مثل امشبی باشم با زائرانت در بُکاء و گریه ام شویَم درونم که ، بگیرم در بغل ضریحت را ولی ای وای واماندم از راهت ، چرا رد کرد مرا مولایم...
عزیزمن تو خود شخصأ جواب دادی تک تک سلام ها را ، ولی افسوس من هم سلامت کردم و نگرفتم براتم ،تا مریضت گشتم ای یار و سالارم، چرا رد کرد مرا مولایم...
شنیدم از خُدّام دربارت دوشب در طول سال نگاهت مستقیم است روی زُوّارت، یکی مولود و دیگری امشب، یقینأ تو عنایت میکنی بر مریضانت ،ولی جامانده ام از قافله و راهیانت، چرا رد کرد مرا مولایم...
به هر چه بیشتر سخن میگویم از شرح احوالت تو گوئی روحم از جانم رها گشته، ولیکن چون بُعد منزل رفته بین من و تو، اسیر ناله و آهم به شدت دورم از بارگاهت، چرا رد کرد مرا مولایم...
منی که با نوای یا علی موسی الرضا میمیرم و بی چشم گشودن مَستم ز دیدارت ،توخود گو پس چرا توفیق سلب گشته زمن، نمیخوانم نماز عاشقی را در بین رواقهایت، چرا رد کرد مرا مولایم...
همیشه ساعتم کوک است به وقت نقاره زن هایت، غریب و بی کس و تنها کنارت اشک میریزم ،غروب دل شکن داری به آن هنگام که میترکد بغض بی جانم ،ولی جامانده ام از تو، چرا رد کرد مرا مولایم...
میان شاه و رَعیت فاصله بسیار است، تو خود شاهی به دنیا هم به عُقبایم ،مکرر دیگران آیند به پا بوست ولی من سلب توفیق گشته ام از فیض نور چشمانت، چرا رد کرد مرا مولایم...
شنیدم دید شما را عالِمی هنگام مماتش، ورفتی در میان قبر بر بالینش به بازدید از زیارت در دنیایش، رفیقا پس گناهم چیست بسوزم بی تو در قعر آن آتش، پیش روی نگاهت،چرا رد کرد مرا مولایم...
دوباره نامت آوردم مجدد شعله ور شد روح و ریحانم که هفتاد بار با تو بنشستم میان کوچه ها، ولی هِق هِق زدم ازحالت، چو دیدم رنگ زرد رخسارت، چرا رد کرد مرا مولایم...
کریما قسمت ما کی شود از سهم ملاقاتت، چطور رد کرده ای ارباب دستانم، گدا را گر بود تقصیر ،بخر عُذرش با صد کرشمه و بازارت، تو ضامن شو مرا، تا بینند عالَمی فضلت، چقدر خوب است مولایم...
انتهای پیام/