تقریبا هیچ، برجام تولدت مبارک
از خدمه آقای برجام پرسید: چه خبره اینجا؟ و او هم در پاسخش گفت: امشب تولد آقا برجامه، البته به تقویم میلادی! برسام که متوجه موضوع شد تصمیم گرفت شلوغی و سرو صدا را نادیده گیرد، بهمین خاطر پاورچین پاورچین سمت در خروجی رفت که یکدفعه آقای برجام از پشت دستش را روی شانه اش گذاشت و پرسید: کاری داشتید جناب برسام؟!
برسام که حسابی هل شده بود لکنت آنی گرفت و گفت: بَ ، بَ، بله! می خواستم بگم لطف کنید صدای ضبط رو کم کنید تا بتونم بخوابم می دونید که بنده صبح زود مجبورم سرکار باشم.
برجام لبخندی زد وگفت: خیلی عذر می خوام امشب تولدمه و همه دوستان لطف کردن اومدن برای تبریک! بعد هم دست برسام را گرفت و میان مهمان ها برد.
برسام که حسابی دستپاچه شده بود منتظر بود تا راه فراری پیدا کند که یکباره دید آقای برجام با ظرف میوه ای به سراغش آمد، برجام به برسام نزدیک تر شد و رو به مهمان ها گفت: دوستان این آقا برسام از دلواپسان روزگاره! و روزی نیست که به هر بهونه ای من رو سوال پیچ نکنه! اونهم با چه سوالات سختی!
مهمان ها بعد از شنیدن صحبت های آقای برجام شروع کردند به پچ پچ کردن و هرکدام برای برسام بنوعی پشت چشم نازک کردند!
برسام که از این موقعیت راضی نبود، رو به آقای برجام کرد وگفت: احوالاتتون برای من خیلی مهمه بهمین خاطره که مدام جویا هستم!
آقای برجام که به نظر می رسید فرصت را مغتنم شمرده ، شروع کرد به گلایه و گفت: نگرانی و دلواپسی برسام خان جای خود داره من در عجبم از دوستان و حامیان خودم که بعد از تبریک تولدم در «نیویورک تایمز» از دیروز تا بحال مدام به من زنگ می زنند و مدعی هستن که باید بهشون خسارت بدم!
بعد بغضش را قورت داد وگفت: نیویورک تایمز در مقاله تبریک تولدم نوشت: «ابر تردید بر آسمان ما سوار شده »! حالا به اصطلاح، طرفداران ۲ آتیشه من ، اعتراض کردند که بخاطر پیش بینی «آفتاب تابان» کلی کرم ضدآفتاب سفارش دادند و با اعلام وضعیت هوای ابری روی دستشون می مونه! من واقعا متاسفم!
برجام بعد از کلی از این قبیل گلایه ها به پیشنهاد بهترین دوستش کیک تولدش را که بیشتر شبیه یک «بلوک سیمانی» بود،آورد تا کمی جو مراسم را تغییر دهد. از کیک برشی برای تمام مهمانها گذاشت و تکه ای هم به برسام داد.
برسام که نتوانست کیک را قورت دهد آن راکنار گذاشت و از برجام پرسید: چرا «کیک زرد» سفارش ندادید؟ برجام لبخندی زد وگفت: دلواپس جان! گشتم کیک زردی موجود نبود که سفارش بدم! همین رو بدست آوردم میل کنید! نوش جان…
برسام که دیگر از دلواپس خطاب شدنش به ستوه آمده بود تصمیم گرفت تا در جمع دوستان برجام، تکلیفش را با او روشن کند، بهمین خاطر صدایش را صاف کرد و رو به مهمان ها گفت: دوستان گرامی؛ آقای برجام لطف داشتند و خواستند من در مراسم تولدشون حضور داشته باشم من هم به رسم ادب تصمیم دارم چند کلمه ای از مزیت های حضور ایشون در محله «تدبیر» بگم! راستش از زمانی که افتخار آشنایی و همسایگی با آقای برجام رو پیدا کردیم ایشون مدام در رفت وآمد به کشورهای خارجه هستن و بی شک داشتن ۱ همسایه بین المللی برای اهالی محله باعث افتخاره! مخصوصا اگر رفت وآمدش با «بو ئینگ» صورت بگیره!
بعد نگاهی به برجام کرد وگفت: اصولا از وقتی این آقا همسایه ماشدند محله تدبیر با «معجزه» روبرو شده! معجزه هایی که فقط با داشتن چشم بصیرت قابل رویت هستند!
از بهبود اوضاع زندگی هم محله ای ها هم که چی بگم؟به افتخار حضورشون کسبه محل ۲۴ ساعته تعطیل هستند! کلا حضور ایشون به منزله «فتح الفتوحی» برای محله بوده تا جایی که قراره اسم کوچه پشت منزلشون رو به نام ایشون و بعنوان «پسا برجام» نامگذاری کنیم!
برسام رو به مهمان ها کرد و گفت: حضور آقای برجام در محله ما در« هر روز »مایه «گشایش» و خیر و برکته ! طوری که نگرانیم اگر ایشون ۱ روزی از محله بروند، با نبود «آب» ، برق، گاز و تلفن چه باید بکنیم؟!
حرفهای برسام با تشویق مهمان ها تمام شد و برجام که تمام این مدت آرام گوشه ای ایستاده بود و به صحبت های برسام گوش می کرد رو به برسام کرد وگفت: مزیت های من رو بخوبی شمردی حرف آخرت رو بگو و برو؟
برسام گفت: حرف آخرم؟ «تقریبا هیچ»! ،تولدت مبارک …
انتهای پیام/