این ادعا را حضور جوانانی با سر و شکل و پوشش های امروزی که در برپایی خیمه های شهری مدد رسانی می کنند، بخوبی ثابت می کند…
از هر کدامشان که پرسیدم چرا آمده اند؟ جوابشان یکسان بود! «به عشق حسین (ع)»
نمی دانم،چرا حسین (ع)، این همه عاشق دارد؟! چرا هرسلیقه ای او را پذیرفته است؟
آیا این شوری ماورایی ست؟
امسال، گردش روزگار پائیز را نظاره گر شور و شعورمان کرده است، پائیزی که هوایش دو رویی می کند! گاه آفتاب را می تاباند و گاه بادی استخوان سوز را می وزاند… اما مردمان شهر من یک رنگند، در این هوا آمده اند تا شهر را یک رنگ، سیاهپوش کنند…
اینجا جوان تر ها دست به کار شده اند، یکی قرار است چراغ هیئت را روشن کند و دیگری سردرش را حسینی می کند.
هوای شهرم بوی غم گرفته… همه به طریقی در تکاپو هستند تا به رسم هر ساله ارادت خود را به حسین (ع) و خاندانش ابراز کنند.
امسال حال و هوای بعضی از هیئت ها تفاوت دارد، بسیاری از بچه هیئتی های شهر، در کنارمان نیستند، آنها به رسم دلدادگی همچون معشوقشان حسین(ع) غریبانه در بلادی دیگر برخاک افتادند تا خاکشان به تاراج نرود.
شیرمردانی که همچون حسین(ع) درک کردند پاسداری از دین، مرز نمی شناسد…
چه خوب شاگردانی بودند در مکتب عشق و چقدر این روزها جایشان در شهر خالیست.. دیوارهای مسجد نوای زیارت عاشورایشان را التماس می کند…
انتهای پیام/