من را ببخشید… من یک خبرنگارم!
قلمم را طوری تربیت کردم که نه مشکلات معیشتی بتواند آن را سرد کند و نه وعده های مسئولین آن را گرم!
به او بی محابا نوشتن را یاد دادم و او شبانه روز می نویسد، از نداشته هایی که با قدری دغدغه به داشته ها تبدیل می شوند، از نگاه مظلوم دختر شهید مدافع حرم و ازابتلا زنان پشت نویسی شده به خودکم بینی! همه را می نویسد و البته خوب می داند که دیوار اهالی رسانه از هردیواری کوتاهتر است!
تنها چیزی که قلمم نمی فهمد، ساده کنار آمدن است!
او یادگرفته است هیچ گاه سایه ای را به «آفتاب تابان» تعبیر نکند، او می تواند گاه بخنداند و بفهماند!
من را ببخشید، من یک خبرنگارم و چشم سوم بودن را خوب آموخته ام، من می دانم پیش از دیدن مو باید پیچشش را جستجو کنم!
من با نوشته هایم زندگی می کنم و گاه می نویسم و می سوزم به امید ساختن…
من صدای شهرم هستم و فریاد می زنم صداهایی را که شنیده نمی شوند،
من خوب می دانم چگونه قاف حقیقت را فتح کنم .
من حاضرم برای جان بخشی به واقعیت صارمی گونه جان دهم...
من را ببخشید... چون من یک «خبرنگارم»….
انتهای پیام/